وقتی پای دنیای کودک و نوجوان به میان میآید، همه چیز رنگ و بوی دیگری پیدا میکند؛ قوانینی ساده، شفاف و بیریا که هر کس توانایی ماندن در آن را ندارد. اجرای برنامههای کودک در تلویزیون هم از همین جنس است؛ کاری سخت، حساس و البته لذتبخش. مهمتر از همه، نیازمند آدمهایی است که حاضر باشند «لباس بزرگسالی» را کنار بگذارند و همقد و همدل بچهها شوند.
فرشاد حسنپور، مجری برنامههای کودک و نامی آشنا برای مخاطبان شبکه نهال که بیش از ۱۷ سال سابقه فعالیت در این عرصه دارد، یکی از همین چهرههاست. او کار خود را از تئاتر آغاز کرد، اما در مسیری پیشبینی نشده وارد دنیای اجرا و ماندگار شد. او در این گفتوگو از چگونگی ورودش به حوزه کودک، تفاوتهای اجرای کودک و بزرگسال، چالشها و شیرینیهای ارتباط با بچهها، نقدهایی که به ساختار برنامهها دارد و البته توصیههایی به خانوادهها درباره دنیای فرزندانشان میگوید.
چطور وارد حوزه اجرای برنامههای کودک شدید؟
اجرای کودک برای من اتفاقی پیشبینی نشده بود. از سال ۱۳۸۲ فعالیت خود را در تئاتر آغاز کردم، اما بیشتر در زمینه آثار بزرگسال کار میکردم و هیچ وقت به حوزه کودک ورود نکرده بودم. در آن زمان دوستم، آقای «محسن افشانی» در شبکه یک برنامهای به نام «سلام بهار» را همراه با «کیوان ساکتاف» اجرا میکرد. به مرور، او بیشتر درگیر بازی در سریالها شد؛ اگر اشتباه نکنم، همان روزها مشغول بازی در «ترانه مادری» بود و دیگر فرصت اجرا نداشت.
از سوی دیگر، تهیهکنندگان برنامه عصر به خیر بچهها در شبکه۲ به دنبال مجری جدیدی بودند و برای انتخاب، تست اجرا میگرفتند که آقای افشانی من را معرفی کرد. من تست دادم و پذیرفته شدم. به این ترتیب، در شهریور ۱۳۸۷ اجرای برنامه «عصر به خیر بچهها» (که ویژه کودکان و نوجوانان بود) آغاز شد و من رسماً وارد دنیای اجرا شدم.
اجرای کودک چه تفاوتی با اجرای بزرگسال دارد و اصلاً چه چیزی موجب شد شما پس از این همه سال همچنان در همین حوزه بمانید؟
اگر بخواهم دلیل ماندنم را در یک واژه خلاصه کنم، آن کلمه «سادگی» است؛ سادگی دنیای بچهها، نه سادگی اجرای برنامه برای آنها. اجرای کودک اتفاقاً بسیار پیچیده است. اما دنیای بچهها قوانینی ساده و شفاف دارد. وقتی با کودکان کار میکنی چه در تئاتر کودک، چه در اجرای تلویزیونی و چه در هر نوع تولید محتوای مرتبط با آنها، ناگزیر میشوی وارد دنیایشان شوی. این ورود برای من نه تنها سخت نیست، بلکه زیباست. درست است که واژه «اجبار» معمولاً بار منفی دارد، اما در اینجا معنای مثبتی پیدا میکند؛ چون وقتی وارد دنیای کودکان میشوی، لذت میبری. همه چیز، آنی و بینقشه اتفاق میافتد. منظورم از «بینقشه» نه هرج و مرج، بلکه لحظهای بودن است؛ هر چه رخ میدهد، همان لحظه شکل میگیرد. بچهها بازی میکنند، صحبت میکنند و جهان خودشان را میسازند. من در مقابل، دنیای بزرگسالان را بسیار پیچیده دیدم. با خودم گفتم رهایش کن و همان کودکیای را که در جریان است ادامه بده. همین شد که امروز پس از ۱۷ سال همچنان در این حوزه فعالیت میکنم.
در این ۱۷ سال، هیچ وقت با خودتان نگفتید اگر وارد حوزه بزرگسال میشدید، شاید بیشتر دیده میشدید و مسیر زندگیتان متفاوتتر رقم میخورد؟
واقعیت این است که نه، هرگز چنین فکری نکردم. اتفاقاً در ژانر کودک تعداد مجریها و کسانی که در این عرصه فعالیت میکنند بسیار محدود است. اگر بحث دیده شدن باشد، این حوزه راحتتر از بزرگسال است. در حوزه بزرگسال، تعداد مجریها بسیار زیاد است و حتی بسیاری از آنها با وجود کیفیت بالای اجرا، آن طور که باید دیده نشدند. به طور کلی چند مجری بزرگسال را میتوانید نام ببرید که واقعاً شناخته شده باشند؟ نهایتاً ۱۰نفر. اما در برنامههای کودک تلویزیون، اگر بخواهیم همه مجریها را بشماریم، تعدادشان به ۲۰نفر هم نمیرسد؛ آن هم فقط در شبکه ملی. البته مجریهای استانی هم وجود دارند، اما مقایسه کنید با دنیای بازیگری یا اجرای بزرگسال که افراد زیادی در آن فعالیت میکنند و بسیاری از آنها هرگز به جایگاهی که شایستهاش بودند، نرسیدند.
برای من، شهرت هیچ وقت ملاک اصلی نبوده است. مسئله اینجاست که کار با کودک ویژگیهای منحصر به فردی دارد. حتی دوستانم هم همیشه با این موضوع شوخی میکنند. مثلاً اخیراً پستی در اینستاگرام گذاشتم؛ وقتی عکس امروز را با ۱۷ سال پیش مقایسه میکردند، میگفتند: «تو چرا پیر نمیشوی؟» و من پاسخ دادم: «این خاصیت کار با کودکان است». انگار این فضا یک اکسیر دارد که نمیگذارد درگیر سختیها و جدیت دنیای بزرگسالان شوی. همین ویژگی برای من بسیار جذاب است و راستش را بخواهید، نمیتوانم خودم را در دنیای بزرگسالان غرق کنم، چون این فضا چنین اجازهای به من نمیدهد. من هم واقعاً از آن لذت میبرم.
برای ارتباط گرفتن با بچهها در برنامه از چه روشها یا ترفندهایی استفاده میکنید؟
اتفاقاً همین چند وقت پیش کارگاهی برگزار کردم و دقیقاً همین موضوع را برای کسانی که میخواستند وارد این حوزه شوند توضیح دادم. همیشه میگویم ما که ربات نیستیم؛ ما هم مثل همه بزرگسالان دغدغهها و مشکلات زندگی خودمان را داریم، اما رمز اصلی این کار این است که وقتی وارد محیطی میشوی که بچهها در آن حضور دارند، باید «لباس بزرگسالی» را از تن دربیاوری و لباس کودکی بپوشی. اگر با نگاه بزرگسالانه وارد دنیای آنها شوی، شما را پس میزنند و نمیپذیرند، چون کودک کسی را میخواهد که با او بازی کند، بخندد و لحظات خوشی برایش بسازد. اگر من بخواهم همه مسائل و نگرانیهای بزرگسالی را به دنیای آنها بیاورم، قطعاً شکست میخورم. به همین دلیل، وقتی تئاتر خلاق کار میکنم و به بچهها میگویم: «تو نقش خرگوش باش، دیگری نقش لاکپشت، من هم شیر»، خودم دقیقاً مثل آنها رفتار میکنم. قرار نیست من یک آدم سی و هفت یا سی و هشت ساله باشم و آنها بچههای هفتسالهای که به من به چشم بزرگ نگاه کنند. نه، من هم باید همسن و سال خودشان شوم تا بازی را باور کنند.
این روحیه و مرز میان دنیای کودکانه و بزرگسالی را چطور حفظ میکنید؟
اگر بخواهم صادقانه بگویم، واقعاً کار سختی است. شاید کمی شعاری به نظر برسد، اما حقیقت این است که برای کسانی که در حوزه کودک کار میکنند، حفظ این تفاوت دنیا هم دشوار است و هم گاهی دردناک. من سعی میکنم با یکسری کارهای کوچک این روحیه را نگه دارم. یکی از مهمترینشان «بازی کردن» است. هنوز هم با شوق زیادی بازی میکنم؛ نه بازیهای موبایلی، بلکه همان بازیهای قدیمی مثل منچ و مار و پله که با دوستانم انجام میدهم و لذت میبرم. اگر به اطراف نگاه کنید، چند نفر را میبینید که هنوز بازیهای دوران کودکیشان را انجام میدهند؟ فکر میکنم تعدادشان بسیار کم است. بیشتر آدمها درگیر چک، وام، قسط و اجارهاند. اما وقتی در زندگی روتین خود کارهای کوچک و کودکانهای بگنجانید، حداقلش این است که از دنیای کودکی خیلی دور نمیشوید. من و همکارانم مشکلات زیادی داریم، اما همین کارها سبب میشود همچنان وصل به آن دنیا بمانیم. این سختترین بخش اجرای کودک است. من همکارانی را میشناسم که در خلوتشان آدمهای غمگینی هستند و مسائل و مشکلات فراوانی دارند، اما وقتی جلو دوربین قرار میگیرند، هیچ کس متوجه نمیشود. سختی ماجرا همین جاست. خیلیها فکر میکنند اجرای کودک یعنی چند حرکت پرانرژی، چند «دست و جیغ» و یک لبخند مصنوعی، در حالی که اصلاً این طور نیست. همان طور که استادانمان همیشه میگفتند: «دوربین مثل آینه است؛ همه چیز را نشان میدهد و چشمها هیچ وقت دروغ نمیگویند». اگر غمی داشته باشی، نخستین کسی که آن را میفهمد بچه است و خیلی راحت آن را به خانوادهاش منتقل میکند. نمیشود این حس را پشت دوربین پنهان کرد. در اجرای بزرگسال شاید بتوان مشکلات شخصی را هم وسط اجرا آورد و حتی با مخاطب دربارهاش حرف زد، اما در دنیای کودک این امکان وجود ندارد. به یک بچه نمیتوانی بگویی «اجاره خانهام عقب افتاده»؛ او اصلاً درکی از این مسائل ندارد. همین جاست که کار کودک سخت و در عین حال بسیار حساس میشود.
یک مجری کودک فقط باید سرگرمکننده باشد یا وظیفه آموزشی هم دارد؟
قطعاً وظیفه آموزشی هم دارد. به ویژه با توجه به ایرادهایی که در نظام آموزش و پرورش ما وجود دارد که حتی در زمان مدرسه خود من هم همین طور بود، بچهها به محض اینکه احساس کنند یک مجری میخواهد فضای آموزشی ایجاد کند، او را پس میزنند. چون تصور میکنند قرار است شبیه معلمشان باشد؛ نصیحت کند، مسائل خشک را آموزش دهد و اگر گوش نکنند، تنبیه شوند یا نمره کم بگیرند. کاری که ما در اجرا انجام میدهیم، ترکیب آموزش با سرگرمی است. باید با زبان متفاوتی با بچهها صحبت کنیم. تلاش ما این است که فضایی کاملاً متفاوت با کلاس درس ایجاد کنیم؛ فضایی دور از تخته، صندلی، معلم و آن حال و هوای رسمی. وقتی بچه برنامه را میبیند، نخستین چیزی که توجهش را جلب میکند همین تفاوت است: یک دکور رنگارنگ، فضای شاد و پرانرژی. همین برگ برنده ماست. وقتی کودک این فضا را پذیرفت و وارد دنیای ما شد، تازه زمان انتقال آموزش است؛ اما نه به طور مستقیم، بلکه در قالب تئاتر، نمایش و بازی.
مثلاً اگر بخواهیم بگوییم «کتاب خواندن خوب است»، معلم این را به سادگی میگوید: «کتاب خوب است، بخوانید» بچه هم ممکن است بیتفاوت پاسخ دهد: «باشد، خیلی هم عالی!» اما در برنامه کودک ما این پیام در قالب داستان و نمایش منتقل میشود. بچه وقتی این موضوع را در یک بازی نمایشی یا سناریو جذاب ببیند، تأثیرش بسیار بیشتر است.
این موضوع درست شبیه رفتار والدین است. اگر مادری به فرزندش بگوید «کتاب بخوان» و خودش مشغول کار دیگری شود، معمولاً نتیجهای ندارد. اما اگر همان مادر خودش کتاب دست بگیرد، برای فرزندش بخواند یا حتی با پدر خانواده درباره آن کتاب گفتوگو کند، کودک به طور طبیعی جذب کتاب خواندن میشود. این همان «آموزش بصری» است که متأسفانه در نظام آموزشی ما جایش خالی است. ما هم در برنامهها تلاش میکنیم با استفاده از نمایش و بازی این نوع آموزش را منتقل کنیم.
شما در حال حاضر برنامه «کتاب شیرین» را روی آنتن شبکه کودک دارید. چرا در این برنامه فقط برخی انتشارات و موضوعات خاص دیده میشوند؟ آیا قبول دارید که بعضی معرفیها رنگ و بوی سفارشی بودن دارند؟
من خودم هم به همین مسئله انتقاد دارم و بارها در جلسات به مسئولان منتقل کردهام. البته دوستان تلاششان را کردهاند و حتی در فصل قبل، این موضوع بیشتر مورد توجه قرار گرفت. ساختار برنامه به این شکل است که معمولاً هر ماه سه تا چهار کتاب بهعنوان کتابهای اصلی معرفی میشوند و در پایان، ۱۲سؤال مسابقه از بچهها پرسیده میشود. ۶سؤال از همین کتابهای معرفی شده است و ۶سؤال هم از کتابهای درسیشان.
برای انتخاب آن ۶کتاب تلاش شده تنوع موضوعی رعایت شود؛ مثلاً یک کتاب مذهبی، یک کتاب علمی و حتی یک رمان کودکانه در کنار هم قرار بگیرند. اما مشکل اصلی به تأییدیهها برمیگردد. شبکه فقط میتواند با ناشرانی کار کند که مجوزهای لازم را داشته باشند. به همین دلیل، خیلی از ناشران خصوصی کنار گذاشته میشوند؛ به ویژه آنهایی که آثار نویسندگان خارجی را چاپ کردهاند. در چنین شرایطی فقط استثناهایی مثل کلر ژوبرت وجود دارد که هر چند نویسنده خارجی است، اما آثارش کاملاً با فرهنگ و ذائقه ایرانی همخوانی دارد. از طرفی، سیاست برنامه این است که کتابها علاوه بر ناشر ایرانی، ترجمهای هم نباشند. همین محدودیت، دایره انتخاب ما را کوچکتر میکند. علاوه بر آن، برای هر ماه سرفصلهایی متناسب با مناسبتها در نظر گرفته شده است. مثلاً نزدیک هفته دفاع مقدس که میشویم، یکی از کتابها حتماً به این موضوع اختصاص پیدا میکند. بنابراین مسیر انتخاب کتاب تا حد زیادی از پیش تعیین شده است و ما نمیتوانیم به سراغ همه ناشران برویم. البته در فصل گذشته خودم بارها پیشنهادهایی دادم؛ مثلاً کتابهایی درباره فضا و نجوم معرفی کردیم که استقبال بسیار خوبی هم داشت. با این حال، اولویتها همچنان بیشتر بر پایه مناسبتهاست. بنابراین انتقادی که مطرح کردید، دقیقاً انتقاد من هم هست. امیدوارم این روند تغییر کند چون دوستان هم قول دادهاند.
نکته مهم دیگر این است که برنامه «کتاب شیرین» واقعاً روی بچهها و حتی بازار نشر کودک تأثیر گذاشته است. بارها از بچهها پرسیدهام در خانه چند کتاب دارند و پاسخها خیلی متفاوت بوده؛ بعضی خانوادهها کتابهای زیادی دارند و بعضیها بسیار کم. اما چیزی که به چشم دیدهام، افزایش محسوس خرید کتاب است. ناشران هم بارها گفتهاند کتابهایی که در برنامه معرفی میشوند، فروش بالاتری پیدا کردهاند.
به عنوان کسی که هم با کودکان در ارتباط است و هم با بزرگسالان، چه توصیه یا سخنی دارید درباره مسائلی که بیشتر گریبانگیر دنیای کودکان امروز است؟
یکی از مهمترین مشکلاتی که میبینم این است که خانوادهها گاهی بچهها را به حال خودشان رها و تنها با یک گوشی یا تبلت سرگرمشان میکنند. کاش والدین فضای خانه را به سمتی ببرند که به جای گوشی، یک کالای فرهنگی در دست کودک باشد. نه لزوماً کتاب، بلکه هر چیزی که بتواند تخیل او را تقویت کند. گوشی و تبلت کودک را به یک چارچوب محدود میکند و اجازه نمیدهد خلاقیتش رشد پیدا کند. اما وقتی ابزار فرهنگی جایگزین میشود، نتیجهاش نسلی متفاوت است که با تخیل، خلاقیت و نگاه باز وارد جامعه میشود. من خودم در کودکی کتابهای زیادی داشتم و همین سبب شد امروز هم در حوزه کتاب با بسیاری از همنسلانم متفاوت باشم. باور دارم بچههایی که امروز کتابخوان باشند، فردا دنیای جذابتر و رنگیتری خواهند داشت؛ دنیایی دور از افسردگی و خاکستری بودن.




نظر شما