اما وقتی در مقام دفاع از طرح برمیآید، حتی نزدیکترین کسانی که در این فضا کار میکنند هم متعرض این نکته شدهاند که این مسائل زیاد از حد تخصصی و سطح بالاست.
وقتی مسئلههای طرح را شنیدم، با توجه به اینکه زمانی مشغول احصای مسائل علوم انسانی اسلامی از استادان برجسته کشوری بودم، اذعان کردم این مسائل دقیقاً به مهمترین مسئلههای تولید علوم انسانی اسلامی اشاره میکند. پس دلیل مخالفت چیست؟
برآیند صحبت این بود که احتمالاً معیار و شاخص منتقدان عزیز، میزان پایین خوانایی و فهم توسط استادان شرکتکننده دیگر، عدم اقبال رسانهها به مطالب مطرح شده و در نتیجه خلوتی بیش از حد جلسات برگزار شده باشد؛ ترسی که در وهله نخست منطقی هم به نظر میرسد.
اما سؤال اساسی اینجاست آیا آنچه توسط استادان دیگر فهم شود را میتوان معیاری برای درست بودن مسئله در نظر گرفت؟ میتوان مطمئن بود آنچه رسانهها به آن اقبال نشان میدهند همان مسئلهای است که باید برای تولید علم یا حل هر مشکلی به آن پرداخت؟
آنچه در محافل علمی و اندیشهای مطرح و بررسی میشود چقدر توانسته به حل مسائل اصلی کمک کند؟
آنچه در محافل دانشگاهی برگزار میشود چطور؟
من روزنامهنگار به عنوان کسی که سالهاست کارم پیگیری این مباحث است با جرئت میگویم ۹۰درصد مسائل اندیشهای مطرح شده در پایگاههای رسانهای صرفاً برشی از یک موضوع است که متناسب با سلیقه و فهم مخاطب انتخاب شده است و ربطی به مسائل واقعی جامعه ندارد.
در اندک پایگاههای پژوهشی که به مسائل بنیادین میپردازند، یا رسانه سراغ آنها نمیرود یا وقتی میرود آن را به یک گزارش کاملاً خلاصهشده خبری تقلیل میدهد. وقتی اعتراض میکنید، در پاسخ معمولاً از نبود خبرنگار تخصصی در حوزه اندیشهای خبر میدهند.
شاید بتوان گفت کسی مشتری طرح مسئلههای واقعی که کلید فهم و حل مشکلات اجتماعی و سیاسی ایران است، نیست؛ صرفاً به این خاطر که مشتری ندارد! صورتبندی بدبینانهتر آن یعنی کسی به این مسائل نمیپردازد، چون جمعیت را نمیکشاند وسط و نمیتوان عکسهای گزارش کاری مناسب گرفت.
در این شرایط، یکی از نخستین راهکارهای این مراکز علمی تغییر عناوین مسئلهها و تبدیلشان به موضوعات عینی روز جامعه است، یعنی پرداختن به مشکل آب تهران، مشکل برق کشور، مشکل ارز و... .
در حالی که به نظر تاکنون با این همه حجم پرداختن به مسئله آب یا برق، این مشکلات صرفاً از سالی به سال دیگر و یا از شکلی به شکل دیگر منتقل میشوند.
نعمتالله فاضلی در کتاب «زندگی سراسر فهم مسئله است» مسئله را امری بنیادین و تغییرناپذیر در فکر و علوم انسانی مینامد که نمیشود آن را به مباحث یا موضوعات سطحیتر فروکاست؛ چرا که کارکردهای خاص و هستیشناسانهای دارد که آن را متمایز از موضوع و مشکل میکند.
«مسئله»، «موضوع» و «مشکل»
فاضلی معتقد است موضوع معمولاً امری است که به صورت معلوم و پذیرفته شده وجود دارد و مشکل، دغدغهای عینی و ملموس است، اما مسئله ورای این دو است؛ مسئله نسبت به موضوع و مشکل، مفهومیتر، فارغ از عینیت محض، پرسشبرانگیز و شامل لایههای مختلف هستی و معناست.
مسئله وقتی شکل میگیرد که انسان نکتهای را نادیده گرفته باشد یا آن را نپرسیده باشد.
تا زمانی که پرسش مطرح نشده، حقیقتاً مسئله شکل نگرفته است. مسئله بودن همواره به معنی لزوم فهم دقیقتر، فاصلهگیری انتقادی از وضع فعلی و بازاندیشی است. لذا فروکاستن مسئله به موضوع سبب کمتوجهی به عمق و ساختار آن میشود.
اگر مسئله را تنها به موضوعات خاص یا مشکلات فنی تقلیل دهیم، بخش مهمی از روح مسئلهشناسی یعنی ظرفیت انتقادی و فهم معنادارِ وضعیت از دست میرود.
یکی از نمایندگان مجلس میگفت بخش اعظم مشکلات بانک مرکزی ناشی از این خلأ نظری است که هیچکس نمیداند ماهیت ارز چیست، اعتبارش به چیست. بعد سالها روی همین مفاهیم مورد اختلاف، برنامهریزیهای اقتصادی صورت میگیرد.
درحقیقت مسئله نه فقط یک چالش اجرایی، بلکه پرسشی است درباره هنجارها، ارزشها، معناها و چگونگی تعلق انسان به جهان. فروکاستن مسئله به موضوع منجر به غفلت از این لایهها میشود.
به نظر میرسد حداقل یک سازمان یا نهاد باید بدون برداشت عجولانه محصول یک جمع نخبگانی، ادبیات مسئلهمحور را وارد فضای علمی و اندیشهای کشور کند.



نظر شما