زئوس، خدای آسمان، از قدرتش ترسید و او را به دو نیم تقسیم کرد. از آن روز به بعد، انسان موجودی نصفهنیمه شد که تا همیشه بهدنبال نیمه گمشدهاش میگردد. وقتی وسط یک روز معمولی، این داستان در ذهنم تداعی شد، این سؤال به ذهنم آمد: آیا واقعاً باور داریم یک نفر در این دنیا وجود دارد که قرار است ما را کامل کند؟ بسیاری از ما با همین تصور بزرگ شدهایم؛ اینکه جایی در این دنیا، کسی هست که وقتی وارد زندگیمان شود، همهچیز درست خواهد شد. اما هرچه جلوتر میرویم بیشتر به افسانه بودنش پی میبریم. شاید چون باور به نیمهگمشده، همانقدر که رمانتیک است، میتواند خطرناک هم باشد و این را به ما القا کند که تو بهتنهایی کافی نیستی.
این طوری اگر رابطهای خوب پیش نرود، به این نتیجه میرسیم که لابد آن فرد «نیمه واقعی ما» نبوده است. پس دوباره بهدنبال کسی دیگر میگردیم و بعد باز هم کسی دیگر… و این چرخه ادامه پیدا میکند. کمکم عشق تبدیل میشود به مسابقهای برای پیدا کردن «کسی که بهتر است»، نه تلاشی برای ساختن چیزی که اکنون داریم.
مهر هم نوشته بود «خیانت، برخلاف آنچه بسیاری تصور میکنند، فقط به مسائل جنسی مربوط نیست». گاهی زمانی اتفاق میافتد که رابطه، درگیر روزمرگیهایی مثل پرداخت وام، بردن بچهها به مدرسه یا خریدهای روزانه میشود. وقتی احساسات آرامآرام کمرنگ میشوند و فرد احساس میکند دیده یا شنیده نمیشود، ممکن است بهدنبال توجه و محبتی تازه برود تا همان شعله خاموششده دوباره در درونش روشن شود. اما اگر فقط کمی به گذشته برگردیم - به همان روزهای اول آشنایی - میتوانیم به یاد بیاوریم که آن شعله، روزی با همین آدمی روشن شده بود که حالا کنارمان زندگی میکند. تفاوت فقط در این است که شاید فراموش کردهایم چگونه باید آن را حفظ کنیم یا تازه نگه داریم. پس نیمهگمشدهای وجود ندارد. هیچکس کامل نیست. شریک زندگی ما انسانی واقعی با ضعفها، خستگیها، روزهای خوب و بد است. عشق واقعی هم، یعنی دانستن همین حقیقت و با این حال، هر روز تصمیم گرفتن برای ماندن و مراقبت کردن از رابطه، نه بهخاطر کامل بودن او؛ بلکه چون ارزشش را دارد و ما انتخاب کردهایم که با او زندگی کنیم.
۲۶ شهریور ۱۴۰۴ - ۰۹:۲۲
کد خبر: ۱۰۹۶۲۶۷
تا حالا آن افسانه یونانی را شنیدهاید؟ همان که میگوید انسان در ابتدا چهار دست و پا داشت و دو سر.
زمان مطالعه: ۱ دقیقه
منبع: روزنامه قدس




نظر شما