تحولات منطقه

۴ آذر ۱۴۰۴ - ۱۳:۳۰
کد خبر: ۱۱۱۲۴۵۳

قدم زنان به سمت باب الحسن (ع) حرم مطهر امام رضا (ع) در حرکت بودم که به چایخانه امام حسن (ع) رسیدم.

خودشان جفت و جور می‌کنند!
زمان مطالعه: ۲ دقیقه

ظهر شنبه اول ماه، خلوت بود، ایستادم از برکات کریم اهل‌بیت علیه‌السلام، فیض ببرم! اما گویا برای من تدارک فیض معنوی دیدند که راوی لطف و کرم حضرت زهرا سلام‌الله‌علیها، باشم!

دور میز که رسیدم، مردی حدوداً ۵۰ساله سرگرم پدرش بود که روی ویلچر کاسه‌ای عدسی در دست داشت، کنار او هم شخصی کامل‌مرد و محترم ایستاده بود.

از امور پدر که فارغ شد، با همراه خود تماس گرفت... پشت خط چه کسی بود نمی‌دانم، اما باوجود آرام صحبت‌کردنش، چون فاصله‌ای کمتر از نیم متر داشت، شنیدم که گفت: فردا شب، برای شهادت حضرت زهرا (س) مراسم داریم و آشپزخانه مسجد روستا ۴ میلیون کم دارد، با خجالتی که در لحنش موج می‌زد، طلب قرض کرد که دوماهه برگرداند؛ اما به ناگاه سکوت کرد و بعد از چند ثانیه دوباره گفت: قسم نخور، خودشان جور می‌کنند، اشکال ندارد، ببخشید مزاحم شدم...

خداحافظی کرد و ویلچر را چرخاند، همین که خواست حرکت کند مردی که آن‌سوی او ایستاده بود گفت: ما باید از شما خواهش کنیم که اجازه بدهید نخودی در آش این مراسم‌ها بریزیم، تو چرا خواهش می‌کنی!

شماره کارت بده!

من و او و پدرش بر روی ویلچر، مات این صحنه بودیم که آن مرد دوباره تکرار کرد: بده دیگه! شماره کارت بده!

مرد، کاسه عدسی را روی میز گذاشت و دو دقیقه بعد از انتقال وجه با همراه، رو به او گفت: التماس دعا! واریز شد، بفرمایید...

پیرمرد روی ویلچر و پسرش هنوز در شوک بودند که آن جمله: (خودشان جور می‌کنند)، به دقیقه نرسید اجابت شد!

همین‌طور که تشکر می‌کرد، به سمت حرم راه افتاد و من ماندم، این مرد که واسطه فیض حضرت زهرا سلام‌الله‌علی‌ها در چایخانه فرزندش امام حسن علیه‌السلام، شد...

کمی نزدیکش شدم، سر صحبت را باز کردم به‌زور جواب می‌داد، گویی میل سخن نداشت؛ اما کنجکاوی و سؤالات پی‌درپی من را، در نهایت چنین پاسخ گفت: وقتی به شما اجازه مشارکت در کار خیر می‌دهند، درحقیقت به تو لطف می‌کنند که چنین فرصتی را، غنیمت شمرده و بهره ببری! آنها که احتیاج ندارند، وسیله برای آنان زیاد است ما باید قدران این نعمت باشیم که وسیله کار خیر و دایر شدن مجالس اهل‌بیت علیهم‌السلام، شویم!

التماس دعا گفت و سریع دور شد... من ماندم و چایخانه و نوای گرم کریمی که می‌خواند: زهرا جان! ببین می‌توانی بمانی بمان!

اشکم سرازیر شد، اما خوشحال بودم که چنین صحنه‌ای را که حضرت زهرا (س) از رساندن دو غریبه به هم برای تأمین هزینه برگزاری مراسم شهادتش در مسجد یک روستا تدارک دیده را، به چشم دیدم.

این هم روزی من بود که روایت کنم و روزی شماست که این روایت را به دیگران، برسانید...

به سمت باب الحسن (ع) که راه افتادم، با خودم گفتم این چایخانه هر روز چه داستان‌ها دارد و ما بی‌اطلاع، از کنارش، ساده می‌گذریم! چایخانه بماند، جای، جای حرم را بگو که هر لحظه فیضی می‌رسد و مهربان امام، خواسته زائرانش را به کرم، پاسخ می‌دهد.‌

نمی‌بینیم و نمی‌دانیم؛ اما جریان فیض و برکتشان، همچنان تداوم دارد.

منبع: آستان نیوز

برچسب‌ها

حرم مطهر رضوی

کاظمین

کربلا

مسجدالنبی

مسجدالحرام

حرم حضرت معصومه

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
در زمینه انتشار نظرات مخاطبان رعایت چند مورد ضروری است:
  • لطفا نظرات خود را با حروف فارسی تایپ کنید.
  • مدیر سایت مجاز به ویرایش ادبی نظرات مخاطبان است.
  • نظرات حاوی توهین و هرگونه نسبت ناروا به اشخاص حقیقی و حقوقی منتشر نمی‌شود.
  • نظرات پس از تأیید منتشر می‌شود.
captcha