دستی هایی که چند ماه قبلش هزار امید در پیازش کاشت، با عشق خاک را آب داد، گلهای بنفش را با دقتی مادرانه چید و پاک کرد، و با لبخندی ساده و هزار آرزو رؤیای رونق را در دل داشت.
فصل برداشت فرا رسید قیمتها بالا و پایین رفت، گلها فروخته شد، اما در میان میدانهای طلایی زعفران، تنها ردّی از رنج و صبر باقی مانده است و شاید یک استکان چای زعفرانی.
دستهایشان خالی است؛ نه از زعفران، که از سهمشان از طلای پر منفعت سرخ؛ انگار کامشان را شیرین نکرده است!
عرقشان طلا میزاید، اما نمی دانم چرا قلک زندگیشان تهی است.
آنچه بر جای مانده، تنها بوی زمین است و چشمانی که هنوز، به امید فردایی بهتر، به افق دوختهاند.
دستهای خالی کشاورزان زعفرانکار، نشان صبر انسانهایی است که از دل خاک، زیبایی را درو میکنند و خود، در ناتوانی گم میشوند.
امیدواریم در یکسالگی پیشنهاد تشکیل کنسرسیوم صادراتی با مشارکت همه دست اندرکاران تولید طلای سرخ بویژه زعفرانکاران سخت کوش، افق های آینده دردانه خراسان بیش از گذشته روشن شود.



نظر شما