رمان «مبادله» روایتگر پیوند میان ایمان، شجاعت و عشق در میانه روزهای پرآشوب عراق پس از ظهور داعش است. در این داستان، «بابا شریف» استاد آینهکار ایرانی در جریان مرمت حرم امام حسن عسکری(ع) به اسارت داعش درمیآید و پسر نوجوانش، طاها با دلی پرامید راهی سفری خطرناک میشود تا او را نجات دهد. این اثر اگرچه در بستر تاریخی معاصر میگذرد، اما لایههای عمیقتری از معنویت، صبر و انساندوستی را بازتاب میدهد. «مبادله» به تازگی توسط بهنشر منتشر شده و در بازار کتاب موجود است.
منیژه پدرامی؛ نویسنده، مدرس نویسندگی خلاق و پژوهشگر ادبیات کودک و نوجوان است. او متولد ۱۳۴۹ در تهران است. در ۱۷سالگی نخستین رمان علمی- تخیلیاش با نام «مسافران کهکشان» را منتشر کرد و از همان زمان نوشتن برایش تبدیل به زیستن شد. «دزد کتاب» و «کریستال سبز» از جمله آثار او است.
در گفتوگوی پیش رو، این نویسنده از شکلگیری ایده «مبادله»، تجربههایش در نویسندگی برای نوجوانان، نگاهش به ادبیات دینی و دغدغههایش درباره وضعیت نشر و آموزش خلاقیت سخن گفته است.
منیژه پدرامی درباره شکلگیری ایده رمان «مبادله» میگوید: «من در محافل و جلسات نقد و گفتوگو میان نویسندگان رفتوآمد داشتم. در یکی از نشستها، پیشنهادی مطرح شد تا ۱۴نویسنده، هر کدام برای یکی از ۱۴معصوم(ع) داستانی بنویسند. قرار بر این بود که آثار برای نوجوانان نوشته شوند؛ یعنی ماجراهایی درباره نوجوانانی که در مسیر زندگی خود با مسائل اخلاقی و معنوی روبهرو میشوند. تمرکز مستقیم بر معصومان(ع) نبود، بلکه هدف اشاره غیرمستقیم به ایشان و انتقال مفاهیم درونی و اخلاقی از طریق داستان بود».
وی توضیح میدهد: «در داستان من، ماجرا در شهر سامرا اتفاق میافتد. نوجوانی در جریان سفر خود در این شهر ساکن میشود و برای آرامش، وارد حرم و سرداب میشود. هدف این بود که در لایههای زیرین روایت، ارتباطی روحی و معنوی میان نوجوان و فضای قدسی حرم شکل بگیرد. در دل ماجرا از صبر، تحمل و شکیبایی گفتهام، بیآنکه روایت حالت آموزشی یا مستقیم پیدا کند».
از واقعیت جنگ تا درام انسانی
او درباره انتخاب بستر مکانی و زمانی رمان توضیح میدهد: «برای اینکه اثر جذابتر و دراماتیکتر شود، تصمیم گرفته شد فضای عراق در دوران حملات داعش انتخاب شود. پیشنهاد شد پدر نوجوان داستان در یکی از انفجارها به دست نیروهای داعش از بین برود تا درام اثر عمیقتر شود. ماجرا مربوط به سال ۱۳۹۴ است، زمانی که حملات داعش در عراق به اوج خود رسیده بود. نگارش نهایی در سالهای ۱۳۹۸ و ۱۳۹۹ انجام شد؛ هر چند در آن زمان، فعالیت داعش کمرنگتر شده بود اما در سامرا هنوز نشانههایی از حضورشان وجود داشت. در روند نوشتن، تحقیقاتی درباره وضعیت عراق و آن دوران انجام دادم، ولی هدفم تمرکز بر داعش یا نمایش خشونت آنها نبود. تمرکز اصلی بر سفر نوجوان، چالشها و رشد شخصیتی او بود. او در دل ناامیدی و بحران، کارهایی را انجام میدهد که بزرگترها از آن ناامید شدهاند. نجات پدر، نمادی از امید، اراده و ایمان او است».
تکیه بر واقعیت با چاشنی تخیل
او درباره استفاده از منابع تاریخی و تخیل در اثرش میگوید: «در این رمان قصد نداشتیم به تاریخ یا اسناد خاصی تکیه کنیم. فقط از زمان و موقعیت مکانی به عنوان بستر داستان استفاده کردیم تا روایت در فضای واقعیتری شکل بگیرد. بخشهایی از ماجرا اما از واقعیت الهام گرفتهاند. مثلاً حادثه بمبگذاری در حرم واقعاً اتفاق افتاده بود و من از آن استفاده کردم. پدر داستان هم که در مرمت حرم فعالیت دارد، بر اساس واقعیت نوشته شده است. در واقع، افرادی بودهاند که در جریان چنین انفجارهایی گروگان گرفته شدند یا به شهادت رسیدند. مرمت برای خیلی از افراد فقط یک کار فنی نیست، بلکه نوعی مسئولیت دینی و معنوی است. بسیاری از کسانی که در حرمها کار میکنند، آن را عبادت میدانند. مثلاً هنرمندی را میشناسم که در حرم مطهر امام رضا(ع) مشغول اجرای نقاشی دیواری بزرگی است. این روحیه خدمت و بازسازی همیشه وجود داشته، چون حرمها در طول تاریخ آسیبهای زیادی دیدهاند و نیازمند ترمیم مداوم بودهاند. همین موضوع برای من الهامبخش بود و در بطن روایت، بهصورت نمادین به آن پرداختهام».
این خانم نویسنده درباره توصیفهای دقیق و جزئینگرانهاش از فضاهای شهری و مذهبی عراق میگوید: «من خودم به سامرا رفتهام و به زائر اجازه داده نمیشود در شهر تردد کند به خصوص برای ایرانیها این سختگیریها بیشتر است اما با کسانی که در سامرا زندگی کردهاند و آن فضا را از نزدیک دیدهاند، گفتوگو کردم. اصطلاحاتی که در کتاب آوردهام، واقعی است و از زبان همین افراد شنیدهام».
تغییر نسخه اصلی و آسیب به روح اثر
در ادامه این گفتوگو پدرامی از تجربه تلخ خود در روند انتشار «مبادله» سخن میگوید و توضیح میدهد که نسخه چاپ شده تفاوت زیادی با نسخه اصلی او داشته است: «نسخه اولیه کتابی که من تحویل دادم با چیزی که بعداً چاپ شد، کاملاً فرق داشت که به فضاسازی و ساختار اثر آسیب زد. اسناد این موضوع هم موجود است. نسخه اصلی شامل تصویرسازیها، کشمکشهای بیشتر و پایانبندی لطیفتری بود که در آن پدر نجات پیدا میکرد و راز راحله برملا نمیشد تا شأن و حرمت این دختر عراقی حفظ شود. در پایان واقعی، قاسمخان زمینهای فراهم میکند تا راحله به عنوان خادمه به حرم مطهر امام رضا(ع) بیاید و در آنجا ساکن شود. اما در نسخه چاپ شده، این لطافت از بین رفت و پایانی قرار گرفت که از نظر من بیاحترامی به زن است. در جلسه نقد، وقتی نسخه نهایی را دیدم، حیرت کردم و حتماً باید در چاپ دوم اصلاح شود، چون این حق معنوی نویسنده است».
این خانم نویسنده همچنین از تغییر نام اثر بدون رضایت خود گلهمند است: «حتی نام کتاب را هم عوض کردند. من عنوانهایی مثل «خورشید در زندان» یا «کاشی شکسته» را پیشنهاد داده بودم که هم با حال و هوای داستان هماهنگ بود و هم برای نوجوان جذابیت داشت. اما نامی گذاشتند که نهتنها با فضای نوجوان سازگار نیست، بلکه داستان را لو میدهد. مسئول مربوط که نسخه اصلی را خوانده بود، از این همه تغییر شگفتزده شد و گفت چرا باید اثری با این همه تصویرسازی و کشمکش، این طور دگرگون شود. این تصمیمها برایم واقعاً تلخ بود».
پدرامی با گلایه از روند انتشار این کتاب هم میگوید: «این کار مربوط به سال ۱۳۹۸ است. اما تأخیر طولانی در چاپ سبب شد بخشی از ارتباط اثر با نسل مخاطب از بین برود. نوجوان سال ۹۸ با نوجوان امروز کاملاً فرق دارد. اگر قرار بود امروز بنویسم، حتی شعرها، لحن و نوع ارتباط میان شخصیتها را تغییر میدادم. نوجوانان امروز متفاوت فکر میکنند و زبان و ذائقه دیگری دارند. ما اگر بخواهیم آنان را جذب کنیم باید صادق باشیم، با آنان همراه شویم، دنیایشان را بشناسیم، انیمه ببینیم، مانگا بخوانیم و در عین حال راه درست را نشان دهیم. من سه دهه است که با نوجوانان کار میکنم، هم معلم بودهام و هم در حوزه نویسندگی خلاق فعالیت دارم، پس خوب میدانم که باید در مسیرشان گام برداشت، نه اینکه مقابلشان ایستاد».
پرهیز از مستقیمگویی برای نوجوان
نویسنده کتاب «مبادله» در پاسخ به اینکه چگونه میتوان مفاهیم عمیق دینی را بدون پیچیدگی و مستقیمگویی به نوجوان منتقل کرد، با تأکید بر ضرورت شناخت این نسل میگوید: «باید نوجوان را شناخت. من ۲۰سال است کارم همین است و با نوجوانان زیادی در ارتباط بودهام؛ چه از طریق معلمی و چه در کلاسهای نویسندگی خلاق. در کلاسها به شاگردانم میگویم دعا کنند، اما هیچ وقت به آنها خط نمیدهم؛ فقط میگویم هر طور خودتان میخواهید با خدا حرف بزنید. ما باید اول عشق و محبت خدا را در بچهها پررنگ کنیم و بعد دین را. چون خداوند پیامبران و امامان را برای الگو بودن فرستاده است تا از سیرهشان در زندگی بیاموزیم. اگر واقعاً زندگی آنها را ببینیم، متوجه میشویم همه چیز در وجودشان عشق و مهربانی بوده است».
او با اشاره به نمونهای از رمان خود بیان میکند: «در مبادله هم تلاش کردم طاها، شخصیت نوجوان داستان، در مسیرش محبت ببیند؛ اینکه چطور مردم به حرم امامان میروند و با آرامش بازمیگردند. در روایتهای مربوط به امام حسن عسکری(ع) نیز صبر و شکیبایی را میبینیم؛ با وجود آنکه در حصر بودند، باز هم کارشان را پیش بردند، کمک کردند و هدایت را ادامه دادند».
ضعف ادبیات دینی و تاریخی نوجوان در ایران
او درباره وضعیت امروز ادبیات دینی و تاریخی نوجوان در ایران نظر صریحی دارد و میگوید: «من به شاگردانم همیشه میگویم باید کاری کنید که روح کلام را منتقل کنید. اول درباره هر چیز تحقیق کنید و بعد آن را در لایههای پنهان داستان بیاورید. مثلاً وقتی برای عاشورا مینویسیم، حتی برای بچههای کوچک، باید عشق و محبت امام حسین(ع) و خاندانش را نشان دهیم، نه خشونت را. بچههای کوچک نباید خشونت را درک کنند. وقتی بزرگتر شدند، خودشان باید بفهمند که پشت آن ظلمها چه حکمتهایی نهفته بوده است».
او ادامه میدهد: «متأسفانه بعضی از آثاری که نوشته میشود، خیلی رو و مستقیم هستند و حالت اغراقآمیز پیدا میکنند. این آثار باید در سطح درک بچهها باشند تا آن را حس کنند. در ادبیات کودک و نوجوان ما ضعف زیادی وجود دارد، چون نتوانسته با ترجمهها رقابت کند. یکی از دلایلش همین محدودیتها و آسیبهایی است که در مسیر انتشار به آثار وارد میشود. میان نویسنده و نوجوان یک شکاف بزرگ وجود دارد. اگر بتوانیم این شکاف را پر کنیم، موفق خواهیم شد و آثارمان به چیزی نزدیک میشود که نوجوان واقعاً میخواهد».




نظر شما