اهل هر رشته و فنی که باشیم بزرگان آن رشته به آثار و دستاوردهای تخصصی و رهاوردهای علمیشان و آثاری که از خود بهجا گذاشتهاند شناخته میشوند؛ هرچند این دستاوردها تمامی شخصیت این افراد را برای ما نمایان نمیکند. برای ترسیم چهره معنوی و اخلاقی حجتالاسلام والمسلمین علیاکبر الهی خراسانی پای صحبتهای فرزندشان علی الهی خراسانی نشستیم تا از سلوک فردی اخلاقی و معنوی ایشان بیشتر بدانیم. مشروح گفتوگو را در ادامه میخوانید.
به منظور ترسیم چهره اخلاقی ایشان بفرمایید از منظر شما برجستهترین خصوصیات اخلاقی زندهیاد الهی خراسانی چه بود؟
در توضیح سلوک اخلاقی ایشان چند ویژگی بارز را میتوان بیان کرد. نخست اینکه ایشان بسیار شخصیت روادار و گشادهای داشتند و اهل احترام و توجه به دیگران بودند. به عنوان مثال در محیط کار با روی باز از دیگران استقبال میکردند و دیگران ایشان را اهل گفتوگو میدانستند. طلبههای جوان اگر نوشتهای داشتند بهراحتی سراغ ایشان میآمدند و زمینه پرورش و چاپ آثار این افراد فراهم میشد. انصاف یکی دیگر از نکات اخلاقی است که در داوریها درباره دیگران در منش ایشان وجود داشت. پدر اهل برشمردن خصوصیات منفی دیگران نبودند و از همه افراد بهخوبی یاد میکردند؛ به خاطر همین خصوصیات، طیفهای مختلف فکری و سیاسی امکان حضور و تبادل آرا و افکار را نزد ایشان و در محیط کاریشان داشتند. میبینیم آقای دکتر ایرج افشار به منظور گفتوگوی علمی با مرحوم پدر در بنیاد حضور پیدا میکردند و از سوی دیگر مرحوم آیتالله مصباح یزدی هم در بنیاد حضور مییافتند و جلسات علمی با مرحوم پدرم داشتند و همینطور افراد دیگر و اساتید مختلف دانشگاه.
در زندگی شخصی چطور، کدام خصوصیت برجسته بود؟
ایشان در موارد مالی بسیار اهل احتیاط بودند. به عنوان مثال پس از فوتشان اسناد و نامههایی پیدا کردم که ما بهازای مالی تمام اضافهکاریها و استفاده نکردن از مرخصیها و مأموریتها را به بنیاد برگردانده بودند و در یادداشتهای ایشان موارد جزئی وجود دارد که بیانگر دقت ایشان است؛ مثلاً چون یک نامه شخصی به تهران فکس کردند، هزینه فکس را به بنیاد پرداخت کردهاند. وقتی بنیاد پژوهشها منتقل شد ایشان با همان وسایل قبلی سر کار میرفتند و حتی از تعویض صندلیها خودداری کردند، کما اینکه مطلع هستید اتاق ایشان برعکس خیلی از اتاقهای مدیران بسیار ساده بود. تأسیس صندوق قرضالحسنه طلاب حدود سال ۴۱ از اقدامات مؤثر و خیر ایشان است. صندوقی که میتوان گفت نخستین قرضالحسنه در ایران محسوب میشود و به اذعان و اعتراف کارمندها ایشان حتی یک قند از صندوق برای چای خوردن مصرف نکردند. مدیر داخلی صندوق خاطرهای نقل میکرد که پدر همیشه با خودکار شخصی امضاهای مربوط به اسناد را انجام میدادند ولی یک روز حواسشان نبوده و یک امضا را با خودکار مؤسسه انجام میدهند و هنگام رفتن به فرض اینکه خودکار خودشان است آن خودکار را توی جیب میگذارند. مدیر داخلی که از اخلاق پدر مطلع بودند به ایشان متذکر میشوند و پدر ایشان را تشویق میکنند. از این قسم موارد در خاطر ما و همکاران و معاشرین ایشان به وفور است. در زندگی شخصی نیز نوع عبایی که داشتند عبای چهار فصلی بود. عبا و قبای ایشان بسیار ساده و متوسط بود و مکرر میفرمودند روحانی و طلبه باید سادهزیست باشد و خودشان را طلبهای ساده میدانستند.
اینها جنبههای مالی بود، درخصوص جنبههای معنوی هم بفرمایید.
در مورد حیات معنوی همیشه به ما میگفتند شاکله شخصیتی و وجودی بنده را چهار نفر درست کردند؛ مرحوم آیتالله میلانی، مرحوم شیخ مجتبی قزوینی، مرحوم آیتالله مروارید و مرحوم میرزا جواد آقا تهرانی و به لحاظ معنوی بهشدت تحت تأثیر اساتید خود بودند.
نماز اول وقت و نماز جماعت برایشان اهمیت داشت. در نماز جماعت پشت سر افراد مختلف نماز میخواندند. امر دیگری که به آن توجه خاص داشتند زیارت امام رضا(ع) بود. ایشان هر روز صبح برای زیارت مشرف میشدند و نمازهای مستحبی را در قسمت خدام میخواندند. نمازی که به آن توجه داشتند نماز استغاثه به امام زمان(عج) بود و توصیه میکردند در زیر آسمان خوانده شود. با این تأکید و توجه به خاطر ندارم یک بار مستقیم از ما پرسیده باشند نماز خواندید یا نه. بیشتر به نماز اول وقت و مسجد رفتن توصیه میکردند. درواقع به پیروی از سلوک علما برای ما حکایات اخلاقی و معنوی نقل میکردند. از استاد مرحوم میرزاده، هادی تهرانی، مرحوم امام خمینی(ره) ، آیتالله میلانی و شیخ مجتبی قزوینی؛ به جای اینکه توصیه یا یادآوریهای مستقیم کنند اینگونه الگوهای معنوی را در چشم ما بزرگ میکردند.
نکته قابل توجه دیگر درخصوص نماز شب بود که نمیگفتند حتماً بخوانید، بلکه میگفتند اصرار بر ترک نماز شب نداشته باشید. هیچ وقت رفتار مبتنی بر مؤاخذه و اجبار نداشتند. بسیار مقید به دعا و مناجات و همچنین اهل مجالس روضه بودند.
ایشان برای تربیت فرزندان و مواجهه با کودکان چه اسلوب و روشی داشتند؟
در مورد فرزندانشان بسیار بر روابط اجتماعی و آداب تأکید داشتند. گاهی به بنده میگفتند: «شماره منزل عمویت را بگیر. سلام و احوالپرسی کن و بگو پدرم با شما کار دارد، گوشی دستتان باشد». من کودک میگفتم خب چرا خودشان تماس نمیگیرند؟ و متوجه نبودم ایشان به این شیوه میخواهند من آداب معاشرت و همچنین صله رحم را تمرین کنم.
عادت دیگری که داشتند درخصوص نحوه ارائه اطلاعات به ما بود. مثلاً ممکن بود نام شخصی را از تلویزیون بشنوند، رو به ما میپرسیدند این شخص تاریخی کیست؟ و مثلاً برو فلان کتاب را بیاور تا دربارهاش بیشتر بدانیم. به این ترتیب ما در دوران ابتدایی با کتب مرجع آشنا بودیم و ایشان اینگونه روش تحقیق و بررسی را به ما میآموختند. در مورد موضوعات دینی دوست نداشتند آدمهایی باشیم که بدون تحقیق راهی را انتخاب کنیم. بنابراین درباره خیلی از حرفهایی که ممکن است مشهوراتی هم باشند ما را به مطالعه دعوت میکردند و سؤال را با روی باز و محققانه جواب میدادند. داماد ما آقای دکتر محروقی نقل میکردند مرحوم پدرم برای نظر نوجوانان اهمیت قائل میشدند. در جمعهایی که بزرگترها بودند، اگر نوجوانی حرفی میزد؛ ایشان دیگران را به سکوت دعوت میکردند تا حرف بچهها شنیده شود. با این رفتار به ما عزت نفس میدادند. البته این امر مشتبه نشود؛ در مقام علمی من گاهی برای پیگیری چاپ کتابهایم به بنیاد پژوهشها میرفتم؛ ایشان گفتند من چاپ نمیکنم مگر اینکه یکی از علمای مشهد تأیید کند. من گفتم خب اینکه مرسوم نیست، کتاب داوری میشود و اگر مثبت بود به چاپ میرسد. گفتند خیر، شما فرزند منی و من میخواهم این کتاب را چاپ کنم؛ باید یکی از علمای مشهد کتاب شما را تأیید کند و همینطور پیش رفتیم. با تأکید عرض کنم ما با مرحوم پدرم زیستن با کتاب را تجربه کردیم، یعنی سراسر زندگی کودکی و نوجوانی ما با توجه و انس با کتاب گذشت.
در خانه چطور بودند و در مورد رفتار با همسر و سایر افراد خانواده چه نکاتی را رعایت میکردند؟
بسیار به دوری از اسراف و نگهداری از وسایل تأکید داشتند، میگفتند ممکن است روزی به کار بیاید. از تجملات دوری میکردند و نظرشان بر سادگی بود. مثلاً خواهر و برادرهای من مجالس عروسیشان در منزل بود. فقط در زمان تأهل من یک سالن نسبتاً خوب در مرکز شهر گرفته شد، باز هم بدون هیچ تجملی و این دوری از تجمل و اسراف را در تمام اجزای زندگیمان و اثاث و سبک منزلمان میدیدیم.
به کاشت گل و گیاه در باغچه علاقه داشتند. ما را هم همراه میکردند و آموزش میدادند و در حین کار با ما گفتوگو میکردند.
با توجه به چهره شاخص علمی و همینطور رواداری و مدارا، زندهیاد الهی حتماً دوستان و آشنایان بسیاری داشتند؛ بفرمایید ملاک معاشرت با دوستان و بستگان برای ایشان چه بود و اگر از خاطرات اساتید و شاگردان ایشان موردی هست، ذکر کنید.
ایشان با هر کسی که اهل فرهنگ و دانش بود ارتباط میگرفتند و ملاکشان همین بود. از آدمهای جناحی، آدمهایی که ادب و احترام در کلامشان نبود و کسانی که اهل قضاوتهای سریع و تند درباره دیگران بودند دوری میکردند. مرحوم پدرم از دانشکده الهیات که در آن سالهای آغازین به دانشکده معقول و منقول شناخته میشد، مدرک لیسانس گرفته بودند و مرحوم آیتالله واعظزاده خراسانی و مرحوم استاد شانهچی از اساتیدشان بودند. دو بزرگواری که پدرم را در تأسیس بنیاد پژوهشها یاری دادند و سالهای سال عضو هیئت مدیره بنیاد پژوهشها بودند و پدرم قدردان این اساتید بود. در کنار این امر بسیار شاگردپرور بودند.
در پایان، مهمترین توصیه ایشان که در ذهن شما ماندگار شده را به عنوان یادگار بفرمایید.
از توصیههای اکید پدر، اعتدال بود. همیشه ما را به اعتدال و میانهروی دعوت میکردند و تأکید داشتند اهل تندروی و قضاوتهای سریع و رفتارهای افراطی نباشیم. مادر و شخصیت مادر خیلی برایشان مهم بود. خود ایشان هر وقت از مادرشان حکایت و خاطرهای نقل میکردند اشکهایشان سرازیر میشد. این حس مهربانی و عطوفت به مادر برای ما هم جلوهگر بود.




نظر شما