نگرانی برای آثار و پیامدهای منفی مصرف سیگار و گاهی هم مواد مخدر در فیلمهای سینمایی و توسط بازیگران نقشهای اصلی که بماند؛ از چند وقت پیش غصه نمایش بیش از اندازه و بیدلیل سیگار و حتی مشروبات الکلی در سریالهای نمایش خانگی به جان همهمان افتاده و خیلی از رسانهها و خودِ ما هم در این صفحه گفتیم و نوشتیم که:
«نیاز فیلم و سریالها به حامی مالی قبول، اما میان این همه حامی، چرا شرکتها و برندهای فروش سیگار را انتخاب کردهاید که بازیگر نقش اصلیتان مجبور شود با بهانه و بیبهانه فلان سیگار گرانقیمت خارجی را
جلو چشم دوربین آتش بزند، کام بگیرد و دودش را بفرستد توی هوا»؟ حالا اما این معضل نورسیده را کجای دلمان بگذاریم که مجری و میهمان فلان تاکشوی اینترنتی درباره اینکه «چی میکشی» و«چی بیشتر حال میده» با هم گفتوگو میکنند!
پُز روشنفکری
بنا به روایتی شاید یکی از اولین و نزدیکترین نمونه هنرمندان و سلبریتیهایی که سیگار کشیدن را در ملأ عام به عنوان یک اتفاق عادی جلوه دادند و جلو چشم تماشاگرانشان به سیگار، فندک و پک زدند، مهران مدیری باشد و جمله معروفش که: «مگه چیه؟ نمیخوام تریاک بکشم که» باشد. «مجله مهر» در این باره مینویسد: «... اما این روزها آش به قدری شور شده است که در برنامه امیرحسین قیاسی که اتفاقاً به برنامه محبوب و دوست داشتنی بین جوانان تبدیل شده تحت عنوان شوخی از مخاطب این سؤال پرسیده میشود که چیزی مصرف میکنی؟ یه دو خط اسنیف رو کردی دیگه؟ و میهمان برنامه و آقای بازیگر هم در کمال آرامش میگوید: بله تست کردم! برنامه یوتیوبی علی ضیا که بدتر؛ چون در اوج ناباوری و خارج از شوخی یکی از سؤالهای برنامهاش این است که: «مواد مخدر مورد علاقهات چیه؟» سؤالی که انگار از میهمان برنامه درباره غذای مورد علاقهاش سؤال میکند».
مشکل اینجاست که این قبیل قبحشکنیها از یک جایی به بعد به «پز روشنفکری» یا «نماد جسارت» تبدیل شده و برخی چهرهها تصور میکنند شکستن تابوهای اخلاقی و فرهنگی یعنی آزادی و شجاعت در بیان. فراموش هم میکنند که رسانه نه خلوت شخصی؛ بلکه یک فضای عمومی است؛ جایی که رفتار فردی، تأثیر جمعی دارد. بنابراین چنین قبح شکنیای از یک جایی به بعد تبدیل به رفتاری میشود که هزینه آن را نه یک فرد که یک جامعه میپردازد.
یک نوجوان وقتی میبیند چهرهای مشهور در جواب سؤالهای مجری درباره مصرف دخانیات میگوید: «بله تست کردم» یا خواننده مشهور دیگری در برابر دوربین از تجربه مصرف مواد و حتی لذت آن حرف میزند و میگوید دقیقاً کجا و چه موادی «بیشتر حال میده»، آن وقت تصور میکند با مقوله خطرناک، مذموم یا ترسناکی مثل اعتیاد طرف نیست و میشود هر مخدری را امتحان کرد.
واقعگرایی یا تبلیغ؟
البته میشود در نگاه اول همه چیز را به حساب شوخی و سرگرمی و جذابیتهای رسانهای گذاشت اما کارشناسان رسانه میگویند قبحزدایی و هنجارشکنی در یک جامعه معمولاً از مسیر همین شوخیها و سرگرمیها عبور میکند طوری که افراد آن جامعه اول میخندند، بعد بیتفاوت میشوند و درنهایت این رفتار را میپذیرند. علاوه بر این مطالعات روانشناسانه در حوزه رسانه هم میگوید تکرار کردن چنین رفتارهایی در فضای عمومی رفته رفته موجب میشود «آستانه حساسیت اخلاقی» جامعه دچار افت شود تا جایی که بعد از مدتی جامعه نسبت به زشتی یک رفتار بیتفاوتتر میشود و نسبت به چیزی که مدتها به آن حساسیت داشت، حساسیتی نشان نمیدهد و آن را به عنوان بخشی از واقعیت روزمره در زندگی میپذیرد.
شاید برخی طرفداران سفت و سخت آزادی و یا خود تولیدکنندگان چنین محتواهایی این اتفاق را نوعی «واقع گرایی» بدانند و بگویند «زندگی واقعی در جامعه همین است چرا باید تظاهر کنیم؟» اما نکته اینجاست که واقعگرایی یک اتفاق تلخ با بزک کردن و خوشگل کردن آن اتفاق و نشان دادنش به افراد جامعه زمین تا آسمان فرق دارد و اصولاً واقعگرایی نباید به نوعی تبلیغ و ترویج یک رفتار نابهنجار منجر شود. جالب اینکه رسانهها در کشورهای دیگر قوانین سختگیرانهای نسبت به تعیین بازه سنی برای مخاطبانشان دارند، در برنامههای تلویزیونی حق نمایش واضح مشروبات الکلی را ندارند، در صورت نمایش سیگار یا مواد مخدر، پیام هشدار سلامت را به صورت زیرنویس یا گفتاری میآورند و سکوهای مختلف برای سنین مختلف بستههای سنی خاص دارند. آیا ما هم چنین حساسیتی داریم؟



نظر شما