تحولات منطقه

«نارکیسوس» یا «نارسیس» یکی از شخصیت‌های مشهور در اساطیر یونانی است؛ می‌گویند نارسیس مردی زیبا و برومند بود که در میان اطرافیانش طرفداران بسیاری داشت، اما به کسی اعتنا نمی‌کرد تا اینکه یکی از عاشقان، نارسیس را به نفرینی سهمگین گرفتار کرد.

تاریخ خودشیفتگی؛ از نرون تا ترامپ
زمان مطالعه: ۶ دقیقه

«نارکیسوس» یا «نارسیس» یکی از شخصیت‌های مشهور در اساطیر یونانی است؛ می‌گویند نارسیس مردی زیبا و برومند بود که در میان اطرافیانش طرفداران بسیاری داشت، اما به کسی اعتنا نمی‌کرد تا اینکه یکی از عاشقان، نارسیس را به نفرینی سهمگین گرفتار کرد؛ او هنگام نگاه در برکه آب، عاشق خودش شد و آن‌قدر به خودش نگاه کرد تا مُرد! به همین دلیل، پدیده خودشیفتگی در دنیای روان‌شناسی با اصطلاح «نارسیسیسم» شناخته می‌شود. خودشیفته‌ها افرادی هستند که غیر خودشان را نمی‌بینند و گمان می‌کنند کسی را یارای ایستادگی در برابر آن‌ها، در هیچ عرصه و زمینه‌ای نیست. برخی از علمای علم روان‌شناسی، خودشیفتگی را یکی از انواع «اختلالات شخصیتی» می‌دانند. تاریخ خودشیفتگی، احتمالاً با تاریخ بشر یکی است. از همان ادوار اولیه زیست انسانی، همیشه خودشیفته‌ها در جوامع گوناگون حضور داشته‌اند. با این حال، طی یک قرن اخیر، خودشیفتگی به پدیده‌ای اجتماعی در برخی از جوامع مانند آمریکا تبدیل شده‌است. «کریستوفر لَش» در کتاب «فرهنگ خودشیفتگی» نگاهی راهبردی به این مسئله دارد. او معتقد است پس از جنگ جهانی دوم و خیز بلند سرمایه‌داری آمریکایی برای تسخیر جهان، ساختارهای اجتماعی در ایالات متحده دستخوش تغییر شده‌است.
طبقه مرفه که تا پیش از آن در کسب خواسته‌هایش صبوری نسبی پیشه می‌کرد، ناگهان بند از پا برداشت و به «ارضای دائمی امیال خود اعتیاد پیدا کرد». این اتفاق به نوعی اسباب یک فرگشت تاریخی را فراهم کرد که پیوندهای استواری با بن‌مایه‌های نژادپرستانه سفیدپوستان غربی داشت. رویکردی که جایگاه طبقه ثروتمند غربی را به عنوان مبتلایان به خودشیفتگی حاد تقویت می‌کرد. ذهن و شخصیت افرادی مانند دونالد ترامپ در چنین فضایی پرورش یافت تا در دهه‌های بعد، چهره‌ای خاص و برهنه از توسعه افسارگسیخته «خودشیفتگی» را در آمریکا به نمایش بگذارد. آنچه در این گزارش تاریخی می‌خوانید، تنها به معرفی برجسته‌ترین خودشیفته‌های تاریخ خلاصه نمی‌شود، بلکه به روندی می‌پردازد که نارسیسیسم را در قرن بیستم به یک پدیده فراگیر در سراسر جهان و به‌ویژه در اروپا و آمریکا تبدیل کرد.

درباره آسیب‌زایی اجتماعی «خودشیفتگی»

آسیب‌زایی اختلال خودشیفتگی، به احاطه فرد خودشیفته نسبت به اطرافیانش بستگی دارد. حال تصور کنید فردی با نشانه‌های بالینی شدید ابتلا به اختلال شخصیتی خودشیفتگی، مانند «احساس اغراق‌آمیز از اهمیت داشتن و استحقاق خود»، «عدم همدلی نسبت به احساسات و نیازهای دیگران»، «مشکل در پذیرش انتقاد یا بازخورد» و «نگرش متکبرانه و تحقیرآمیز نسبت‌به دیگران» به عنوان رئیس یک کشور و حتی جایگاه صاحب قدرتی جهانی دست پیدا کند؛ آن وقت است که باید منتظر اتفاقات ناخوشایند بسیاری باشیم. فرایند درگیر شدن جوامع با این پدیده عجیب که در قالب انفرادی و جمعی قابل مطالعه‌ است، نمونه‌های عجیب و غریبی را پیش روی ما قرار می‌دهد. خودشیفته‌ها استعداد عجیبی در آشفته کردن جهان اطرافشان دارند؛ آن‌ها اهل آزمون و خطاهای مکرر هستند و تاوان این آزمایش‌ها توسط دیگران پرداخت می‌شود. ظهور چنین شخصیت‌هایی بر اریکه قدرت می‌تواند اخطاری برای آینده باشد. در طول تاریخ، خودشیفتگان بسیاری بوده‌اند که به دلیل قرار گرفتن در چنین موقعیتی، اسباب پدید آمدن فاجعه‌های بزرگ بوده‌اند. شاید اگر به نام برخی از آن‌ها اشاره کنیم و چند خطی درباره آن‌ها بنویسیم، خالی از لطف نباشد.

نرون: نرون، امپراتور روم بین سال‌های ۵۴ تا ۶۸ میلادی، یکی از مشهورترین صاحبان قدرت در دنیای باستان بود که ابتلای شدیدی به خودشیفتگی داشت. او که با کمک مادرش «اگریپینا» به قدرت رسیده‌بود، مدتی پس از آنکه حکومت را به تمامی در اختیار گرفت، مادرش را کُشت. نرون به دلیل ابتلای شدید به اختلال خودشیفتگی برنامه‌های عجیب و غریب خود را برای تغییر ساختار روم به مرحله اجرا درآورد؛ آتش زدن شهر رُم برای ایجاد یک شهر جدید، یکی از این ابتکارها بود! رفتارهای او چنان عرصه را بر مردم و سنا تنگ کرد که شورشی بزرگ به راه افتاد. طی این شورش، نرون مجبور به خودکشی شد. او لحظاتی پیش از مرگش گفته بود: «افسوس که با مرگ من، جهان هنرمند بزرگی را از دست می‌دهد»!

ایوان مخوف: ایوان چهارم، مشهور به «ایوان مخوف» تزار روسیه بین سال‌های ۱۵۴۷ تا ۱۵۸۴ میلادی بود. او را یکی از خونریزترین و بدبین‌ترین فرمانروایان روسیه توصیف کرده‌اند. ایوان خودشیفتگی شدیدی داشت و بر همین اساس، ساختارهای مورد نظر خود را پدید می‌آورد و توجهی به اظهارات و توصیه‌های دیگران نداشت. او نیز مانند دیگر فرمانروایان خودشیفته، معتقد بود طرح‌هایش برای ثبات کشور و توسعه آن ضروری است. ایوان مخوف ۱۲هزار نفر از صاحبان زمین را در روسیه به قتل رساند تا املاک آن‌ها را تصاحب و با این روش، کشور را یکپارچه کند. اما این اقدامات، کاسه صبر مردم را لبریز کرد و شورش‌های متعددی در سراسر روسیه تزاری پا گرفت. ایوان مخوف، طبق برخی گزارش‌های تاریخی، احتمالاً از اختلال «پارانویا» و «بی‌ثباتی ذهنی» هم رنج می‌برد.

ناپلئون بناپارت: ناپلئون در تاریخ فرانسه معمولاً به عنوان یک نابغه نظامی معرفی می‌شود، اما شاید کمتر کسی بداند او یک خودشیفته تمام‌عیار بود. موفقیت‌های وی در راستای سرکوب مخالفان انقلاب کبیر فرانسه و جنگ‌هایش در آفریقا و آسیا، از او یک قهرمان ملی ساخت. اما وقتی قدرت را به عنوان امپراتور در دست گرفت، نه فقط جمهوری فرانسه را منحل کرد، بلکه در مقام یک خودشیفته، جنگ‌هایی را به راه انداخت که تلفات جبران‌ناپذیری به فرانسه وارد کرد؛ او در لشکرکشی به روسیه ۴۵۰هزار سرباز از دست داد و در دوران اشغال اسپانیا توسط بناپارت، ۳۰۰هزار سرباز فرانسوی از بین رفتند. ناپلئون بناپارت درنهایت پس از شکست در واترلو، به جزیره سنت‌هلن فرستاده شد و در آنجا بر اثر سرطان معده مُرد.

ژوزف استالین: در میان فرمانروایان خودشیفته تاریخ، استالین در جایگاه بالایی قرار دارد. او که پس از لنین توانست با حذف تمام رقبا، قدرت را در شوروی به دست گیرد، به نمادی از دیکتاتوری در تاریخ تبدیل شد. استالین مشورت هیچ کس و مخالفت احدی را برنمی‌تافت. او دستور کشتار هزاران نفر را صادر کرد و از آنجا که فقط خودش را قبول داشت، دست به تغییر ساختار اقتصادی شوروی از کشاورزی به صنعتی زد. در این روند، قحطی هولناکی بر سراسر شوروی حاکم شد و میلیون‌ها نفر به کام مرگ رفتند. استالین با چنین رویکردی تا ۱۶ اکتبر سال ۱۹۵۶ در قدرت ماند و درنهایت در ویلای شخصی‌اش درگذشت. بسیاری بر این باور هستند که تیمی با مدیریت ارتشبد ژکوپ و خروشچف، طرح قتل استالین را ریختند تا از شر او راحت شوند.

آدولف هیتلر: ابتلای آدولف هیتلر به اختلال خودشیفتگی، از همان دوران جوانی معلوم بود. او خودش را از تمام نقاشان فعال در وین بالاتر می‌دانست و هنگامی که استادان کالج هنر، او را نپذیرفتند، بیماری‌اش شدیدتر شد. هیتلر پس از آن به نظامی‌گری روآورد و زمانی که توانست به نفر اول آلمان تبدیل شود، این اختلال شخصیتی را به تمامی بروز داد. او نیز مانند دیگر فرمانروایان خودشیفته، دست به اقدامات نظامی نامتعارف زد. هیتلر باور داشت در نبوغ نظامی رودست ندارد. این نبوغ، ۱۷میلیون کشته روی دست آلمانی‌ها گذاشت و جهان را در جنگی فرو برد که ۸۵میلیون قربانی گرفت! هیتلر تا آخرین روزهای عمر، خودشیفتگی‌اش را حفظ کرد؛ اما از نظر عصبی دچار اختلالات شدیدی شده‌بود. او ۳۰ آوریل ۱۹۴۵، پیش از آنکه به دست متفقین بیفتد، دست به خودکشی زد.

دونالد ترامپ: دونالد ترامپ نمونه قابل مطالعه خودشیفتگی حاد در دوران ماست. شاید در تاریخ آمریکا نتوان رئیس‌جمهوری را پیدا کرد که این‌گونه برهنه و بی‌پروا درباره نبوغ خود داد سخن دهد. برخی از روان‌شناسان معتقدند ترامپ با نوع بدخیم این اختلال دست و پنجه نرم می‌کند. اورفتارهایی از خود بروز داد که برخی آن را نشان‌دهنده هوش اقتصادی و سیاسی وی تلقی کردند؛ اما شیوه ترامپ در سخنرانی و تکرار مداوم و خسته‌کننده موفقیت‌هایی که بسیاری از آن‌ها حقیقت ندارند، سبب می‌شود در ابتلای او به خودشیفتگی تردیدهای اندکی وجود داشته‌باشد. ترامپ مدعی است راهکارهای خلاقانه وی به چند جنگ بزرگ در آسیای غربی پایان داده‌است، درحالی که همه می‌دانند چنین ادعایی صرفاً اظهاراتی برخاسته از نوعی خودشیفتگی حاد است.

منبع: روزنامه قدس

برچسب‌ها

حرم مطهر رضوی

کاظمین

کربلا

مسجدالنبی

مسجدالحرام

حرم حضرت معصومه

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
در زمینه انتشار نظرات مخاطبان رعایت چند مورد ضروری است:
  • لطفا نظرات خود را با حروف فارسی تایپ کنید.
  • مدیر سایت مجاز به ویرایش ادبی نظرات مخاطبان است.
  • نظرات حاوی توهین و هرگونه نسبت ناروا به اشخاص حقیقی و حقوقی منتشر نمی‌شود.
  • نظرات پس از تأیید منتشر می‌شود.
captcha