قدس؛ در روزهای اخیر برخی اخبار فرهنگی از افغانستان در فضای خبری منتشر شده که تعجب دوستداران این کشور را برانگیخته است؛ از ایجاد مانع بر سر تحصیل دختران و اشتغال زنان که در همان ابتدای به حکومت رسیدن طالبان مطرح شد تا ممنوعیت پخش تصاویر حیوانات زنده و یا ممنوعیت ورود برخی کتابها که بهتازگی رسانهای شده است. نگاهی به عملکرد سهساله طالبان، مخاطب بیرونی را بر این اندیشه استوار میکند که رویکرد کلی حاکم بر هسته مرکزی طالبان تفاوت چندانی با رویکردهای این گروه در دوره پیشین زمامداری ندارد.
در وهله نخست، مهمترین مسئله این است نظام سیاسی طالبان در سه سال اخیر به سوی افراط گرایی در عرصههای مختلف گام برداشته است، آن هم در شرایطی که طالبان هنگام مذاکرات با آمریکا و یا نمایندگان دولت سابق در دوحه، چهرهای کاملاً متفاوت از خود به معرض نمایش گذاشته بود. در آن هنگام، نمایندگان طالبان به جوامع بینالمللی و مهمتر از همه به مردم افغانستان اطمینان دادند تغییراتی مثبت در این گروه به وجود آمده و آنها تجربه و اشتباههای حکومتداری پنجسالهشان در دهه۹۰ میلادی را تکرار نخواهند کرد.
درواقع براساس چنین اظهارنظرهایی بود که در آن هنگام برخی، از طالبان جدید و یا همان نئوطالبانیسم صحبت به میان آوردند. اما اکنون و پس از گذشت سه سال از زمامداری طالبان، ظاهراً همه چیز در مسیر بازگشت تدریجی به دوران اول حاکمیت آنها بر افغانستان قرار دارد. پافشاری بر ممنوعیت دختران و زنان از تحصیل و کار، ممنوعیت تدریجی رسانههای تصویری و خوانش بسیار سختگیرانه از احکام و مقررات اسلامی تنها بخشی از این حرکتهای رو به عقب محسوب میشود. تردیدی نیست تداوم این شرایط، نارضایتی عمومی از طالبان را در داخل افغانستان تشدید خواهد کرد و به تبع آن بر میزان آسیبپذیری آنها در برابر عوامل خارجی مانند جابهجاییها در کاخ سفید و یا تغییرات در عرصه بینالمللی خواهد افزود.
اما صرف نظر از بحث میزان رضایتمندی عمومی، درک و رویکرد عمومی زمامداران طالبان در مورد وظایف دولت در قبال مردم نیز میتواند درخور بحث و توجه باشد. در سه سال گذشته طالبان بر اقدامات خود در حوزه امنیت مانور زیادی دادهاند و البته جای تردید نیست این موضوع نقطه قوت و امتیاز مثبت مهمی در کارنامه آنها محسوب میشود. اما طالبان باید این امر را هم بپذیرند که در نظامهای سیاسی مدرن امروزی، توقعات و انتظارات مردم از دولت در سطحی فراتر از امنیت قرار دارد. برقراری و ایجاد یک نظام قانونمند، فراهم کردن زمینه آموزش همگانی به شکلی برابر، ایجاد حداقلی از رفاه عمومی و تأمین بستری برای اتصال کشور به علم و فناوری نوین جهانی را میتوان در زمره این توقعات برشمرد. بنابراین طبیعی است طالبان باید خود را برای مواجهه با سطوح بالاتر درخواستهای عمومی آماده کنند. با وجود این به نظر میرسد حاکمیت طالبان تاکنون آمادگی لازم را برای این گذار از خود نشان نداده است و یا احتمالاً در حالتی بدبینانهتر، ماهیت حاکمیت آن ظرفیت پذیرش این امر را ندارد.
در نهایت طالبان باید بیش از همه نگران آسیبپذیری حاکمیت خود از درون باشد. این نکته برای همه روشن است که اختلافات و تفرقههای درونی در نظام جمهوریت، نقشی انکارناپذیر در فروپاشی آن داشت. طالبان در حفظ انسجام و همبستگی درونی در سه سال اخیر تا حدی موفق نشان داده است. اما آنها در ادامه مسیر با یک پاشنه آشیل به نام گسترش افراط گرایی و تبعات درونی آن مواجه هستند. در حالی که به نظر میرسد جناح تحولخواه و البته معترض حاکمیت طالبان، اکنون به حاشیه سیاست و قدرت رانده شدهاند، دور از ذهن نخواهد بود ادامه و یا تشدید اقدامات افراط گرایانه، آنها را به سوی تحرکات سیاسی بیشتر و یا تلاش برای تسخیر قدرت، حتی با کمک و همراهی دوباره عوامل خارجی ترغیب کند.
نظر شما