صورتهایشان از شادی برق میزند؛ لباسهایی یکرنگ به تن دارند و هنگامی که بر لبهایشان، خنده ملیح و خالی از ریا مینشیند، میتوان دندانهای افتادهشان را دید که شیرینی و حلاوت لبخندشان را چند برابر میکند. ما پدرها و مادرها آنقدر غرق زیباییهای این لحظات ماندگار میشویم که اصلاً یادمان میرود کودکی خودمان چگونه گذشته و چطور نخستین بار پشت نیمکتهای کلاس اول نشستیم و به طریق اولی، اصلاً حواسمان نیست کودکان این سرزمین چه فراز و فرودهای عجیب و غریبی را از سر گذراندهاند تا دبستانمان، این بشود و کلاس اولمان، آن! شاید بد نباشد که امروز، یعنی روزی که متعلق به کلاس اولیهاست، با قطار تاریخ به سفری طولانی، اما کوتاهمدت برویم! سفری به هزاره گذشته و ماجراهایی که کودکان ایرانزمین در بدو ورود به مدرسه با آن روبهرو بودهاند.
ورود اسلام به ایران، تأثیری عمیق بر آموزش و پرورش این سرزمین گذاشت؛ تحصیلات از انحصار یک طبقه خاص خارج شد و آحاد مردم توانستند بهطور یکسان از نعمت فراگیری دانش برخوردار شوند. با شکلگیری مکتبخانههای اولیه در ایران، از حدود سال ۳۰۰ هـ.ق، ادارهکنندگان این اماکن در پیروی از یک قانون نانوشته، اما مبتنی بر شرع، آموزش قرآن کریم را به عنوان محور و بنیان آموزش برگزیدند؛ درواقع کودکان خواندن و نوشتن را با فراگیری قرآن آغاز میکردند و این سنت تا اوایل دوره پهلوی در ایران پایدار ماند. مکتب، محل فراگیری کتابت یا همان نوشتن بود و الگوی آموزشی معلمان این مکتبخانهها، طی قرنها تقریباً دست نخورده باقی ماند.
مقدس بودن مکان آموزش
مکتبخانه برای عموم ایرانیان جایی مقدس محسوب میشد. در برخی منابع تاریخی از نذر کردن مردم برای مکتبخانهها سخن به میان آمده است؛ درواقع ارزش علم و علمآموزی نزد مسلمانان سبب میشد مکان این فریضه را محلی مقدس بدانند و برای آن نذر کنند و به ادای نذر بپردازند؛ بهویژه آنکه کودکان در مکتبخانه به فراگیری قرآن و متون دینی هم اشتغال داشتند. بنابراین قسمتی از هزینههای مکتبخانه توسط مردم خیّر و نذرهای آنان فراهم میشد که البته دائمی نبود. اما بخش مهمی از تأمین هزینههای مکتبخانه را والدین کودکان برعهده داشتند. نوسان شهریه در مکتبخانهها مانند امروز ارتباط تام و تمامی با مکان قرار گرفتن آن، معلمی که تدریس میکرد و نیز خانواده کودکان مشغول به تحصیل در مکتبخانه داشت. به دیگر سخن، در هزاره گذشته، مانند امروز هر کس پول بیشتری میداد، به مکتبخانه بهتری هم میرفت؛ با این تفاوت که در مراحل بالاتر، یعنی مدارس علوم دینی و نظامیهها، آنچه سبب توجه و جذب شاگرد میشد، توانایی و استعداد او بود، نه جیب پُر پدرش! والدین موظف بودند افزون بر تأمین هزینه معاش معلم، هزینه نگهداری مکتبخانه را هم بپردازند.
کلاس اولیهای هزار سال پیش، مانند کلاس اولیهای امروز، شیطان و بازیگوش بودند و دوست داشتند از دیوار راست بالا بروند. امروزه از شیوههای تربیتی نوین برای مدیریت کودکان استفاده میشود؛ شیوههای مبتنی بر مطالعات علمی که به روحیه لطیف کودکانه آسیبی وارد نمیکند؛ اما در قدیم، مکتبخانهدار از ابزاری بسیار کارآمد برای مدیریت اطفال استفاده میکرد و آن عبارت بود از چوب و فلک! فلک، قطعهای چوب راست بود که طنابی طویلتر از اندازه آن، مانند زه کمان، به دو طرفش بسته میشد. هنگام تنبیه، پای متخلف را روی فلک محکم میکردند و با چوب که معمولاً ترکه انار یا گلابی بود به کف پای او میکوبیدند. معمولاً تنبیه بیشتر از حد توان شاگرد نبود. البته معلم سعی میکرد در روزهای اول ورود شاگرد به مکتبخانه، با کتک زدن یکی از بزرگترها، از کلاس اولی تازهوارد زهر چشم بگیرد و کمتر پیش میآمد طفل تازهوارد، طعمه چوب بیدریغ مکتبخانهدار شود! معلم معمولاً به روی شاگردان نمیخندید تا فضای شیطنت را از آنها بگیرد. سؤالات با آدابی خاص پاسخ داده میشد و شاگرد حق نداشت وسط درس، مستشکل مباحث معلم شود. نقل است که ابنسینا به دلیل اشکال در بحث معلم خود، در خردسالی کتک مفصلی خورد! واکنش والدین به این اقدام، صبر توأم با تکریم استاد بود؛ آنها معتقد بودند معلم حق دارد در عوض آموزش دادن علم به طفل، گوشت بر بدن شاگرد باقی نگذارد و فقط استخوانهایش را به والدین برگرداند؛ هرچند این تمثیل اغراقآمیز و به دور از واقعیت به نظر میرسد، اما نشان میدهد در جامعه هزاره گذشته ایران، فراگیری علم چنان ارزشمند بوده که هر درد و رنجی را برای فراگیری آن، تحمل باید کرد؛ تمثیل زیبای «جور استاد، بِه ز مهر پدر» کنایه از این دیدگاه ایرانی است؛ دیدگاهی که البته، کلاس اولیهای هزار سال پیش ایران را با وحشت و ترس فراوانی روبهرو میکرد و اطفال چست و چالاک، گریز از مکتبخانه را بر قرار در آن ترجیح میدادند. رویکرد همراه با خشونت مکتبخانهداران، در خاطر بسیاری از فضلا و شعرای ایران باقی ماند و در آثار آنها انعکاسی تمام یافت؛ چنانکه محمدحسین نظیری نیشابوری، شاعر عصر صفویه در بیتی معروف که شهره خاص و عام است، این مذمت خشونت را به تمثیل میگیرد و چنین میسراید: «درس معلم ار بود زمزمه محبتی/ جمعه به مکتب آورد طفل گریزپای را».




نظر شما