تحولات منطقه

مبلغ دینی پیش از هرگونه تعامل با افراد مبتلا به اعتیاد، نیازمند شناخت دقیق از ماهیت این معضل است؛ از جمله مراحل سه‌گانه اعتیاد، تفاوت میان وابستگی جسمی و روانی، و تشخیص هویت واقعی فرد از هویت ناشی از مصرف مواد.

آنچه یک طلبه پیش از مواجهه با فردِ معتاد باید بداند!
زمان مطالعه: ۳۰ دقیقه

یکی از معضلات جدی جامعه امروز، مسئله «اعتیاد» است. از آنجا که طلاب در ارتباط مستقیم با مردم قرار دارند و افراد مبتلا به اعتیاد نیز همچون سایر انسان‌ها از جنس همنوع ما هستند و نیازمند توجه و یاری‌اند، شناخت چالش‌ها و راهکارهای صحیح تعامل با این قشر برای طلاب و مُبلغان امری ضروری به نظر می‌رسد. در این زمینه، گفت‌وگویی با حجت‌الاسلام امامیان، روان‌شناس بالینی و مشاور و درمانگر اعتیاد، انجام داده ایم که متن آن تقدیم نگاه شما خوبان می شود.

*چطور اعتیاد کارکرد طبیعی انسان را مختل می‌کند و مصرف مواد مخدر چه تأثیری بر جنبه‌های روحی، روانی و فردی دارد که برای شخص مُبَلِّغ در آغاز ارتباط گیری مهم است؟

بسم الله الرحمن الرحیم؛ سؤال بسیار دقیق و به‌جایی است. پیش از هر چیز، مُبلغ باید درک روشنی از این موضوع داشته باشد که مصرف مواد مخدر چگونه می‌تواند عملکرد طبیعی و روزمره فرد را مختل کند.

در این زمینه باید گفت نوع ماده مصرفی، مدت زمان مصرف و ویژگی‌های شخصیتی فرد در شدت و نحوه تأثیرگذاری دخیل هستند، اما با وجود این تفاوت‌ها، می‌توان گفت تقریباً تمام مصرف‌کنندگان مواد، از یک روند و الگوی مشترک عبور می‌کنند.

نکاتی که یک طلبه قبل از ارتباط با شخص‌ِ معتاد حتماً باید بداند!

به طور کلی، صرف‌نظر از علت اولیه شروع مصرف (یعنی اینکه فرد به چه دلیل و در چه شرایطی برای نخستین‌بار مواد را تجربه کرده است)، همه مصرف‌کنندگان از لحظه آغاز مصرف تا وابستگی کامل، سه مرحله نسبتاً مشابه را طی می‌کنند.

این سه مرحله عبارت‌اند از:

مرحله نخست:

* تجربه لذت و میل به تکرار

در آغاز، فرد با نخستین مصرف، نوعی لذت جسمی و روانی آنی و شدید را تجربه می‌کند. بسیاری از مواد مخدر و روان‌گردان‌ها خاصیتی دارند که احساس نشاط و سرخوشی موقتی در سطح بالا ایجاد می‌کنند. همین تجربه لذت‌انگیز اولیه، سبب می‌شود فرد برای دستیابی دوباره به همان حس خوشایند، مجدداً به مصرف مواد روی آورد.

در واقع، در این مرحله مصرف‌کننده هنوز دچار وابستگی نیست، بلکه در پی تکرار لذتی است که در نخستین تجربه برایش حاصل شده است.

مرحله دوم:

* ایجاد وابستگی

با تداوم مصرف، فرد به تدریج وارد مرحله «وابستگی» می‌شود. وابستگی به این معناست که بدن و ذهن فرد به حضور ماده مخدر در سیستم خود عادت می‌کند و انجام فعالیت‌های روزمره بدون مصرف، برای او دشوار یا غیرممکن می‌شود.

در این حالت، کارکردهای طبیعی زندگی – مانند رفتن به محل کار، برقراری ارتباط با خانواده، تغذیه، خواب و حتی انجام عبادات – بدون مصرف مواد مختل می‌شود. به عبارت دیگر، فرد به جایی می‌رسد که برای حفظ حداقل تعادل جسمی و روانی، ناگزیر از مصرف مواد است. این مرحله، نقطه ورود به چرخه خطرناک اعتیاد محسوب می‌شود.

مرحله سوم:

* بروز تحمل و افزایش مصرف

در مرحله بعد، بدن فرد نسبت به ماده مخدر تحمل پیدا می‌کند. یعنی میزان و دفعات مصرف اولیه دیگر قادر نیست همان سطح از لذت یا آرامش سابق را ایجاد کند. در نتیجه، مصرف‌کننده ناچار است مقدار ماده یا تعداد دفعات مصرف را افزایش دهد تا به همان میزان تأثیر برسد.

این مرحله، نقطه اوج خطر است؛ چراکه افزایش تدریجی مصرف، علاوه بر تشدید آسیب‌های جسمی، زمینه‌ساز فروپاشی روابط خانوادگی، شغلی و اجتماعی فرد می‌شود. در این وضعیت، فرد ممکن است دچار غیبت‌های مکرر از کار، بروز تعارض و درگیری با همسر یا کارفرما، و کاهش ارتباطات اجتماعی گردد.

ضمنا این نکته را باید تأکید کرد که این فرایند، به مرور منجر به بروز آسیب‌های عمیق فردی، خانوادگی و اجتماعی می‌شود و شناخت دقیق این مسیر برای طلاب و مُبلغان، درک بهتر از ماهیت اعتیاد و شیوه صحیح برخورد با مبتلایان را فراهم می‌آورد.

* وابستگی‌ای که به آن اشاره داشتید، بیشتر جنبه جسمی دارد یا روانی؟

یکی از نکات بسیار مهمی که لازم است در این جلسه مورد تأکید قرار گیرد، همین مسئله‌ است.

بسیاری از افراد به اشتباه تصور می‌کنند که مصرف مواد مخدر صرفاً به معنای «تدخین» یا «استشمام یک ماده خاص» است و فرآیند اعتیاد نیز در همین سطح خلاصه می‌شود.

از نگاه این افراد، اگر مصرف‌کننده مواد را کنار بگذارد و برای مدتی مثلاً ده تا پانزده روز پاک بماند، باید «پاکی» کامل حاصل شود؛ در حالی‌که واقعیت این است که پاکی، صرفاً به معنای قطع مصرف نیست و موضوع بسیار پیچیده‌تر از آن است.

اعتیاد از دو جنبه اساسی بر انسان اثر می‌گذارد: بُعد جسمی و بُعد روانی.

در جنبه جسمی، مواد مخدر موجب بروز عوارضی چون لاغری مفرط، بروز بیماری‌های عفونی نظیر هپاتیت، خشکی و آسیب به مخاط بینی، و حتی برخی اختلالات مغزی می‌شود. در فرآیند درمان، هنگامی که فرد برای ترک مواد در مراکز اقامتی اقدام می‌کند، این آثار جسمی با مراقبت و درمان تدریجی تا حد زیادی قابل بازگشت هستند. با این حال، بر اساس یافته‌های علمی و تجربی، اثرات جسمی تنها حدود پنج درصد از کل مسئله اعتیاد را تشکیل می‌دهند.

بخش اصلی و بسیار دشوارترِ اعتیاد، وابستگی روانی است. این وابستگی به مرور زمان و معمولاً پس از مصرف طولانی‌مدت مواد شکل می‌گیرد. ممکن است در برخی افراد، این فرایند ظرف یک سال یا حتی زودتر رخ دهد، اما در بیشتر موارد بر اساس مشاهدات بالینی و تجربیات میدانی، شکل‌گیری کامل وابستگی روانی زمان‌بر است.

برای درک بهتر این وابستگی، باید روند آن را در زندگی مصرف‌کننده بررسی کرد. زمانی که فرد مصرف مواد را آغاز می‌کند، در ابتدا ممکن است تنها به دنبال تجربه لذت یا آرامش موقتی باشد؛ اما با گذشت زمان و بروز آسیب‌های اجتماعی، شرایط او به‌تدریج تغییر می‌کند. روابط خانوادگی‌اش تضعیف می‌شود، پیوندهای عاطفی با همسر و فرزندان از بین می‌رود، ارتباطش با دوستان و همکاران دچار اختلال می‌شود، و در نهایت فرد با طرد اجتماعی و خانوادگی مواجه می‌گردد.

مصرف‌کنندگان در جلسات درمانی از این وضعیت با عنوان «ترور شخصیتی» یاد می‌کنند؛ یعنی فرد به مرور، هم از سوی جامعه و هم از سوی نزدیکان خود طَرد می‌شود و احساس بی‌ارزشی و انزوا در او شکل می‌گیرد.

در چنین شرایطی، فرد برای فرار از دردهای روحی و روانی ناشی از این طرد اجتماعی، به ابزاری پناه می‌برد که در دسترس و بی‌دردسر است: مواد مخدر.

مواد در ذهن فرد، به‌تدریج جایگاه یک «ابزار آرام‌بخش سریع‌الاثر و همیشه در دسترس» را پیدا می‌کند. به تعبیر مصرف‌کنندگان، مواد به نوعی «رفیق» آن‌ها تبدیل می‌شود؛ رفیقی که همواره حاضر است و هیچ داوری یا سرزنشی نمی‌کند. هرچه طرد اجتماعی بیشتر می‌شود، رجوع فرد به این «رفیق» نیز افزایش می‌یابد و به همین ترتیب، وابستگی روانی او عمیق‌تر می‌شود.

به همین دلیل، زمانی که فرد برای ترک اقدام می‌کند و دوره‌های درمان و اقامت در کمپ را پشت سر می‌گذارد، بازگشت او به جامعه با دشواری همراه است. زیرا اگر جایگزینی مناسب برای آن وابستگی ذهنی و روانی فراهم نشود، فرد احساس خلأ می‌کند و مجدداً به مصرف بازمی‌گردد. در واقع، نبودِ جایگزین عاطفی و روانی، یکی از عوامل اصلی عود اعتیاد است.

بر اساس طبقه‌بندی علمی، فرآیند درمان اعتیاد شامل دو نوع «سم‌زدایی» است:

* سم‌زدایی جسمی

* سم‌زدایی روانی

اگرچه سم‌زدایی جسمی در مراحل اولیه ترک انجام می‌شود و ضروری است، اما سم‌زدایی روانی اهمیت بسیار بیشتری دارد. چرا که وابستگی اصلی در اعتیاد، همان وابستگی ذهنی و روانی است؛ وابستگی به ابزاری که فرد آن را وسیله‌ای برای تسکین دردهای روحی، اضطراب‌ها و رنج‌های درونی خود می‌داند.

در نتیجه، ماهیت اصلی اعتیاد، وابستگی روانی است. این وابستگی به معنای تعلق ذهنی و عاطفی به یک ابزار تسکین‌دهنده دائماً در دسترس است؛ ابزاری که جای انسان‌ها را در زندگی فرد گرفته و در ذهن او به عنوان پناهگاهی امن و بی‌قید و شرط تثبیت شده است.به همین دلیل، قطع این وابستگی روانی به‌مراتب دشوارتر از درمان آثار جسمی اعتیاد است.

* اولین اقدام یک طلبه و مُبلغ دینی در مواجهه با فرد معتاد چیست؟ چه نکاتی را باید رعایت کند و چه خط قرمزهایی را نباید عبور کند؟

پاسخ به این سؤال نیازمند ذکر یک مقدمه کوتاه است. پیش از آن‌که به بیان اقدام اولیه مُبلغ بپردازیم، لازم است تصویری کلی از گروه‌های مختلف مصرف‌کنندگان مواد مخدر ارائه شود تا مُبلغ بتواند در مواجهه اولیه، نوع فرد مقابل و میزان خطر یا ظرفیت درمان او را تشخیص دهد.

در میان مصرف‌کنندگان مواد، بر اساس اصطلاحات رایج در میان خودِ معتادان، دو گروه اصلی وجود دارد:

مصرف‌کنندگان مواد سیاه: منظور از مواد سیاه، موادی نظیر تریاک، شیره و مشتقات آن‌هاست. این دسته معمولاً به‌صورت سنتی مصرف می‌شوند و در میان قشرهای سنی بالاتر یا کسانی که سابقه طولانی در مصرف دارند، رواج بیشتری دارد.

مصرف‌کنندگان مواد سفید: این گروه شامل افرادی است که از موادی مانند شیشه، هروئین، کوکائین و مواد صنعتی جدیدی همچون «کمیکال» و سایر مشتقات مشابه استفاده می‌کنند. آثار تخریبی این مواد بسیار شدیدتر و روند وابستگی جسمی و روانی آن‌ها سریع‌تر است.

علاوه بر این دو دسته شناخته‌شده، دو گروه دیگر نیز در جامعه وجود دارند که گرچه کمتر در مراکز اقامتی ترک اعتیاد دیده می‌شوند، اما آشنایی با آن‌ها برای مُبلغ ضروری است:

گروه نخست افرادی هستند که دچار سوءمصرف داروهای روان‌گردان، خواب‌آور یا ضد اضطراب شده‌اند. این اشخاص ممکن است روزانه چندین قرص مصرف کنند، اما خود را معتاد نمی‌دانند و به همین دلیل کمتر به مراکز ترک مراجعه می‌کنند. در واقع، آن‌ها به قرص وابسته‌اند ولی این وابستگی را نوعی بیماری یا اعتیاد تلقی نمی‌کنند.

گروه دوم شامل جوانانی است که از موادی مانند «گل»، «بِنزای»، «ناس»، «گراس» و «حشیش» استفاده می‌کنند.

این افراد نیز در اغلب موارد مصرف خود را بی‌ضرر دانسته و آن را نوعی تفریح می‌پندارند، در نتیجه معمولاً حاضر به درمان نیستند. با این حال، تجربه نشان داده است که آثار روانی و رفتاری این مواد در بلندمدت حتی از سایر مواد مخدر نیز خطرناک‌تر است.

نکاتی که یک طلبه قبل از ارتباط با شخص‌ِ معتاد حتماً باید بداند!

از نظر وضعیت اجتماعی و رفتاری، معتادان را می‌توان به دو دسته کلی تقسیم کرد:

- معتادان عادی

- معتادان متجاهر

معتاد متجاهر کسی است که در ملأ عام و بدون هیچ ملاحظه‌ای مواد مصرف می‌کند. این افراد معمولاً خانواده خود را از دست داده‌اند، کار و منزل ثابتی ندارند، در خیابان یا زیر پل می‌خوابند و هیچ تمایلی به درمان نشان نمی‌دهند.

معتاد عادی اما هنوز بخشی از پیوندهای خانوادگی و اجتماعی خود را حفظ کرده است. این فرد ممکن است شغل، خانه یا خانواده داشته باشد و در ظاهر زندگی معمولی خود را ادامه دهد، اما درگیر مصرف است و گاه تمایل به درمان دارد.

با در نظر گرفتن این مقدمه، می‌توان گفت که نخستین وظیفه مُبلغ در مواجهه با فرد مبتلا به اعتیاد، تشخیص نوع فرد مقابل است. مُبلغ باید بداند با یک «معتاد متجاهر» روبه‌روست یا با یک «معتاد عادی».

اگر مشخص شد که فرد از نوع معتاد متجاهر است، لازم است مُبلغ از هرگونه اقدام مستقیم خودداری کند. درمان این گروه از افراد نیازمند تخصص بالا، امکانات خاص و تیم‌های حرفه‌ای است. بنابراین بهترین اقدام مُبلغ در چنین مواردی، ارجاع فرد به نهادهای تخصصی و قانونی است؛ نهادهایی مانند ستاد مبارزه با مواد مخدر، شهرداری یا کلانتری که وظیفه رسیدگی به این افراد را بر عهده دارند.

ورود مستقیم مُبلغ در این مرحله نه‌تنها مفید نیست، بلکه ممکن است آسیب‌زا نیز باشد.

اما اگر مُبلغ با یک معتاد عادی مواجه شود، یعنی فردی که هنوز خانواده دارد، در خانه زندگی می‌کند، شغل خود را از دست نداده و تمایل به درمان در او مشاهده می‌شود، لازم است رویکرد متفاوتی در پیش گیرد.

در این حالت، اولین گام مُبلغ شناخت دقیق وضعیت فرد است. این شناخت می‌تواند از طریق گفت‌وگو با خود شخص، خانواده، اطرافیان یا با بررسی علائم ظاهری و رفتاری به‌دست آید. با این حال، نکته بسیار کلیدی در این مرحله آن است که مُبلغ باید بداند آیا فرد در زمان مواجهه در حال مصرف مواد است یا خیر.

چرا که فردِ در حال مصرف، در واقع دارای دو هویت است:

یکی «هویت واقعی» و دیگری «هویت ناشی از مصرف مواد».

مصرف مواد مخدر به‌تدریج موجب می‌شود هویت اصلی و عقلانی فرد به حاشیه برود و «هویت ناشی از مواد» بر رفتار و گفتار او حاکم شود.

در چنین وضعیتی، بخش عقلانی و تحلیلی ذهن که مسئول درک، تصمیم‌گیری و قضاوت است، به‌شدت تضعیف می‌شود. در نتیجه، رفتارها و گفتارهای فرد در دوران مصرف، مبنای منطقی و عقلانی ندارد و نمی‌توان بر اساس آن تصمیمی گرفت.

به بیان دیگر، زمانی که فرد در حالت مصرف قرار دارد، شخص مُبلغ عملاً با «هویت دوم» او مواجه است؛ هویتی که ممکن است دروغ بگوید، فریب دهد، یا حتی از احساسات مُبلغ سوءاستفاده کند. بنابراین، تعامل مؤثر در چنین شرایطی ممکن نیست.

بر این اساس، خط قرمز اصلی مُبلغ این است که تا زمانی که فرد در حالت مصرف قرار دارد، هیچ اقدام اصلاحی یا حمایتی نباید انجام دهد.

پیش از هر اقدام، فرد باید مرحله‌ای به نام سم‌زدایی جسمی را در مراکز درمانی معتبر طی کند.

سم‌زدایی، به‌معنای پاک‌سازی بدن از مواد مخدر است. تا زمانی که مواد در بدن فرد وجود دارد، او یا در حالت «نعشگی» است یا در حالت «خماری»، و در هر دو وضعیت، از تعادل رفتاری و روانی برخوردار نیست. در این حالت، نصیحت، راهنمایی یا حتی کمک مالی به او بی‌نتیجه خواهد بود، زیرا عقل و اراده‌اش تحت تأثیر مواد قرار دارد.

بنابراین، اولین اقدام مُبلغ در مواجهه با فرد معتاد، ایجاد انگیزه و الزام برای انجام سم‌زدایی است.

فقط پس از انجام این مرحله است که فرد به تعادل نسبی رسیده و می‌تواند حرف‌های منطقی را بشنود، بفهمد و تصمیم بگیرد.

تجربه نشان داده است که برخی از افراد در دوران مصرف، تحت تأثیر مواد دست به رفتارهایی می‌زنند که پس از درمان خودشان نیز از آن در شگفت می‌مانند.

به عنوان مثال، فردی در زمان مصرف قصد آسیب به نزدیکان خود را داشته، اما پس از سم‌زدایی، به‌شدت پشیمان شده و از آنان طلب بخشش کرده است. این نمونه‌ها نشان می‌دهد که در دوران مصرف، «افسار شخصیت انسان در دست مواد» قرار می‌گیرد و تصمیم‌گیری از کنترل عقل خارج می‌شود.

در نتیجه، مُبلغ باید بداند که هرگونه اقدام اصلاحی، حمایتی یا تربیتی باید بعد از مرحله سم‌زدایی انجام شود. پیش از آن، تنها وظیفه او بسترسازی و ارجاع فرد به مراکز درمانی تخصصی است.

نکاتی که یک طلبه قبل از ارتباط با شخص‌ِ معتاد حتماً باید بداند!

به تعبیر دیگر، بسیاری از مُبلغین اشتباه می‌کنند که از همان ابتدا وارد حل مشکلات خانوادگی، اقتصادی یا معیشتی فرد می‌شوند، در حالی‌که تا پیش از پاک‌سازی جسمی، چنین اقداماتی بی‌ثمر است. تنها پس از پایان مرحله سم‌زدایی است که شخص مُبلغ می‌تواند با فردِ متعادل، با هویت اصلی و اراده واقعی‌اش وارد گفت‌وگو شود.

بنابراین، نخستین و مهم‌ترین گام مُبلغ در مواجهه با فرد معتاد، فراهم‌کردن زمینه برای آغاز درمان و سم‌زدایی جسمی اوست؛ و این خط قرمز اصلی در برخورد اولیه با چنین افرادی به‌شمار می‌آید.

* نقش باورهای دینی و معنوی در درمان و ترک اعتیاد چیست؟

برای پاسخ دقیق‌تر، لازم است موضوع را به دو بخش تقسیم کنیم:

نخست، مرحله «آغاز ارتباط و انگیزش»

دوم، مرحله «درمان و تداوم بهبودی».

در مرحله آغاز، تجربه نشان داده است که شروع درمان صرفاً با تکیه بر آموزه‌ها و گزاره‌های دینی معمولاً کار ساده‌ای نیست. بسیاری از افراد مبتلا به اعتیاد، به دلیل طرد اجتماعی و قضاوت‌های منفی که در طول زندگی تجربه کرده‌اند، نسبت به دیگران نوعی بدبینی دارند. آنان اغلب خود را از جامعه انسانی جدا می‌دانند و در برقراری ارتباط با افراد «پاک» دچار مشکل‌اند. با این حال، این بدبینی در مواجهه با افراد مذهبی معمولاً کمتر است و سطح اعتمادشان به مبلّغان یا درمانگران دینی بیشتر از سایرین گزارش شده است.

ازاین‌رو، توصیه می‌شود در گام نخست، استفاده از گزاره‌های دینی با احتیاط و در حد ایجاد انگیزه و امید صورت گیرد، نه به‌صورت عمیق و آموزشی.

در این مرحله، هدف اصلی باید ایجاد انگیزه، تقویت حس ارزشمندی و بازگرداندن امید به زندگی باشد. چرا که یکی از مهم‌ترین آسیب‌های روانی در میان این افراد، «ناامیدی» است.

آنان به سبب طرد اجتماعی، خود را فاقد آینده‌ای روشن می‌دانند. در چنین شرایطی می‌توان از گزاره‌های دینی برای یادآوری امید به خداوند، امید به آینده، و توجه به نعمت‌هایی که هنوز از آن برخوردارند ـ مانند سلامت نسبی، وجود خانواده و فرزندان ـ استفاده کرد. این نوع کاربرد دین، در آغاز مسیر درمان، نقش «انگیزه‌بخش» و «احیاگر امید» را دارد.

اما پس از انجام مرحله سم‌زدایی، شرایط متفاوت می‌شود. در این مرحله، استفاده از آموزه‌های دینی و معنوی می‌تواند با قوت و عمق بیشتری دنبال شود. تجربه‌های درمانی، چه در ایران و چه در نظام‌های درمانی غربی، نشان داده‌اند که مؤثرترین گزاره‌های درمانی برای افراد درگیر اعتیاد، گزاره‌های معنوی هستند. بر اساس پژوهش‌ها و منابع علمی موجود ـ شامل کتاب‌ها و مقالات منتشرشده در این حوزه ـ اکنون تردیدی وجود ندارد که مؤلفه‌های معنوی نقش چشمگیری در فرایند درمان اعتیاد ایفا می‌کنند.

در این زمینه، پژوهش‌ها و فعالیت‌های میدانی متعددی صورت گرفته است. ما در چهار بستر تحقیقاتی به‌طور تجربی و آماری به بررسی اثرگذاری آموزه‌های معنوی بر درمان اعتیاد پرداخته‌ایم:

مراکز اقامتی درمان اعتیاد

در این مراکز، با برگزاری آیین‌های مذهبی همچون زیارت عاشورا، مناسک ایام محرم و فاطمیه، و برپایی جلسات سخنرانی مذهبی، زمینه‌ای برای مشارکت دینی افراد فراهم شد. مقایسه شاخص‌های رفتاری قبل و بعد از این برنامه‌ها نشان داد که میزان درگیری‌ها، خشونت‌ها، بروز رفتارهای پرخاشگرانه و خودزنی به شکل قابل توجهی کاهش یافت. این کاهش، نشانه‌ای روشن از تأثیر مثبت حضور و فعالیت‌های دینی در محیط درمانی است.

بررسی‌های پرسشنامه‌ای

در چند مرکز اقامتی کشور، از جمله مرکز «کرامت» (وابسته به سپاه پاسداران)، پرسشنامه‌هایی میان مراجعان توزیع شد. جامعه آماری این پژوهش حدود هزار نفر بود. پرسش‌ها بر نگرش مراجعان نسبت به نقش مباحث دینی در درمان متمرکز بود.

نتایج نشان داد که حدود ۸۶ درصد از پاسخ‌دهندگان اعلام کردند که با درمانگران دینی و مبلّغان مذهبی ارتباط عاطفی و اعتماد بیشتری برقرار می‌کنند و رابطه مؤثرتری نسبت به درمانگران غیرمذهبی دارند.

تحلیل پیشینه مذهبی افراد

در بررسی‌های میدانی مشخص شد افرادی که پیش از درگیر شدن با مواد مخدر، در خانواده‌ها و بسترهای مذهبی رشد کرده‌اند، نرخ بازگشت به مصرف در آنان به‌مراتب پایین‌تر از افرادی است که فاقد چنین زمینه‌ای هستند. این یافته، نشانه‌ای از نقش پیشگیرانه باورهای مذهبی و معنوی در برابر اعتیاد است.

تحلیل تطبیقی و استنادات پژوهشی

مطالعات تطبیقی میان پژوهش‌های داخلی و خارجی نشان می‌دهد که آموزه‌های معنوی و مذهبی در مراحل مختلف درمان اعتیاد ـ از انگیزش اولیه تا تثبیت رفتارهای سالم ـ تأثیری انکارناپذیر دارند. در منابع علمی غربی نیز، بر نقش مؤلفه‌هایی چون «ایمان»، «امید»، «بخشش» و «ارتباط با قدرتی برتر» در فرایند درمان تأکید شده است.

نکاتی که یک طلبه قبل از ارتباط با شخص‌ِ معتاد حتماً باید بداند!

در مجموع، یافته‌ها و تجربیات میدانی نشان می‌دهد که باورهای دینی و معنوی، هم در مرحله آغاز درمان (به‌عنوان منبع انگیزه و امید) و هم در مرحله تداوم و تثبیت درمان (به‌عنوان سازوکار معنوی بازسازی روانی و رفتاری)، نقشی مؤثر و تعیین‌کننده دارند. این باورها، نه‌تنها به فرد کمک می‌کنند تا در برابر وسوسه‌ها مقاومت بیشتری نشان دهد، بلکه با بازگرداندن حس ارزشمندی و پیوند با جامعه، مسیر بازگشت پایدار به زندگی سالم را هموار می‌سازند.

* چرا برخی از معتادان متجاهر هنگام انتقال به مراکز درمانی می‌پرسند: «مگر ما مجرم هستیم؟»؛ آیا واقعاً اعتیاد جرم است یا بیماری؟

این پرسش یکی از چالش‌های اساسی است که بسیاری از مبلّغان دینی و حتی درمانگران حوزه اعتیاد با آن روبه‌رو هستند. برای پاسخ دقیق به آن، لازم است ابتدا ساختار مراکز درمانی و اقامتی مرتبط با اعتیاد در کشور تبیین شود، زیرا نوع برخورد با فرد معتاد و تلقی از رفتار او در هر یک از این مراکز متفاوت است.

در ایران، مراکز مرتبط با درمان و ترک اعتیاد به‌طور کلی به چهار دسته تقسیم می‌شوند:

کمپ‌ها و مراکز اقامتی ترک اعتیاد، این مراکز خود به دو نوع تقسیم می‌شوند:

* کمپ‌های اجباری: این مراکز تحت نظارت نهادهایی مانند شهرداری، کلانتری‌ها و سازمان مبارزه با مواد مخدر فعالیت می‌کنند. افرادی که به‌صورت علنی در سطح جامعه اقدام به مصرف مواد می‌کنند و در اماکن عمومی می‌خوابند، به‌صورت اجباری به این مراکز منتقل می‌شوند. این افراد همان معتادان متجاهر هستند.

* کمپ‌های تمایلی: در این نوع مراکز، افراد به‌صورت داوطلبانه و با میل شخصی برای درمان اقدام می‌کنند. مراجعه به این کمپ‌ها بر پایه تصمیم آگاهانه و خواست فردی است و معمولاً با انگیزه بازگشت به زندگی سالم صورت می‌گیرد.

مراکز درمانی سرپایی سومصرف مواد مخدر

این مراکز برای افرادی طراحی شده‌اند که مرحله سم‌زدایی را پشت سر گذاشته‌اند و در فرایند تثبیت درمان قرار دارند. در این مراکز، داروهایی مانند «متادون» یا سایر داروهای جایگزین در قالب قرص یا شربت تجویز می‌شود تا فرد بتواند وابستگی خود به مواد اصلی را به‌تدریج کاهش دهد و در مسیر درمان باقی بماند.

مراکز خودجوش و غیردولتی مبتنی بر همیاری اجتماعی

این گروه از مراکز توسط افراد داوطلب و با انگیزه‌های شخصی و اجتماعی تشکیل می‌شود. یکی از نمونه‌های شناخته‌شده در این حوزه، گروه‌های «اِن.اِی» (NA) یا «معتادان گمنام» هستند. این گروه‌ها سازمان رسمی یا وابستگی اداری خاصی ندارند، اما با تکیه بر همدلی، تجربه‌های مشترک و کتاب راهنمای خود که بر پایه «دوازده قدم» تنظیم شده است، فعالیت می‌کنند. جالب آنکه تمامی مراحل این برنامه بر مفاهیم اخلاقی و معنوی استوار است. در واقع، این ساختار دوازده‌قدمی خود می‌تواند سندی بر اثرگذاری گزاره‌های اخلاقی و معنوی در درمان اعتیاد باشد، زیرا فردی که این دوازده مرحله را به‌درستی طی کند، می‌تواند به رشد اخلاقی قابل‌توجهی برسد و در مسیر درمان پایدار بماند.

کنگره ۶۰

این مرکز نیز مشابه گروه‌های «اِن.اِی» است و توسط جمعی از افراد خیر و علاقه‌مند به کمک به دیگران شکل گرفته است.

در کنگره ۶۰، علاوه بر همدردی و حمایت عاطفی، آموزش‌های ساختاریافته و برنامه‌های درمانی منظم نیز ارائه می‌شود. مراحل درمان در این کنگره نیز بر پایه اصول اخلاقی، نظم رفتاری و باورهای معنوی بنا شده است. مطالعه متون و راهنمای آموزشی این مجموعه نشان می‌دهد که محتوای آن به‌طور گسترده متکی بر گزاره‌های دینی، اخلاقی و گام‌به‌گامِ رشد فردی است. این موضوع نیز مؤید آن است که آموزه‌های دینی در روند درمان اعتیاد نقش مؤثری دارند.

حال باید به چالش اصلی بازگردیم: زمانی که مبلّغان دینی یا درمانگران در مراکز اجباری با معتادان متجاهر روبه‌رو می‌شوند، غالباً با این پرسش مواجه می‌شوند که «آیا من مجرم هستم؟ چرا مرا به اینجا آورده‌اید؟ من بیمارم، نه مجرم.» پاسخ به این پرسش باید دقیق، منطقی و بر پایه واقعیت‌های حقوقی و اجتماعی باشد.

پاسخ صحیح این است که فرد معتاد از دو جنبه قابل بررسی است:

او از یک جنبه بیمار است و از جنبه‌ای دیگر مجرم محسوب می‌شود.

از جنبه بیماری، اعتیاد نوعی وابستگی جسمی و روانی است که فرد توانایی رهایی از آن را به‌صورت مستقل از دست داده است. از این منظر، او نیازمند حمایت، درمان و مراقبت است. خدمات درمانی رایگان، حمایت خانواده و امکانات مراکز اقامتی همه در همین راستا ارائه می‌شود. همان‌گونه که فرد مبتلا به بیماری جسمی نیاز به مراقبت دارد، معتاد نیز باید تحت حمایت و درمان قرار گیرد تا بتواند به سلامت بازگردد.

اما از جنبه جرم، اگر فرد معتاد مرتکب رفتارهایی شود که موجب نقض قانون، آسیب به دیگران یا اختلال در نظم اجتماعی گردد، عمل او جرم تلقی می‌شود. رفتارهایی مانند سرقت، مزاحمت برای شهروندان، یا ایجاد ناامنی در جامعه، صرف‌نظر از اینکه از سوی چه کسی انجام شود ـ معتاد یا غیرمعتاد ـ مصداق عمل مجرمانه است و قانون نسبت به آن بی‌تفاوت نخواهد بود. بنابراین، اگر فردی به دلیل مصرف مواد مرتکب چنین رفتارهایی شود، از نظر حقوقی مجرم شناخته می‌شود و در چارچوب قانون با او برخورد می‌شود.

در مقابل، افراد بسیاری وجود دارند که سال‌هاست در محیط‌های خانوادگی یا شغلی خود دچار مصرف مواد هستند، اما به دلیل آنکه رفتار مجرمانه‌ای از آنان سر نزده، هیچ‌گونه برخورد قضایی با آنان صورت نگرفته است. بنابراین، مرز میان بیماری و جرم در اعتیاد به رفتار فرد بستگی دارد. اگر فرد صرفاً گرفتار وابستگی است، بیمار تلقی می‌شود و باید درمان شود؛ اما اگر در اثر این وابستگی، مرتکب جرم شود، قانون ناگزیر است با او همچون سایر مجرمان برخورد کند.

نکاتی که یک طلبه قبل از ارتباط با شخص‌ِ معتاد حتماً باید بداند!

در نتیجه، پاسخ جامع به پرسش مذکور این است که «اعتیاد به‌خودی‌خود جرم نیست، بلکه نوعی بیماری است؛ اما اگر رفتار ناشی از آن موجب نقض قانون شود، فرد از حیث رفتاری مجرم به شمار می‌آید». این تمایز، مبنای اصلی برخورد اجتماعی، قانونی و درمانی با پدیده اعتیاد است و می‌تواند راهنمای مناسبی برای مبلّغان و درمانگران در تعامل با معتادان متجاهر در مراکز اجباری باشد.

* چرا برخی معتادان با وجود تلاش برای درمان و گذراندن مراحل سم‌زدایی، دوباره به مصرف مواد بازمی‌گردند؟ آیا احساساتی مثل عشق به خانواده، فرزند یا لذت‌های زندگی نمی‌تواند مانع این بازگشت شود؟

یکی از دلایل اصلی بازگشت افراد به مصرف مواد پس از ترک، همان وابستگی روانی است که پیش‌تر نیز به آن اشاره شد.

باید توجه داشت که «سم‌زدایی» با «پاکی» تفاوت اساسی دارد. سم‌زدایی به معنای تخلیه مواد از بدن و رهایی جسم از وابستگی فیزیولوژیکی است، اما «پاکی» مرحله‌ای فراتر است. پاکی یعنی فرد نه‌تنها از نظر جسمی، بلکه از نظر روانی و روحی نیز به تعادل رسیده باشد و بتواند همانند دوران پیش از مصرف، مثلاً پنج یا ده سال قبل، به زندگی سالم و عادی بازگردد. بنابراین، پاکی مستلزم درمان کامل جسم و روان و همچنین آموزش‌های اصلاحی است.

یکی از دلایل مهم بازگشت مجدد به مصرف، همین وابستگی روانی و روحی است. فرد پس از پایان دوره سم‌زدایی، هنگامی که به زندگی عادی بازمی‌گردد، با مجموعه‌ای از مشکلات و آسیب‌های انباشته روبه‌رو می‌شود. او ناگهان با تمام دشواری‌ها و تلخی‌های زندگی گذشته مواجه می‌شود: از جمله عقب‌ماندگی در امور شغلی، طرد شدن از جامعه، از دست دادن اعتبار اجتماعی، اقدام همسر برای طلاق، نداشتن توان مالی، از دست دادن خانه یا وسایل زندگی و در نهایت، عدم پذیرش از سوی فرزندان یا خانواده. این بازگشت به واقعیت‌های تلخ گذشته، فشار روانی شدیدی بر او وارد می‌کند و توان ادامه مسیر را از وی می‌گیرد.

از سوی دیگر، عامل دیگری که بازگشت به مصرف را تسهیل می‌کند، دسترسی آسان و ارزان به مواد مخدر است. متأسفانه، در جامعه شرایطی وجود دارد که مواد مخدر با سهولت و هزینه اندک قابل تهیه است. در چنین شرایطی، فرد پس از کوچک‌ترین چالش خانوادگی یا اجتماعی، به‌ویژه در نبود حمایت کافی، ممکن است دوباره به مصرف بازگردد. این بازگشت اغلب ناشی از ضعف اراده نیست، بلکه نتیجه مستقیم ناامیدی و ناتوانی در مقابله با فشارهای روانی است.

بسیاری از افراد گمان می‌کنند که معتاد، ذاتاً فردی لذت‌طلب یا فاقد اراده است و به همین دلیل نمی‌خواهد ترک کند. در حالی که در بسیاری از موارد، مسئله «خواستن» نیست، بلکه «توانستن» است. فرد، انگیزه و امید خود را از دست داده و احساس می‌کند هیچ راه نجاتی برایش باقی نمانده است. ازاین‌رو، یکی از مهم‌ترین وظایف مبلّغان و درمانگران، ایجاد انگیزه و بازگرداندن امید در این افراد است. امید، عاملی تعیین‌کننده در تداوم درمان و پرهیز از بازگشت به مصرف محسوب می‌شود.

دلیل دیگرِ بازگشت معتادان به مصرف، نبود بستر حمایتی مناسب پس از سم‌زدایی است. در جامعه، معمولاً پس از اتمام دوره اقامت در کمپ یا مراکز درمانی، هیچ ساختار حمایتی پایدار برای این افراد وجود ندارد. حتی برخی از معتادان، با اراده شخصی خود، تا دو سال در مراکز اقامتی باقی می‌مانند، در آنجا خدمت می‌کنند و به‌صورت داوطلبانه می‌کوشند پاک بمانند. اما به‌محض بازگشت به جامعه، در نبود حمایت‌های اجتماعی، اقتصادی و عاطفی، با نخستین چالش، دوباره به مصرف روی می‌آورند. بنابراین، لازم است پس از درمان اولیه، بستری فراهم شود تا فرد بتواند به‌تدریج در جامعه ادغام گردد و احساس امنیت و تعلق پیدا کند.

در کنار این بستر اجتماعی و قانونی، نقش خانواده نیز بسیار مهم است. خانواده باید آموزش ببیند و رفتار صحیح در مواجهه با فرد بهبودیافته را بیاموزد. خانواده همان‌گونه که می‌تواند زمینه‌ساز آغاز اعتیاد باشد، می‌تواند بستری برای پاکی و بازتوانی فرد نیز باشد. به عبارت دیگر، فرد باید در همان چرخه‌ای که دچار اعتیاد شده، یعنی در بستر خانواده، پاک شود. تغییر این چرخه بدون آموزش خانواده ممکن نیست.

آموزش خانواده باید پیش از بازگشت فرد از کمپ آغاز شود. اگر خانواده از مهارت‌های لازم برای برخورد با فرد در حال بازتوانی برخوردار نباشد،احتمال بازگشت او به مصرف بسیار بالاست.

برای مثال، فرض کنید فرد پس از ترک، واقعاً پاک شده و برای مدتی بیرون از خانه بوده است. هنگام بازگشت، اگر پدر یا مادر او به‌دلیل مشاهده کوچک‌ترین نشانه ظاهری، مانند قرمزی چشم‌ها، او را مورد اتهام قرار دهند و بگویند: «حتماً دوباره مصرف کرده‌ای»، فرد دچار احساس بی‌اعتمادی و ناامیدی می‌شود. او ممکن است پاسخ دهد: «به خدا مصرف نکرده‌ام»، اما وقتی با عدم باور و برخورد تند خانواده مواجه می‌شود، در ذهن خود چنین نتیجه می‌گیرد که «وقتی حتی خانواده هم حرفم را باور نمی‌کند، پس چه فرقی دارد؟ بهتر است دوباره مصرف کنم». در نتیجه، همان رفتار سرزنش‌گرانه و غیرآگاهانه خانواده می‌تواند به‌صورت مستقیم موجب بازگشت او به اعتیاد شود.

نکته‌ای بسیار مهم در این زمینه آن است که اعتیاد رشد عاطفی، شناختی و رفتاری فرد را در همان سن شروع مصرف متوقف می‌کند. به بیان دیگر، اگر فرد در ۲۰سالگی مصرف مواد را آغاز کرده باشد و تا ۴۰سالگی مصرف را ادامه داده باشد، رشد روانی و رفتاری او هنوز در همان سطح ۲۰سالگی باقی مانده است. به همین دلیل، در مواجهه با فشارهای خانوادگی یا اجتماعی، رفتارهایی از خود نشان می‌دهد که متناسب با سن عاطفی پایین‌تر است. در چنین شرایطی، اگر خانواده با درک این واقعیت و با مهارت ارتباطی مناسب عمل نکند، فرد به‌راحتی به سمت رفتارهای قبلی بازمی‌گردد.

بر این اساس، آموزش خانواده‌ها باید یکی از برنامه‌های اصلی در فرآیند درمان اعتیاد باشد. این آموزش‌ها باید شامل نحوه برخورد صحیح با فرد در حال بازتوانی، شیوه‌های ایجاد اعتماد، تقویت احساس ارزشمندی، و پرهیز از رفتارهای تحقیرآمیز یا اتهام‌زنی باشد. تنها در چنین شرایطی می‌توان احتمال بازگشت فرد به مصرف را به حداقل رساند و مسیر درمان را پایدار کرد.

* آیا لازم است افرادی که داوطلبانه برای ترک مراجعه می‌کنند، بر اساس وضعیت اعتیاد یا ویژگی‌های شخصی، دسته‌بندی و اولویت‌بندی شوند؟

در این زمینه قانون کلی و مطلقی وجود ندارد که بتوان بر اساس آن حکم کرد معتادی با ویژگی‌های خاص، نسبت به دیگری در اولویت قرار دارد یا درمان او حتماً آسان‌تر است. زیرا در حوزه اعتیاد، تفاوت‌های فردی بسیار زیاد است و نمی‌توان تنها بر مبنای چند مورد استثنایی، قاعده‌ای کلی تنظیم کرد. برای مثال، گاهی مشاهده می‌شود فردی که سال‌ها درگیر رفتارهای پرخطر بوده ـ مثلاً فردی که دوازده سال در محله خود به خشونت و قمه‌کشی شهرت داشته است ـ اکنون دوازده سال است که بدون هیچ حمایت بیرونی، تنها با اراده شخصی خود پاک مانده است. با این حال، چنین مواردی استثنا هستند و نمی‌توان بر اساس استثناها قانون‌گذاری کرد. باید بر اساس روندهای عمومی و الگوهای متعارف رفتار معتادان تصمیم گرفت.

با این حال، تجربه نشان داده است که برخی نشانه‌ها و علائم می‌توانند به مبلّغان و درمانگران کمک کنند تا در میان افراد داوطلب ترک، نوعی اولویت‌بندی نسبی انجام دهند. به طور مثال:

حفظ پیوند خانوادگی:

وجود خانواده، همسر و فرزندان از عوامل بسیار مهم در فرآیند درمان است. افرادی که هنوز ارتباط خانوادگی خود را حفظ کرده‌اند، معمولاً از حمایت عاطفی بیشتری برخوردارند و انگیزه بالاتری برای ترک دارند. خانواده می‌تواند به‌عنوان یک شبکه حمایتی قوی، در تثبیت پاکی فرد نقش مؤثری ایفا کند.

سابقه اقدام برای پاکی:

این موضوع یکی از شاخص‌های مهم ارزیابی تمایل درونی فرد برای درمان است. اگر فردی پانزده سال مصرف‌کننده بوده اما حتی یک‌بار هم برای ترک اقدام نکرده است، احتمالاً تمایل واقعی به پاکی ندارد و حضورش در فرآیند درمان بیشتر ناشی از اجبار یا فشار بیرونی است. در مقابل، اگر فردی چندین‌بار برای ترک اقدام کرده، حتی اگر هر بار شکست خورده باشد، این نشانه تمایل درونی و امید به بهبودی است.

تفاوت میان اقدام داوطلبانه و اجباری:

باید بررسی شود که ترک‌های قبلی فرد به‌صورت داوطلبانه بوده یا اجباری. اگر خانواده در هر نوبت او را به‌زور به کمپ فرستاده باشد، این نشان‌دهنده مقاومت درونی فرد در برابر درمان است. اما اگر خودش چند بار با اراده شخصی برای ترک مراجعه کرده باشد، این نشانه مثبتی است که احتمال موفقیت در درمان را افزایش می‌دهد.

سلامت روانی:

وضعیت روانی فرد نقش تعیین‌کننده‌ای در موفقیت درمان دارد. افرادی که دچار بیماری‌های روانی شدید یا سابقه بستری در مراکز اعصاب و روان هستند، معمولاً فرآیند درمانی دشوارتری را طی می‌کنند. هرچند درمان آنان غیرممکن نیست، اما نیازمند پیگیری تخصصی‌تر و طولانی‌تر است. در مقابل، افرادی که از نظر روانی وضعیت نسبتاً پایداری دارند، معمولاً سریع‌تر بهبود می‌یابند.

رفتارهای ضد اجتماعی و سابقه کیفری:

باید بررسی شود آیا فرد سابقه زندان، خشونت شدید، یا رفتارهای پرخطر دارد یا خیر. افرادی که درگیر رفتارهای ضد اجتماعی مانند نزاع، خودزنی یا اعمال خشونت بوده‌اند، معمولاً درمان پیچیده‌تری دارند. این نشانه‌ها، از جمله زخم‌ها، خال‌کوبی‌ها یا آثار چاقو بر بدن، می‌تواند حاکی از سابقه درگیری‌های مکرر و هیجانات کنترل‌نشده باشد. هرچند وجود این نشانه‌ها به معنای غیرقابل درمان بودن فرد نیست، اما بیانگر آن است که مسیر درمان دشوارتر و نیازمند مهارت تخصصی بیشتری است.

سابقه شغلی و مهارت کاری:

اشتغال و مهارت شغلی از شاخص‌های مثبت در ارزیابی آمادگی فرد برای بازگشت به زندگی عادی است. اگر فرد سابقه کاری منظم داشته باشد، مثلاً ده سال سابقه بیمه یا تجربه شغلی مشخصی دارد، این ویژگی نشان می‌دهد که او توانایی مسئولیت‌پذیری و برنامه‌ریزی برای زندگی را دارد. در این حالت، می‌توان با فراهم‌کردن بستر مناسب، او را به چرخه کار و خانواده بازگرداند. اما اگر فرد سال‌هاست بیکار است و هیچ حرفه یا مهارتی ندارد، احتمال بازگشت به اعتیاد در او بالاتر است، زیرا احساس بی‌هدفی و بی‌ارزشی در چنین افراد بیشتر دیده می‌شود.

سن و مدت زمان مصرف:

سن به‌تنهایی معیار قطعی اولویت‌بندی نیست، اما در کنار سایر عوامل باید مورد توجه قرار گیرد. برای مثال، ممکن است فردی پنجاه‌ساله باشد که سی سال از عمر خود را درگیر مصرف مواد بوده است. در چنین شرایطی، بازسازی شخصیت و رفتار او بسیار دشوار است. در مقابل، فردی هجده‌ساله که تنها دو سال سابقه مصرف دارد، هنوز در ابتدای مسیر قرار دارد و احتمال موفقیت در درمان او بیشتر است. بنابراین، هرچه مدت‌زمان وابستگی کمتر باشد، امکان بازگشت به زندگی سالم افزایش می‌یابد.

آنچه یک طلبه پیش از مواجهه با فردِ معتاد باید بداند!

در نتیجه، هرچند قانون کلی و مطلقی برای اولویت‌بندی معتادان داوطلب ترک وجود ندارد، اما بررسی مجموعه‌ای از شاخص‌ها و علائم رفتاری، خانوادگی، روانی و شغلی می‌تواند به مبلّغان و درمانگران کمک کند تا تصمیم دقیق‌تر و مؤثرتری در برنامه‌ریزی درمان اتخاذ کنند. هدف اصلی در این فرآیند، شناخت ظرفیت‌ها و موانع هر فرد به‌صورت جداگانه است تا مسیر درمان متناسب با وضعیت خاص او طراحی شود.

* لطفاً یک تجربه موفق از ترک یکی از مراجعان خود را بیان کنید.

یکی از تجربه‌های موفق ما مربوط به مرد جوانی است که اکنون پس از ترک اعتیاد، زندگی سالمی را آغاز کرده و همچنان با مرکز در ارتباط است. او تنها پسر یک خانواده مذهبی و مرفه بود و برای سال‌ها در زیرزمینی به مصرف شیشه مشغول بود. شرایط او به قدری وخیم شده بود که تمام وقت خود را در آن فضا می‌گذراند؛ بدون هیچ فعالیت مشخصی، تنها می‌خورد، می‌خوابید و مصرف می‌کرد.

پدر این جوان، با نگرانی فراوان به مرکز مراجعه کرد و هشدار داد که ممکن است فرزندش رفتار پرخاشگرانه داشته باشد یا حتی به تیم درمان آسیب برساند. با این حال، تیم درمان با تخصص و مهارت خود وارد عمل شد. برخلاف تصور اولیه، این جوان در کمتر از پنج دقیقه به گفت‌وگو پاسخ مثبت داد و آمادگی خود را برای همکاری نشان داد. او چند دست لباس و چند کتاب جمع کرد و همراه تیم شد. در جریان گفت‌وگوها مشخص شد که او دانشجوی مقطع کارشناسی ارشد بوده و پس از یک شکست عاطفی، به دام اعتیاد افتاده است.

با ورود به مسیر درمان و پیگیری‌های مستمر، او موفق شد اعتیاد را کنار بگذارد. اکنون بیش از چهار سال است که پاکی خود را حفظ کرده است. تغییرات زندگی او بسیار چشمگیر بوده؛ او ازدواج کرده، پدر شده، پدرش برای او خانه‌ای تهیه کرده و به‌عنوان راننده اسنپ مشغول به کار است. علاوه بر این، توانسته پس‌انداز و سرمایه کوچکی برای خود جمع‌آوری کند. این نمونه، یکی از موفق‌ترین و امیدبخش‌ترین تجربیات ما در حوزه ترک اعتیاد است.

* اگر نکته پایانی درباره نوع برخورد مُبلغان با فردِ درگیرِ اعتیاد دارید، لطفاً بفرمایید.

مبلّغین در مواجهه با افراد درگیر اعتیاد باید به چند نکته کلیدی توجه کنند تا نقش موثری در کمک به آن‌ها ایفا کنند

تمرکز بر آموزش و پیشگیری:

انرژی و توان مبلّغین و فعالان عرصه اجتماعی بهتر است معطوف به برنامه‌های پیشگیری و آموزش شود. شعار «پیشگیری بهتر از درمان» در این حوزه کاربردی و مؤثر است؛ زیرا با سرمایه‌گذاری روی آموزش کودکان، نوجوانان و جوانان می‌توان از ورود آنان به مراحل حاد اعتیاد جلوگیری کرد.

شکستن «ترس از ترک»:

بسیاری از مراجعه‌کنندگان، سال‌ها مصرف را ادامه می‌دهند نه به‌خاطر میل به مصرف، بلکه به‌خاطر یک ترس ریشه‌ای: «ترس جسمی از ترک»؛ باورهای اشتباهی مانند «اگر ترک کنم می‌میرم» یا «بدنم تاب نخواهد آورد» مانع اقدام به درمان می‌شود. شکستن این باورها از طریق ارائه شواهد تجربی و اسنادی که نشان می‌دهد هزاران نفر بدون آسیب بلندمدت ترک کرده‌اند، یکی از گام‌های مؤثر است.

ارائه «جایگزین‌های سالم»:

بخشی از اعتقاد مراجعان این است که «اگر مواد را کنار بگذارم، جایگزینی ندارم». جایگزین‌سازی می‌تواند به‌صورت محبت، دلسوزی، همراهی و فراهم‌سازی شبکه حمایتی باشد. نقش مُبلغ، مشاور و دوست خوب در ایجاد این جایگزین‌ها بسیار تعیین‌کننده است. رفاقت سالم و حمایت اجتماعی به‌عنوان پشتیبان می‌تواند تا حد زیادی از بازگشت جلوگیری کند.

آموزش خانواده و شبکه حمایتی:

خانواده و شبکه اجتماعی فرد باید آموزش ببینند تا بتوانند محیطی امن و حمایتی برای بازتوانی فراهم کنند. تغییر رفتار خانواده در مواجهه با فرد بهبودیافته نقش مهمی در ماندگاری پاکی دارد.

گفت‌وگو و تنظیم: نقی امینی

منبع: خبرگزاری رسمی حوزه

برچسب‌ها

حرم مطهر رضوی

کاظمین

کربلا

مسجدالنبی

مسجدالحرام

حرم حضرت معصومه

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
در زمینه انتشار نظرات مخاطبان رعایت چند مورد ضروری است:
  • لطفا نظرات خود را با حروف فارسی تایپ کنید.
  • مدیر سایت مجاز به ویرایش ادبی نظرات مخاطبان است.
  • نظرات حاوی توهین و هرگونه نسبت ناروا به اشخاص حقیقی و حقوقی منتشر نمی‌شود.
  • نظرات پس از تأیید منتشر می‌شود.
captcha