مدرسه به عنوان یکی از مهمترین نهادهای تربیتی جامعه، نقشی اساسی در شکلدهی شخصیت، مسئولیتپذیری و هویت اجتماعی نسل آینده دارد؛ اما در کنار آموزش رسمی و برنامههای درسی، تجربه زیستی دانشآموزان نیز بخشی از این فرایند تربیتی است؛ تجربهای که گاه کمتر شنیده میشود.
هرچند نظم، انضباط و چارچوبهای آموزشی از ارکان ضروری نظام تعلیم و تربیت به شمار میآیند، اما پرسش مهم این است در میان برنامهها، آییننامهها و مقررات روزانه، تا چه اندازه به مشارکت فعال دانشآموزان در محیط مدرسه توجه میشود؟ آیا آنان صرفاً دریافتکنندگان آموزش هستند یا میتوانند در مسیر یادگیری و تصمیمسازی، نقشی هرچند کوچک ایفا کنند؟
واقعیت آن است بسیاری از دانشآموزان امروز، ضمن قدردانی از زحمات معلمان و مدیران خود، در عین حال دغدغههایی درباره شیوه اداره و فضای مدرسه دارند؛ دغدغههایی که نه از سر انتقاد، بلکه از احساس مسئولیت دربرابر محیطی است که در آن رشد میکنند.
حس نمیکنیم مدرسه برای ماست
زنگ تفریح رو به پایان است و حیاط مدرسه پر از صداهایی است که کمکم فروکش میکند؛ دانشآموزان به سوی کلاسهایشان برمیگردند؛ اما در گوشهای از حیاط، چند نفری هنوز ایستادهاند تا درباره موضوعی بگویند که کمتر مورد پرسش قرار میگیرد: «مدرسه از نگاه خودشان».
علی، دانشآموز پایه هشتم میگوید: ما بیشتر وقتمان را در مدرسه میگذرانیم، ولی هیچوقت حس نمیکنیم که مدرسه برای ماست. همه چیز از قبل مشخص است؛ از برنامه صبحگاه گرفته تا نوع لباس و حتی اینکه کجا بنشینیم؛ اگر نظر بدهیم، میگویند زیادی حرف میزنی.
علی مکثی میکند و ادامه میدهد: بهنظرم مدرسه باید جایی باشد که ما یاد بگیریم مسئول باشیم، ولی اینجا فقط باید ساکت بمانیم و حفظ کنیم.
در کنار او، پارسا، دانشآموز پایه نهم از نبود جذابیت در کلاسها میگوید: درسها برای ما مثل تکرار همان حرفهای سال پیش است. نه کار عملی داریم، نه گفتوگو. اگر معلمها میگذاشتند خودمان موضوع انتخاب کنیم یا نظر بدهیم، حداقل کمی حس میکردیم مهم هستیم. الان فقط میخواهیم زنگ آخر زودتر برسد؛ او میافزاید مدرسه برایش بیشتر شبیه «وظیفه» است تا «فرصت».
محمدطاها، همکلاسی علی که در کلاس نهم تحصیل میکند، نگاهش را پایین میاندازد و در تأیید حرف دوستش با صدایی آرام عنوان میکند: ما شورا داریم، ولی هیچوقت از ما نظر نخواستهاند؛ سال پیش فقط اسم چند نفر نوشته شد و گفتند شما نماینده شدید، بعد از آن هیچ جلسهای برگزار نشد. حس میکنم شورا فقط روی کاغذ است؛ ما در هیچ تصمیمی شریک نیستیم.
در پایه دهم، فضا کمی متفاوت به نظر میرسد، اما دغدغهها یکی است. رضا بیان میکند: در مدرسه ما نظم خیلی مهم است، اما گفتوگو و تبادل نظر اصلاً جایی ندارد. ما حتی اجازه نداریم درباره برنامههای مدرسه سؤال کنیم. هرچه بگویند، باید اجرا کنیم. یک بار پیشنهاد دادیم یک زنگ را به جای سخنرانی، گروهی برگزار کنیم، ولی گفتند وقت نداریم و همان روش قبلی ادامه پیدا کرد. او تأکید میکند: مدرسه باید جایی باشد برای تمرین زندگی واقعی، نه فقط امتحان دادن.
مدرسه؛ جایی که فقط باید از آن عبور کنیم!
رضا با نگاهی جدی میگوید: من همیشه فکر میکردم وقتی بزرگتر شویم، در مدرسه بیشتر به نظرمان اهمیت میدهند، ولی هرچه بالاتر میرویم، محدودیتها بیشتر میشود. از پوشش گرفته تا حرف زدن سرکلاس؛ مدرسه برای ما محیطی نیست که بخواهیم در آن زندگی کنیم؛ فقط باید از آن عبور کنیم. او عنوان میکند بیشتر همکلاسیهایش فقط برای امتحان و نمره درس میخوانند و علاقهای به یادگیری واقعی ندارند.
آرمین، دانشآموز پایه یازدهم اظهار میکند: از وقتی وارد دبیرستان شدم، حس کردم مدرسه تبدیل شده به کارخانه نمرهسازی. هیچکس از ما نمیپرسد چه فکر میکنیم یا دوست داریم چه یاد بگیریم. همهچیز حول کنکور میچرخد. معلمها میگویند روی تستزدن تمرکز کنید، ولی من دلم میخواهد یاد بگیرم چطور فکر کنم، نه اینکه فقط تست زدن را تمرین کنم و برای یک آزمون بزرگتر آماده شوم.
او میگوید در مدرسه کسی درباره جامعه و شهروندی با آنها صحبت نمیکند: ما قرار است نسل آینده کشور باشیم، ولی هیچ تمرینی برای مسئولیت اجتماعی یا گفتوگو با دیگران نداریم. فقط باید نمره بگیریم و جلو برویم.
نوید، همکلاسی او، صحبتش را ادامه میدهد و عنوان میکند: بعضی وقتها از مدرسه رفتن خسته میشوم، چون هیچ جذابیتی ندارد. اگر بخواهیم یک کار جدید انجام بدهیم، مثلاً روزنامه دیواری با موضوع اجتماعی، میگویند مجوز ندارد. اگر بخواهیم یک بحث آزاد برگزار کنیم، میگویند ممکن است بحث سیاسی شود. ما یاد نگرفتیم چطور حرف بزنیم، فقط یاد گرفتیم چطور سکوت کنیم. او لبخند تلخی میزند و میافزاید: انگار مدرسه جایی برای اطاعت است، نه یادگیری درس زندگی.
ما فقط یک داوطلب کنکور هستیم
در پایه دوازدهم، شرایط سختتر است. مهدی، دانشآموز رشته تجربی از فشاری میگوید که همه زندگیشان را گرفته: الان هیچکس به ما به چشم شهروند مدنی نگاه نمیکند، فقط یک داوطلب کنکور هستیم. از صبح تا شب باید بخوانیم؛ وقتی به معلم بگوییم خستهایم یا از درس زده شدیم، میگوید الان وقت این حرفها نیست. کسی نمیپرسد چه چیز سبب میشود خسته شویم. فقط میخواهند نتیجه ببینند و رتبه مدرسه را بالا ببرند.
او ادامه میدهد: تربیت و اخلاق شده شعار؛ حتی سر کلاس درس «دین و زندگی» و «هویت اجتماعی» هم درباره روش تست زدن این دروس حرف میزنند! ما در مدرسه هیچ فرصتی برای تجربه واقعی زندگی نداریم. بعد میگویند چرا نسل ما انگیزه ندارد.
امیررضا، همرشته او میگوید: من خودم آدم درسخوانی هستم ولی حس میکنم در مدرسه همهچیز بیروح شده است. دیگر کسی از ته دل نمیخواند، همه فقط میخواهند مرحلهها را مثل بازیهای موبایلی پشت سر بگذرانند، هیچ برنامهای نیست که به ما حس تعلق بدهد. مثلاً میتوانستند بگذارند خودمان یک جشن یا اردو برنامهریزی کنیم، ولی همیشه از بالا تصمیم میگیرند.
او با نگاهی جدی میافزاید: وقتی بچهها حس نکنند نظرشان مهم است، انگیزهشان از بین میرود. مدرسه باید جایی باشد که به ما فرصت بدهد؛ باید بتوانیم اشتباه کنیم، تجربه کنیم، نه فقط نمره بگیریم و از یک پله به پله دیگر برویم.
وقت کلاس را نگیر
در گوشهای از حیاط، یونس، پایه هشتم، نشسته و با بیحوصلگی کیفش را روی زانو تکان میدهد. او میگوید: مدرسه ما نه کتابخانه دارد نه سالن ورزشی درست و حسابی. همهاش حرف از تربیت است، ولی امکانات نیست. بیشتر معلمها هم فقط میآیند درس بدهند و بروند. اگر یک بار بخواهی چیزی بگویی یا ایدهای بدهی، میگویند وقت کلاس را نگیر. من خودم دوست دارم نقاشی بخوانم، ولی در مدرسه اصلاً به هنر اهمیت نمیدهند.
یونس ادامه میدهد: در درس کار و فناوری به تنها چیزی که توجه نمیشود کار، تولید و فناوری است، فقط در حد ساختن پاورپوینت که همه میدهند کافینت سر کوچه برایشان انجام دهد. بهنظرم مدرسه باید جایی باشد که آدم بتواند خودش باشد؛ ما همیشه باید نقش یک دانشآموز خوب را بازی کنیم، یعنی کسی که فقط گوش میکند و چیزی نمیگوید.
در همان حوالی، حمیدرضا، پایه نهم، به حرفهای ما گوش میدهد و میگوید: من از اول فکر میکردم مدرسه جایی است که در آن یاد میگیریم که چطور با بقیه کار کنیم، ولی حالا میبینم فقط یاد میگیریم چطور ساکت باشیم؛ هیچگونه برنامه گروهی واقعی نداریم. حتی اگر گروهی کار کنیم، آخرش فقط نمره فردی میدهند؛ این طوری هیچکس یاد نمیگیرد مسئولیتپذیر باشد.
او اضافه میکند: معلمها میگویند بچهها باید اخلاق یاد بگیرند، ولی اخلاق از توی کتاب نمیآید، باید در رفتار مدرسه با دانشآموزان دیده شود؛ وقتی کسی نظر بدهد و به او اهمیتی داده نشود، چه درسی از احترام یاد میگیرد.
آرین، دانشآموز پایه یازدهم رشته علوم انسانی، یکی از معدود دانشآموزانی است که با شور و حرارت حرف میزند و میگوید: من عاشق علوم انسانیام، ولی حس میکنم در مدرسه به رشته ما به چشم رشته فرعی نگاه میکنند، وقتی از جامعه یا فلسفه حرف میزنم، میگویند اینها به درد کنکور نمیخورد. ما حتی اجازه نداریم موضوع بحث را انتخاب کنیم، درحالیکه درسهای علوم انسانی باید با گفتوگو و زنده باشند.
او ادامه میدهد: مدرسه باید جایی باشد که آدم بتواند فکر کند، ما نه تمرین گفتوگو داریم، نه تمرین تصمیمگیری؛ فقط باید اطاعت کنیم، حتی وقتی از عدالت حرف میزنیم، کسی گوش نمیدهد.
اینجا همهچیز در درس و نمره خلاصه شده است
نوید که دانشآموز پایه دوازدهم در مدرسه تیزهوشان است، میگوید: همه فکر میکنند ما در مدارس خاص، آزادی بیشتری داریم، ولی اتفاقاً محدودتر هستیم. فشار موفقیت موجب شده هیچکس جرئت تجربه نداشته باشد؛ فقط دنبال مدال و رتبه هستند. من خودم از اول دبیرستان دنبال روزنامهنگاری بودم، ولی هیچ فرصتی نیست که بنویسم یا کار فرهنگی انجام بدهم. به اصرار پدر و مادرم در این مسیر قرار گرفتم و حالا اینجا همهچیز در درس و نمره خلاصه شده است.
او میافزاید: مدرسهها نیاز به تغییر دارند؛ ما باید یاد بگیریم چطور شهروند باشیم، ولی هیچ تمرینی برایش نداریم. هیچ فضای شادی نیست، فقط استرس و رقابت. از ما خواسته میشود تابع باشیم، نه مسئول. روز دانشآموز که میرسد، چند تا شعار میدهند، سخنرانی میکنند و عکس یادگاری میگیرند و تمام، ولی هیچکس واقعاً از ما نمیپرسد چه چیز میخواهیم.
همکلاسی نوید، محمد حسین هم میگوید: به نظرم مدرسه ما بیشتر شبیه کارخانهای است که دانشآموزان را مرتب میکند تا امتحان بدهند و درکنکور رتبه زیر 50 یا 100 بیاورند و یا در المپیادها مدال بگیرند. هیچوقت فرصت نمیکنیم چیزهایی را که واقعاً به آنها علاقه داریم تجربه کنیم. برنامهها همه درسمحور است و جمعه و شنبه هم ندارد و خلاقیت دارای هیچ جایگاهی نیست. حتی وقتی پروژهای برای تفریح یا فعالیت اجتماعی پیشنهاد میدهیم، با بیحوصلگی رد میشود. انگار هدف، فقط تولید نمره و رتبه است، نه پرورش آدمهایی که بتوانند فکر کنند و مشارکت کنند.
او ادامه میدهد: ما همیشه در مسابقه هستیم، ولی مسابقه برای چه؟ کسی واقعاً از ما نمیپرسد چه میخواهیم یاد بگیریم. به جای اینکه شهروند مسئول و کنجکاوی بار بیاییم، بیشتر به ما یاد داده میشود تابع باشیم و نمره بگیریم. هیچ فضایی برای خطا کردن و یادگیری واقعی نیست. همه فکر میکنند مدارس خاص یعنی آزادی، ولی ما بیشتر محدود شدهایم. هیچ فرصت فرهنگی یا اجتماعی جدی وجود ندارد، همه چیز فقط درس و امتحان است.
دانشآموزان، زیر فشار برنامهها و امتحانات
حسین. ک، معلم فیزیک در یکی از مدارس استعدادهای درخشان که به اصرار به گفتوگو تن میدهد و نمیخواهد نامی از او برده شود هم میگوید: برای من روز دانشآموز یادآور همان شور و امیدی است که هر دانشآموز در ابتدای سال تحصیلی دارد؛ شوق یادگیری، کنجکاوی و سؤالهایی که قرار است جهان را بهتر بفهمند، اما متأسفانه در عمل، این شور خیلی زود تحت فشار برنامهها و امتحانها خاموش میشود.
به عنوان معلم در مدرسه تیزهوشان، همیشه میبینم دانشآموزان از نظر علمی فوقالعاده توانمند هستند، اما از نظر تجربه زندگی و رشد اجتماعی محدودیتهایی دارند که نگرانکننده است.
وی با تأکید بر اینکه یکی از بزرگترین مشکلات در مدارس ما این است که دانشآموزان واقعاً در مدارس به شکل شهروند مدنی تربیت نمیشوند، میافزاید: آنها نقش خود را در مشارکت و تصمیمگیری تجربه نمیکنند، بیشتر دستورپذیر تربیت میشوند تا خلاق و مسئول. فعالیتهای مشارکتی اغلب تشریفاتی است؛ مثلاً چند شعار یا عکس یادگاری در روز دانشآموز، بدون اینکه واقعاً از آنها نظرخواهی شده یا مشارکتشان ارزشمند شمرده شود.
این معلم ادامه میدهد: مدرسه برای بسیاری از دانشآموزان جذابیت ندارد. وقتی همه چیز حول نمره، امتحان و رتبه میچرخد، فضایی برای تجربه، بازی، خطا کردن و یادگیری واقعی باقی نمیماند؛ مدرسه تبدیل میشود به جایی استرسزا، نه کشفکننده و الهامبخش.
وی با تأکید بر اینکه باید به دانشآموزان فرصت واقعی داده شود تا در تصمیمگیریها مشارکت کنند و صدایشان شنیده شود، میگوید: باید برنامههای مدرسه متنوع و خلاقانه باشد، شامل فعالیتهای فرهنگی، اجتماعی و هنری، نه فقط درسمحور. آموزش مهارتهای شهروندی و زندگی واقعی در کنار درسها قرار گیرد، نه فقط تئوری؛ فضاهایی ایجاد شود که دانشآموزان بتوانند تجربه کنند، سؤال بپرسند، خطا کنند و یاد بگیرند بدون ترس از نمره و بازخواست.
او معتقد است: اگر این تغییرات اتفاق بیفتد، مدرسه میتواند به جایی تبدیل شود که دانشآموزان فقط به دنبال نمره نباشند، بلکه یاد بگیرند فکر کنند، مسئولیت بپذیرند و به شهروندانی فعال و باانگیزه تبدیل شوند.




نظر شما