با شکلگیری طرحهای اولیه صلح در غزه، برخی رسانهها و مقامات غربی بار دیگر سناریو خلع سلاح نیروهای مقاومت منطقهای نظیر حزبالله لبنان، الحشد الشعبی عراق و انصارالله یمن را مطرح کردهاند. این گمانهزنیها که گاه با اظهارات رسمی مقامات آمریکایی همراه میشود، در پیوند با تلاشهای دیرینه برای بازتعریف نظم امنیتی منطقه صورت میگیرد. اما پرسش بنیادین آن است که آیا چنین طرحهایی از منظر سیاسی و میدانی قابلیت تحقق دارند؟ و نقش ایران در این میان چیست؟
ایران، ناظر یا مداخلهگر؟
واقعیت آن است که ایران با وجود روابط راهبردی با برخی گروههای مقاومت، هیچ گاه مسئولیت مستقیم تصمیمگیریهای آنان را بر عهده نداشته و نخواهد داشت. ایران نه تنها قصد ندارد از گروههایی چون حماس یا حزبالله درخواست خلع سلاح کند، بلکه اساساً چنین مطالبهای را غیرواقعگرایانه و غیر قابل تحقق میداند. تجربه تاریخی نشان داده است حتی در صورت خلع سلاح این گروهها، رژیم صهیونیستی از سیاست توسعهطلبانه خود عقبنشینی نخواهد کرد. حملات مکرر اسرائیل به خاک سوریه پس از تضعیف ارتش این کشور، گواهی روشن بر این واقعیت است.
استقلال تصمیمگیری در گروههای مقاومت
حماس، حزبالله و سایر گروههای مقاومت، هر چند در اغلب موارد با ایران همراستا بودهاند، اما در تصمیمگیریهای راهبردی، استقلال خود را حفظ کردهاند. به عنوان مثال حماس در گذشته به دلیل نزدیکی با جریان اخوان المسلمین سوریه، در مقابل سیاستهای ایران در قبال دولت اسد ایستاد. این اختلافنظر نشان میدهد روابط ایران با گروه حماس، مبتنی بر همپیمانی راهبردی است نه اطاعت سیاسی محض آنها از ایران.
در مورد حزبالله نیز تجربه سالهای گذشته نشان داده این گروه با وجود پیوندهای عمیق با ایران، مصالح ملی لبنان را در تصمیمگیریهای خود لحاظ میکند. حزبالله در دوران رهبری سیدحسن نصرالله در عمل هدایت جریان مقاومت در سوریه و لبنان در برابر توسعهطلبی اسرائیل را بر عهده داشت. بر این اساس خلع سلاح حزبالله به معنای باز شدن مسیر پیشروی اسرائیل تا بیروت خواهد بود؛ امری که نه تنها امنیت لبنان را تهدید میکند، بلکه توازن منطقهای را نیز بر هم میزند.
خلع سلاح یا مقاومت؟ تفاوت مسیرها
شاید در آینده، حماس به این نتیجه برسد که مبارزه سیاسی در شرایط خاص غزه، اولویت بیشتری نسبت به مبارزه مسلحانه دارد. اما این تصمیم، صرفاً در اختیار خود حماس است. در مورد حزبالله با ساختار چندلایه سیاسی، امنیتی، اقتصادی و فرهنگی، باید گفت این گروه ظرفیتهایی فراتر از یک نیروی نظامی دارد و پذیرش خلع سلاح از سوی آن بسیار بعید به نظر میرسد.
در مورد انصارالله یمن نیز ایران هیچ گاه در مسیر تحمیل توافق یا خلع سلاح گام برنداشته است. تلاشهای آمریکا برای تحمیل طرحهای یکجانبه از جمله تهدید به نابودی حماس توسط ترامپ، نه تنها ناکام ماندهاند، بلکه نشان دادهاند تحولات منطقهای صرفاً تحت نفوذ و اختیار آمریکا و متحدش یعنی رژیم تلآویو نیست، بلکه تحت تأثیر عوامل متعددی قرار دارد که یکی از مهمترین آنها منطق مقاومت و واقعگرایی در برابر زیادهخواهیهای آمریکا و اسرائیل در منطقه است. اراده تحمیلی قدرتهای فرامنطقهای ممکن است در مقطعی کار خود را پیش ببرد، از جمله ترامپ در دولت اول به سمت تحمیل صلح ابراهیم به بحرین و امارات پیش رفت اما تجربه تحولات دو سال اخیر نشان داد در عمل حتی آمریکا و اسرائیل تا زمان اجرای طرح موسوم به تشکیل دولت اسرائیلی از نیل تا فرات همچنان به توسعهطلبی خود ادامه میدهند همچنان که با سقوط دولت اسد در سوریه شاهد حملات بیامان اسرائیل به پادگانهای ارتش سوریه در خاک این کشور بودیم زیرا اسرائیل به چیزی کمتر از نابودی ارکان اصلی ارتش سوریه و تجهیزات آن راضی نبود. بنابراین همین تجربه موجب عقبنشینی کشورها برای مشارکت بیشتر در طرح صلح ابراهیم شد. به ویژه اینکه برخلاف گذشته رژیم اسرائیل از بیان علنی اهداف بلندپروازانه خود در مورد تشکیل کشور اسرائیل در حد فاصل ساحل شرقی رودخانه نیل تا غرب رودخانه فرات، ابایی ندارد.
آمریکا و متحدانش نمیخواهند این واقعیت را بپذیرند که ماهیت گروههای مقاومت وابسته به هیچ کشوری از جمله ایران نیست، این گروهها بر اساس ضرورت مقابله با اشغالگری و توسعهطلبی اسرائیل در منطقه به وجود آمدهاند، بنابراین تا زمانی که اشغالگری ادامه دارد مبارزه این گروهها نیز در اشکال مختلف ادامه خواهد یافت چه ایران با آنها همراه باشد یا نباشد.
نتیجه
طرحهای خلع سلاح نیروهای مقاومت، بیش از آنکه راهحل باشند، بازتابی از آرزوهای سیاسی ترامپ و سرکردگان رژیم صهیونیستی هستند. ایران به عنوان یک بازیگر مهم منطقهای، نه مسئول تصمیمهای این گروههاست و نه مداخلهگر در اراده آنان. استقلال سیاسی، منطق مقاومت و تجربه تاریخی نشان میدهد امنیت منطقه تنها از مسیر گفتوگو، رفع اشغالگری و پرهیز از تحمیل خواستههای نامشروع حاصل خواهد شد.



نظر شما