چشمهایشان خیره است، صحن و سرا را نگاه میکنند و دستهایش به حرکت درمیآید تا آنچه را بر زبان دارند با اشاره سر و دست بیان کنند. در مواجهه با گنبد گونههای اکثرشان خیس میشود، حال غریبی دارند، ساکتاند، اما صدای قلبشان در چهره آنها شنیده میشود! زائران ناشنوایی هستند که با حالی متفاوت زیارت میکنند، در سکوت تمام، ذهنشان در فضای حرم مطهر جلا مییابد. میهمانان این روز حرم مطهر از خراسان شمالی آمدهاند، میهمانانی که با گوش جان نواهای ملکوتی حرم مطهر را میشنوند و انگار فرصتی یافتهاند تا فارغ از همهمه دنیا و شلوغیهایش، زیارتی ناب را تجربه کنند.
همه دلشان اینجا بود
یک گوشه از صحن گوهرشاد ایستادهاند که به آنها میرسم. لازم نیست سراغشان را از دیگر زائران بگیرم، حال و احوالشان در وقت زیارت، نشانیشان است. پرچمی جلو کاروان ۴۰ نفرهشان نگه داشتهاند که رویش نوشته است: «کاروان زیارتی کانون ناشنوایان خراسان شمالی». انجمن ناشنوایان و کمشنوایان خراسان شمالی ۱۶۰ عضو دارد که امروز ۴۰نفرشان میهمان امام رضا(ع) هستند. زیارتی که به همت کانونهای خادمیاری آستان قدس رضوی برایشان میسر شده است. محمدرضا سلیمانی کسی است که گروه را سرپرستی میکند. او با توضیح این موضوع میگوید: «ما ۴۰ نفر سهمیه داشتیم. بقیه اعضا نتوانستند بیایند اما دلشان خیلی بیتاب است و چشم انتظارند. زمانی که سایرین برای بدرقه این زائران آمده بودند مدام اشک میریختند و دلشان با آنها بود. حالا این گروه نائب الزیاره همه اعضا هستند».
هنوز رو به گنبد هستند و آهسته آهسته اشک میریزند و انگار اشک چشمهایشان تبدیل به کلمات میشود تا با حضرت(ع) درددل کنند. سلیمانی هم هر لحظه کنارشان است و تنهایشان نمیگذارد. به قول خودش در این سفر تصور کرده گوشهایش را با خودش نیاورده تا همرنگ این جماعت باشد و به آنها نزدیکتر شود.
این خادمیار رضوی که در زمان خدمت در حرم مطهر یا خادم بخش کتب و انوار است و یا در بخش صندلی چرخدار خدمت میکند، امروز به عنوان رابط آستان و انجمن ناشنوایان مسئولیت این گروه را بر عهده دارد. او در این باره میگوید: «خیلی بچههای باایمانی هستند. دل پاکی دارند و خیلی زرنگاند. اگر قسمتشان این بوده که نعمتی را نداشته باشند، خدا نعمت دیگری به آنها داده است. برخی از اعضای این گروه تا به حال به این صحن و سرا نیامدهاند. به محض ورود به مشهد بغض کردند و تا چشمشان به گنبد افتاد با همان زبان اشاره شروع کردند به سلام دادند. انشاءالله قسمت شود و بقیه اعضای انجمن هم زائر امام رضا(ع) شوند».
صدای والدینم شدهام
از گوهرشاد تا رواق دارالهدایه هممسیرشان هستم. آنجا برایشان مراسمی ترتیب دادهاند. مداح شروع به خواندن میکند اما تنها او نیست که نوای یا امام رضا(ع) را به گوش زائران میرساند. کمی آن طرفتر از منبر دختر نوجوانی روبهروی گروه ایستاده است و با زبان اشاره آنچه را ما میشنویم برای این زائران آقا تکرار میکند. نامش محدثه حسنی است و با پدر و مادرش همراه این گروه به زیارت آمده است. ۱۷ سال بیشتر ندارد اما رابط انجمن ناشنوایان شده و دلیلش تنها یک چیز بوده است. تولد در خانوادهای که پدر و مادر هر دو ناشنوا بودهاند. او میگوید: «چهارده ساله بودم که شروع کردم به یادگیری زبان اشاره. دوره دیدم و کتاب خواندم تا امروز که اینجا هستم. امسال دومین باری است که به عنوان مترجم زبان اشاره همراه اعضای انجمن هستم». محدثه حالا هم همسفر مادر و پدرش شده است. نه تنها مترجم آنهاست که صدای همه اعضای گروه شده است. وقتی از او درباره حس و حال این زیارت میپرسیم، نگاه پرمهری به والدینش میکند و میگوید: «سفر خیلی خوبی است. اولش نگران بودم و میترسیدم از پس کار برنیایم. من هنوز سنی ندارم و کمتجربه هستم. از امام رضا(ع) خواستم تنهایم نگذارد و پشتم باشد، مثل بقیه زندگی. امیدوارم که از پسش بربیایم و بتوانم آنچه را میشنوم به زائران آقا منتقل کنم».
نادعلی حسنی پدر او است. در بجنورد مغازه حلبسازی دارد و میان همه سروصدای محل کارش در سکوتی محض کار میکند. امروز که میهمان امام رضا(ع) است از آقا یک حاجت دارد. آرزویی که همه این سالها داشته و وقتی به یادش میافتد دوباره اشک میریزد. او از امام رضا(ع) خواسته یک روز شفایش دهد تا یک بار هم که شده بتواند صدای فرزندانش را بشنود. حمیده خانم مادر محدثه هم کنارشان است. تمام خواسته او هم از آقا بچههایش است. با همان زبان اشاره به ما میفهماند به حضرت(ع) این طور گفته است: «ما ناشنوا هستیم. خودت مراقب بچههایمان باش».
سکوتی که قرار است به کربلا برسد
دستهایشان به نشانه دعا بالا میرود، گاهی با خود حرف میزنند، گاهی با دوستانشان. در میان آنها زائرانی حاضرند که برای نخستین بار قدم به این قطعه از بهشت گذاشتهاند، افرادی که برای این دیدار لحظهشماری میکنند، ذهن و چشمشان پرت هیچ صدا و رفت و آمدی نیست و خودشان هستند و امام رضایشان. انگار این آرامش درونی را به فرزندانشان هم منتقل کردهاند. بچههایی که برخلاف مادر و پدرهایشان میشنوند و حالا با حضرت(ع) راز و نیازی کودکانه دارند. امیرحسین و ابوالفضل ترشیزیفر دیگر بچههایی هستند که همراه مادر و پدرشان با این گروه به زیارت مشهدالرضا(ع) آمدهاند. آنها هم مثل بقیه بچههای گروه صدای والدین ناشنوایشان در خانه و جامعهاند. حسن آقا پدرشان است و آمنه خانم مادرشان. والدینی که اولین حاجتشان از امام رضا(ع) سلامتی فرزندانشان است. همان دعایی که آمنه خانم در زمان بارداری هم داشته است. ابوالفضل صحبت مادرش را به ما منتقل میکند. او میگوید: «در زمان حاملگی خیلی دعا کردم. خیلی نماز خواندم و از خدا میخواستم بچههایم سالم باشند و شنوا به دنیا بیایند». این ۴۰ نفر به مدت سه روز میهمان زائرسرای رضوی بودند و امروز برای آخرین بار به زیارت آمدهاند تا امشب به شهرشان بازگردند. حسن ختام این برنامه فقط نشستن پای سفره امام رضا(ع) در مهمانسرای حضرتی نبود، قول یک خادمالرضا بود که خادم حرم سیدالشهدا(ع) هم هست. موقع خداحافظی به رابط گروه میگوید به آنها اعلام کند راهی کربلاست و به نیت آنها دو رکعت نماز زیارت زیر قبه سیدالشهدا(ع) خواهد خواند.
نظر شما