به گزارش گروه فرهنگی قدس، فیلم سینمایی «مجنون»، به کارگردانی مهدی شامحمدی و تهیهکنندگی عباس نادران و محصول سازمان اوج از چهارشنبه گذشته اکران سراسری خود را در سینماهای سراسر کشور آغاز کرده است. این فیلم در چهل و دومین جشنواره فیلم فجر با نامزدی در ۱۴ رشته توانست سیمرغ بلورین بهترین فیلم، سیمرغ بلورین بهترین نقش مکمل زن و بهترین نقش مکمل مرد و همچنین بهترین موسیقی متن را از آن خود کند.
«مجنون» در ادامه پرترههای سینمایی از سرداران جنگ، گوشهای از رشادتهای شهید مهدی زینالدین را به تصویر کشیده است. این فیلم روایتی از حماسه آفرینی شهیدان مهدی و مجید زینالدین و رزمآوران لشکر ۱۷ علیبنابیطالب(ع) قم در جزیره مجنون و عملیات بزرگ خیبر را به تصویر میکشد. شامحمدی از کارگردانان شناختهشده در سینمای مستند است و با «مجنون» نخستین فیلم بلند خود را تجربه کرده است، با او درباره ساخت این فیلم به گفتوگو نشستیم که مشروح آن را در ادامه میخوانید.
وقتی پرترهای سینمایی از شهدا یا سرداران جنگ ساخته میشود، معمولاً یک علاقه یا گرایش شخصی باید وجود داشته باشد که فیلمساز سراغ آن موضوع برود. میخواهم بپرسم شما چرا سراغ شهید زینالدین رفتید؟
من سالهاست که مستند جنگ میسازم و حدود بیست سال است که در فضای مستندسازی بودهام؛ در این مدت در هنرستان روایت فتح تحصیل کردم و مستندهای زیادی درباره شهدای مختلف و موضوعات متنوع در زمان جنگ ساختهام. بنابراین با این فضا بسیار آشنا هستم و اینگونه نبوده که علاقهای ناگهانی شکل بگیرد، بلکه دغدغهای در طول زمان در من وجود داشته است.

یعنی شما پیشزمینه ذهنی نسبت به این سوژه داشتید؟
بله، دقیقاً همینطور است. من همیشه غبطه میخوردم که چرا درباره شهیدانی مثل شهید کاظمی، حسن باقری، محمود کاوه، آبشناسان یا شهید اسکندری و بسیاری دیگر کاری ساخته نشده و چرا مردم این افراد را نمیشناسند. مثلاً وقتی فیلمی درباره شهید علی هاشمی ساختم و از تلویزیون پخش شد، مردم اصلاً نمیدانستند علی هاشمی کیست. این ماجرا مربوط به سال ۱۳۸۷است؛ سال بعدش، پیکر علی هاشمی پیدا شد و برگشت و تازه مردم آرامآرام متوجه شدند که او چه جایگاه و چه تأثیری داشته و چه انسان وارستهای بوده است.
برای من این موضوع جالب بود که من با قصهها و داستانهایی از جنگ درگیرم که مردم اغلب از آنها بیخبرند و این باعث ناراحتیام میشد که ما چقدر به لحاظ فرهنگی بد و اشتباه عمل کردهایم. از یک زمانی به بعد، مخصوصاً وقتی که دوست و همکار عزیزم محمدحسین مهدویان در روایت فتح فیلم «آخرین روزهای زمستان» را با آن شکل و شمایل درام جذاب ساخت، بهنوعی راهگشایی برای بسیاری از فیلمسازان دیگر شد. بعد از آن، پروژه «ایستاده در غبار» درباره احمد متوسلیان ساخته شد و این دو اثر باعث شدند که مسئولان فرهنگی متوجه یک نسل جدید از فیلمسازان شوند؛ نسلی که شاید خودشان در جنگ حضور نداشتند، اما میتوانند تصویر تازه و متفاوتی از جنگ ارائه دهند؛ تصویری که اتفاقاً به واقعیت نزدیکتر است.
من هیچوقت نمیفهمیدم چرا درباره ابراهیم همت کاری ساخته نشده بود، اما بعدها متوجه شدم که نوعی ترس در میان فیلمسازان وجود دارد؛ ترسی از نزدیک شدن به برخی سرداران شهید. این ترس در نسل جدیدتر کمتر است. شاید همین ترس باعث میشد قداستی اشتباه شکل بگیرد که پای شهید را از زمین جدا میکرد. اما وقتی «ایستاده در غبار» و «آخرین روزهای زمستان» ساخته شدند، دیدیم که حسن باقری و احمد متوسلیان دو انسان معمولی بودند، مثل همه مردم؛ اما در طول زمان رشادت و تأثیر خود را نشان دادند و همین آنها را شاخص کرد، بیآن که از مردم فاصله بگیرند. این آثار به تصمیمگیرندگان فرهنگی جسارت داد تا از نگاه محافظهکارانه فاصله بگیرند و به نسل بعدی اجازه دهند تصویر واقعیتری از این عزیزان ارائه کنند.
دقیقاً همین نکته در فیلم شما هم دیده میشود. در نسل جدید سینماگران دفاع مقدس، نگاه غالب اسطورهای نسل اول کمتر شده و پای قهرمانان روی زمین است. در فیلم شما هم شهید زینالدین در عین قهرمان بودن، انسانی عادی با زیست مردمی نشان داده میشود. شما در صحبتهایتان به چند شهید اشاره کردید، مثل شهید هاشمی، شهید کاظمی و حسن باقری، که در این چند سال اخیر نیز آثاری درباره آنها ساخته شده. این فرصت دادن نکته مهمی است که به آن اشاره کردید. درباره این تغییر نگاه در خود فیلمساز و در نتیجه بازخورد مخاطب نظرتان چیست؟
ببینید ما قصهای را از صفر تا صد انتخاب کردیم که موضوعش عملیات خیبر در زمستان ۱۳۶۲ بود و درام ما مهدی زینالدین و برادرش مجید زینالدین را در کنار چند نفر دیگر از لشکر، از جمله شهید رضا حسنپور (قهرمان دفاع مقدس قزوین) در بر میگرفت؛ من در این میان برای خودم فرمولی تعیین کردم: «فرمول باورپذیری مخاطب». این فرمول برای من اینگونه بود که هر چیزی که در روند درام، از فیلمنامه تا بازیها، از دکوپاژ تا میزانسن و هر آنچه که مخاطب را از باورپذیری دور میکند ــ حتی اگر جذاب باشد ــ را کنار بگذارم. در مقابل، هرچقدر بتوانم مخاطب را با باورپذیری مواجه کنم، همان مسیر درست است. این نگاه را از مستند با خودم آورده بودم. مثلاً هیچوقت دوربین را از سمت عراقیها برای گرفتن ایرانیها نمیبردم. همیشه پشت قهرمان ایرانی میایستادم و از دید او نگاه میکردم؛ مثل یک فیلمساز مستند که نمیتواند بین دو جبهه بایستد و هر دو طرف را ببیند، بلکه از دید خودش روایت میکند. وقتی بر اساس این فرمول جلو رفتم، نتیجهاش بازخورد بسیار خوبی از مخاطب بود.

وقتی نگاه مستندسازی در یک فیلم داستانی غلبه میکند، در روند تولید شرایط متفاوتی هم به وجود میآید. شما در ساخت با چه مسائلی روبرو بودید؟
کاملاً درست است، ما در این پروژه سختیهای زیادی داشتیم، چون این نگاه محدودیتهای فراوانی ایجاد میکرد. اما با ترفندهای مختلف تلاش کردیم جذابیت کار را حفظ کنیم. وقتی دیدم مخاطبان میگویند «فیلم شبیه مستند است»، مطمئن شدم این فرمول جواب داده است.
برویم سراغ انتخاب بازیگر برای نقش شهید زینالدین؛ چه شد که به سجاد بابایی رسیدید؟
سجاد بابایی انتخاب من نبود؛ انتخاب خودِ مهدی زینالدین بود. شاید بعضیها از این تعبیر خوششان نیاید، اما واقعاً معتقدم این نقش روزیِ سجاد بود. ما ابتدا با او صحبت کردیم، اما به دلایل مختلف، از جمله نظر تیم تهیه، به توافق اولیه نرسیدیم. در این مدت افراد دیگری را دیدیم و صحبت کردیم، اما در نهایت دوباره سجاد بازگشت. انگار نقش متعلق به او بود و باید خودش آن را بازی میکرد.
در بسیاری از فیلمهایی که درباره سرداران ساخته میشود، معمولاً پرده آخر، سرنوشت و شهادت قهرمان است اما شما چنین پایانی را برای «مجنون» رقم نزدید و برش داستانی شما در یک مقطع دیگهای به پایان رسید؛ چرا؟
اتفاقاً همان ابتدا روی من فشار بود که شهادت قهرمان در فیلم باشد اما من میخواستم قهرمانم را ایستاده و حتی قلم دوش نگه دارم و در سکانس پایانی هم میبینیم که او را قلمدوش میکنند و میخواستم او را در این قامت ببینم. البته که شهادت اتفاق ویژهای است اما به نظرم این سکانس دیگر به اوج تکرار رسیده بود و نیاز نبود دوباره تکرار شود و من با یک کپشن در انتهای فیلم میتوانستم تاریخ و نحوه شهادتش را بنویسم، اما چیزی که درام من نیاز داشت این بود که این قهرمان را در اوج و قلمدوش دیگران ببینم.
«مجنون» اولین تجربه بلند شما در فیلمسازی است و در کنارش سالها سابقه مستند و فیلم کوتاه دارید، بزرگترین چالش شما در ساخت این فیلم چه بود؟
ساخت فیلم دفاع مقدس بسیار سخت و پرچالش است. مهمترین مسئله برای من باورپذیر کردن بازیها بود. من تجربهای در بازیگردانی نداشتم و در این پروژه هم بازیگردان نداشتم. از بازیگران مختلف استفاده کردم و متوجه شدم بازیگردانها بازیگرها را به سمتی میبرند که من نمیخواستم و همیشه از آن فرار میکردم.
من از بازیگرها فقط یک چیز میخواستم: اینکه یا آنقدر قدرتمند باشند که «بازی نکردن» را بازی کنند، یا اصلاً بازی نکنند و خودِ واقعیشان باشند. درک این مفهوم در شرایط مختلف درام واقعاً سخت بود. من نمیخواستم بازیها نمایشی یا تئاتری باشد و این بزرگترین چالش من بود. اما در نهایت وقتی به نتیجه نگاه میکنم، از پنج بازیگر اصلی، سه نفرشان نامزد شدند و دو نفر سیمرغ گرفتند و این خستگی را از تن بیرون کرد.

و سؤال آخر؛ با توجه به اینکه این روزها در گیشه رقابت سنگینی میان فیلمهای کمدی و اجتماعی وجود دارد، فکر میکنید فیلم شما در این بازار پررقابت دیده میشود؟
صادقانه بگویم من اینطور به ماجرا نگاه نمیکنم. چیزی که برایم مهم است این است که مخاطب فیلم را درست ببیند. همین برایم از هر چیز واجبتر است. اگر مخاطب احساس کند فیلم جذاب است، خودش آن را به دیگران معرفی میکند. مثلاً ممکن است بگوید: «این هفته فیلم کمدی دیدم، هفته بعد هم فیلم جنگی ببینیم.» من فکر میکنم اگر این اتفاق دهانبهدهان بیفتد، بخشی از مخاطبان اینطور وارد سینما میشوند. در آن صورت ما به هدفمان رسیدهایم.
به نظرم این فیلم از آن دسته آثاری است که میماند. حتی اگر فیلمی درباره یک شهید یا موضوع تاریخی ساخته شود که از نظر فنی قوی نباشد، اما چون به یک موضوع تاریخی میپردازد، قابل رجوع است و ارزش ماندگاری دارد. من مطمئنم «مجنون» میماند، چون درباره قهرمان ما مهدی زینالدین است.




نظر شما