پاییز دارد به زمستان پیوند میخورد و هنوز فرصت سفر به کویر فراهم است؛ سفر به عمق آرامش، سفر به درون، سفر به جایی که ابر و باد و مه و خورشید و فلک همه را در یک قاب میبینیم. کویر جایی ست که به قول «آلفونس گابریل» کسی که یک بار به کویر سفر کند، افسون کویر دیگر او را رها نخواهد کرد.
اوایل صبح است و با جمعی از دوستان با ماشین شخصی از تهران راهی جاده به سمت جنوب میشویم. راه را پیش میگیریم تا پس از پنج ساعت به نایین میرسیم. نایین، شهر بناهای آجری است؛ تعین کویر در قامت یک شهر. در نایین برای استراحت و ناهار توقف میکنیم و چرخی هم در مسجد جامع نایین میزنیم؛ در شبستان تاریک و روشن خشتی آن. بعد از ناهار مسیر را به سمت شرق تغییر داده و جاده طبس را پیش میرویم. سه ساعت بعد به شهر «فرخی» میرسیم؛ شهری کوچک از توابع خور و بیابانک. کمی بعد از فرخی دست چپ جادهای باریک دیده میشود که به سمت روستای «مصر» و «فرحزاد» منتهی میشود. جاده بسیار خلوت است و کیفیت مناسبی ندارد. میرویم و میرویم و گرم تماشای بیابان برهوتی هستیم که داریم در دلش پیش میرویم. جاده حدود ۴۳ کیلومتر ادامه دارد تا سرانجام به روستای مصر برسد و «فرحزاد» که سه کیلومتر بالاتر از مصر قرار دارد.
به یاد یوسف مصری
پیشینه نام روستای مصر به حدود ۱۰۰ سال پیش برمیگردد. زمان پیدایش این روستا نیز همان موقع است. شخصی بنام «یوسف» به این منطقه میآید و تصمیم میگیرد با حفر چاه اقدام به کشاورزی کند. از آن پس بهخاطر همنام بودن یوسف ایرانی با یوسف مصری، به بیان عام، نام روستای مصر میماند روی این محل و از آن موقع به همین نام شهرت مییابد. روستای مصر روستایی کوچک ولی با مردمانی دوراندیش و بلند همت است. شغل بیشتر ساکنان این روستا کشاورزی و دامداری است، کشت صیفی جات و باغهای انار و نخلستان به چشم میخورد. مصر یک خیابان اصلی با چند کوچه فرعی دارد. در میانه این خیابان یک مسجد و یک مغازه برای خرید مایحتاج مسافران و ساکنان وجود دارد. از روستا گذر کردیم و به سمت روستای فرحزاد ادامه مسیر دادیم. حدود یک کیلومتر بالاتر جایی است که بیشتر مسافران برای تجربه رمل نوردی و تفریحات کویر، در این نقطه توقف میکنند.
شبهای دور هم جمع شدن
ماشین را پارک میکنیم و به سرعت به بالای تپه میرویم تا اولین غروب پاییزی را در کویر زیبا شاهد باشیم. غروب در کویر، سحرانگیزتر از هر جای دیگری است؛ مجموعهای در همآمیخته از احساسهایی که چندان شناخته شده هم نیستند و انگار میکوشند تا خاطرههایی محو را به یاد آدم بیاورند؛ خاطرههای ملالآور که لابد در یک غروب پاییز اتفاق افتادهاند. پس از تاریک شدن هوا و گرفتن عکسهای یادگاری برمیگردیم به سمت ماشین و میافتیم توی راهی خاکی که ما را به اقامتگاهی میرساند که برای اقامت در آن، از قبل هماهنگ کردهایم.
شبهای کویر، شبهای دور هم جمع شدن است. انگار کویر، حتی آدمهای غریبه را نسبت به هم مهربان میکند.
سرشار از شور زندگی
صبح پیش از طلوع آفتاب از اقامتگاه بیرون میزنیم و کمی با خانهها فاصله میگیریم تا بتوانیم نخستین طلوع پاییزی را هم در کویر نظارهگر باشیم. همانقدر که غروب خورشید در کویر میتواند دیدنی و ملالانگیز باشد، تماشای طلوع خورشید، انرژیبخش و شورآفرین است؛ انگار آدم تازه متولد شده و سرشار از شور زندگی است.
پس از تماشای طلوع کویری به اقامتگاه برمیگردیم. سفره صبحانه پهن است و صبحانه خوردن، ساعتی پس از تماشای طلوع آفتاب، حسابی میچسبد. پس از خوردن صبحانه سوار ماشین میشویم و جاده روستای مصر را برمیگردیم تا دوباره از راههای صاف کویری برویم و برویم تا بتوانیم یکی از زیباترین روستاهای کویری ایران را بازدید کنیم. به جاده اصلی میرسیم و به سمت شرق ادامه مسیر میدهیم تا به شهر «خور» برسیم. خور شهری کوچک است که زادگاه بزرگانی چون «حبیب یغمایی» و «یغمای جندقی» است. فرصتی برای گشت و گذار در خور نداریم؛ به ناچار از شهر خور به سمت جنوب حرکت میکنیم تا پس از حدود ۳۲ کیلومتر رانندگی، از خور به روستای «گرمه» برسیم؛ روستایی کویری در حاشیه کوهستان، با نخلستانهای زیبا و چشمه آب معدنی که به دلیل ماهیهایی که در آن هستند بهنام «چشمه دکتر فیش» شهرت یافته. گرمه هم مثل نایین و خور، شهر ساختمانهای خشتی است؛ شهری که مثل خود کویر، به رنگ خاک است.
ایرج و مهرک دو برادر بودند
چرخی در گرمه میزنیم تا به سمت روستای «ایراج» حرکت کنیم که مقصد اصلی ماست. مسیر را از گرمه به سمت غرب ادامه میدهیم تا پس از حدود ۲۰ دقیقه به روستای ایراج برسیم؛ روستایی کهن با آبوهوایی متفاوت نسبت به روستاهای کویری؛ روستایی که با روستای همسایهاش «مهرجان» برادرخوانده است.
اهالی برای این خویشاوندی قصهای دارند. میگویند ایرج و مهرک دو برادر بودند. ایرج روستای ایراج را بنیاد نهاد و مهرک روستای مهرجان را. چون کاریز مهرجان کمآب بود مهرک از برادر خواست تا شبهنگام آب ایراج به مهرجان برود. ایرج پذیرفت. دو برادر جویی کندند و با ساروج و سنگ استوار ساختند و آب ایراج در این جوی به سوی مهرجان روان شد. آثار این جوی بین دو روستا که بیش از سه فرسنگ با هم فاصله دارند اکنون بر جای است.
در سفرنامه ناصرخسرو از این روستا به نام، «اِرا» یاد شده است؛ روستایی که بعدها «اراج» و در نهایت «ایراج» گفته شده است. احتمالاً این نام یک نام زرتشتی باشد. وجود گورستانهای گبری که تا چندی قبل وجود داشته وبه مزارگبرها معروف بوده، حکایت از زرتشتی بودن اهالی داشته است. و همین آثار وگویشها حاکی از قدمت این روستاست که احتمالاً تاریخ آن به عهد ساسانیان برمی گردد؛ روزگاری که دین ایرانیان، زرتشتی بوده است.
از دیگر جاذبههای این روستا وجود قلعه قدیمی در بالای روستاست که از دور خودنمایی میکند، گفته میشود قدمت این قلعه، در شکل نخستینش، به زمان هخامنشیان برمیگردد.
روستای ۳۳ چشمه
شاید مهمترین جاذبه روستا، وجود چشمههای پرشمار آب باشد که منبع اصلی آب شرب ساکنان است. این چشمهها حتی از داخل خانههای اهالی عبور کرده و ساکنان روستا از این آب بهره میبرند. در این روستا ۳۳ چشمه آب شیرین و گوارا از قدیم تا به حال وجود دارد که از خانههای قدیم سرچشمه میگیرند و بعد از به هم پیوستن آنها راهی کشت و کارهای سرسبز ایراج میشود و درختان میوه را در دل کویر سیراب میکند. شغل مردم ایراج، دامداری و کشاورزی است که آب لازم برای آن از همین چشمههای جاری تأمین میشود. وجود درختان سردسیر مانند گردو و بادام در کنار درختان گرمسیر مانند خرما و پسته از خصوصیات جالب ایراج است. محصولات باغی این روستا انار، آلو، سیب، گلابی، زردآلو، هلو، گردو، توت سیاه و سفید و انواع انگور و آلبالو و گیلاس و خرما و انجیر سبز و سیاه و زیتون و غیره... است. روستای ایراج، محصولات زراعی هم دارد؛ محصولاتی مثل گندم، جو، لوبیا، عدس، کنجد و... . اهالی روستا به کار کشاورزی و دیگر مشاغل روستا مثل دامداری و کار در معادن اطراف مشغول هستند. جمعآوری گیاهان کوهی نیز در کنار امور دیگر به آنان کمک میکند. سیستم آبیاری مزارع از طریق چند استخر آب و جویهای سیمانی است.
میراث هخامنشی
کوههای اطراف این روستا بهشدت مورد حفاظت محیط زیست است. دلیل آن هم، حیات وحش غنی و متأسفانه وجود صیادان و صید بیرویه در این منطقه زیباست. جانوران وحشی در این منطقه عبارتاند از یوز، گرگ، شغال و روباه و پرندگانی چون باز، عقاب طلایی، زاغ و کلاغ و کبک و تیهو؛ و البته کل و بز و آهو. بافت قدیمی و خانههای نوساز روستا، در سمتی جدا از هم هستند که باعث شده بافت سنتی و قدیمی، دست نخورده باقی بماند و همان حس و حال کهن خود را داشته باشد. وجود غاری در نزدیک ایراج بهنام «چونمادو» که در گویش محلی «چون» به معنی سوراخ و غار و برای کلمه «مادو» در گویش محلی معنی خاصی پیدا نشده، گفته میشود این نام میتواند از همان زمان هخامنشیان به ارث رسیده باشد. پس از گشت وگذار در روستا و بازدید از قلعه تاریخی، به نزدیک غروب میرسیم. تصمیم میگیریم تا دوباره آرامشبخشترین لحظهها را همراه با آمیختهای از احساسهای ناشناخته ملالآور را تجربه کنیم. روی تپه بلندی، مینشینیم به تماشای غروب خورشید.
خبرنگار: امیر گوهرشناس
عکسها: وبسایت روستای ایراج/ ایرنا
نظر شما