به گزارش گروه فرهنگی قدس، سریال طنز اجتماعی «میراث» تولید شده در مرکز سیمرغ معاونت سیما با روایتی تازه از امید، خودباوری و نقشآفرینی نهادهای مردمی و نخبگان ایرانی از شبکه دو سیما روی آنتن رفته است. این مجموعه ۱۵ قسمتی با رویکردی ملّی، با حضور جمعی از بازیگران برجسته سینما و تلویزیون از جمله لعیا زنگنه، داریوش کاردان، ثریا قاسمی، آرش نوذری و امیرحسین صدیق تولید شده است. «میراث» در فضایی واقعگرا و اجتماعی با نگاهی طنز، اهمیت تولید ملّی، خوداتکایی اقتصادی نسل جوان و نقش سازنده روحانیت و نهادهای مردمی در پیشبرد مسیر توسعه کشور را بازتاب میدهد. درونمایه این سریال بر مواجهه یک طلبه جوان با چالشهای پیشبینینشده و تلاش او برای عبور از موانع اقتصادی و اجتماعی متمرکز است؛ مسیری که با همراهی یک استاد روحانی باتجربه و کمک متخصصان کشور تصویر میشود و پیامی از ایمان، امید و حرکت جمعی را به مخاطب منتقل میکند. این سریال، با روایتی پر کشش، توان ملی و ظرفیتهای داخلی برای ساختن آیندهای روشن را به تصویر میکشد.
مجید اخشابی خواننده تیتراژ سریال «میراث» است که به بهانه پخش این سریال با او به گفتوگو نشستیم. وی با تشریح یکی از شگفتانگیزترین ویژگیهای این هنر، بر توانایی منحصر به فرد موسیقی در ثبت زمان و خاطرات تأکید کرد.
بسیاری از مردم هنوز با شنیدن تیتراژ سریالهای قدیمی دچار حس نوستالژی میشوند. به نظر شما ریشه این پیوند خاطره و موسیقی در چیست؟

شنیدن یک قطعه موسیقی به سادگی میتواند شنونده را به لحظه اولین شنیدن آن بازگرداند و تمام جزئیات محیطی، جغرافیایی و حالات روحی آن دوران را به طور همزمان در ذهن بازآفرینی کند. به دلیل همین خصلت «حس نوستالژی» در موسیقی به راحتی قابل دستیابی و تشدید است، مزیتی که کاربردهای گستردهای دارد.این قابلیت موسیقی حتی در درمان برخی اختلالات حافظه بهویژه در سالمندان بسیار کمککننده است. ممکن است فرد موقعیتی را به خودی خود به یاد نیاورد، اما با شنیدن موسیقی مرتبط با آن دوره، تمامی خاطرات همراه با آن موقعیت مجدداً در ذهن فرد متواتر شود. موسیقی نقش یک «پل ارتباطی» را ایفا میکند؛ پلی که تمام تصاویر، لحظهها و افرادی را که شاید دسترسی به خاطرهشان از طریق حافظه عادی دشوار باشد، مجدداً زنده میسازد و پیوند حسی عمیقی با گذشته ایجاد میکند.
آیا مردم امروز همچنان تیتراژ را «میشنوند» یا بیشتر «میگذرانند»؟ چه چیزی میتواند سبب بازگشت شور شنیدن شود؟
بله، به هر حال موسیقی به عنوان سردمدار مصرف هنری روزانه مردم و مخاطبان محسوب میشود و برخلاف سایر محصولات هنری که تکرار آنها ممکن است جذابیت اولیه را از بین ببرد، موسیقی دارای قابلیت تکرار نامحدود برای مخاطب است، امری که موجب میشود این هنر کارکردی بسیار محوری در متن جامعه داشته باشد. یکی از مهمترین نقاط تلاقی موسیقی با زندگی روزمره، استفاده از آن در قالب تیتراژهای آثار نمایشی است. موسیقی در لحظات پایانی یک سریال یا فیلم سینمایی نقشی حیاتی ایفا میکند؛ یعنی زمانی که موسیقی در پایان اثر نمایشی پخش میشود، بهترین فرصت برای مخاطب فراهم میشود تا تمام صحنههایی را که دیده است، تحلیل، نتیجهگیری و آنها را در حافظه خود ثبت کند.
این فرایند تثبیت خاطرات با فرایند ذخیرهسازی اطلاعات در رایانه مقایسه شده است؛ همان طور که برای ذخیره اطلاعات در رایانه به چند ثانیه زمان نیاز است، ما نیز برای فایلبندی، نتیجهگیری و ثبت خاطرات یک اثر ۳۰ یا ۴۵ دقیقهای (یا یک فیلم سینمایی) نیازمند فرصتی برای پردازش هستیم. بنابراین، پخش موسیقی متناسب در پایانبندی اثری نمایشی، بهترین شکل ممکن این فرصت زمانی را فراهم میآورد تا مخاطب با ذهنی دقیقتر و فارغتر، اطلاعات حسی دریافتی را درونی کند و ارتباط عمیقتری با تجربه تماشای خود برقرار کند.
به باور شما، موفقیت یک تیتراژ خوب در گرو جمله تکرارشونده آن است یا احساس مشترکی که در پایان هر اپیزود در ذهن مخاطب میکارد؟
موفقیت یک قطعه فراتر از صرفاً انتخاب شعر مناسب یا استفاده از یک ملودی ساده است و نیازمند برقراری یک پیوند حسی معنادار با مخاطب است. بر اساس این دیدگاه، اگرچه گاهی اوقات ترجیعبند به دلیل تکرار، به تثبیت و به خاطرسپاری یک موسیقی کمک میکند اما این حکم قطعی نیست و یک ترجیعبند نامناسب میتواند حتی دافعه ایجاد کند. نکته کلیدی در اینجا، محتوای ترجیعبند و ملودی همراه آن است. این تحلیل بر یک اصل اساسی استوار است: «موسیقی باید پیوند برقرار کند».
این پیوند باید هم از لحاظ مفهومی (معنای شعر) و هم از لحاظ زیباییشناختی (فرم موسیقایی) شکل گیرد. در همین راستا، برای دستیابی به این ارتباط فکری و حسی در موسیقی فیلم و سریال، باید تمامی اجزای موسیقی در هماهنگی کامل باشند که شامل «عناصر ریتمی و صوتی»، «بافت و تنظیم»، «مفاهیم شعر و عناصر زبانی» و «نشانههای موسیقایی و ملودی» هستند. تنها در صورتی که «تمام این المانها دست به دست هم بدهند»، موسیقی میتواند به عنوان یک زبان جهانی، ارتباط عمیق فکری و حسی مورد نظر را با مخاطب برقرار کند.
آیا موسیقی تیتراژ توانسته در ایران به ژانری مستقل تبدیل شود یا هنوز ذیل سریال معنا پیدا میکند؟
مطالعات عمیق و مدونی در باب موسیقی تیتراژ حتی در سطح بینالمللی، هنوز به طور کامل شکل نگرفته است اما میتوان تفاوت این حوزه با موسیقی فیلم را این گونه تشریح کرد که برای موسیقی فیلم، علم و مکتوبات زیادی تولید شده که عمدتاً بر موسیقی بیکلام و استفاده از آن در صحنههای مختلف برای نشانهشناسی و قالببندی احساسی تمرکز دارد. اما اختصاصاً برای موسیقی تیتراژ، حداقل مطالعات مستقلی مشاهده نشده است.متأسفانه هنوز تفکر نادرستی وجود دارد که استفاده از موسیقی متن بهتر است.
کارگردانی که از موسیقی استفاده نمیکند و صرفاً به صدای صحنه اکتفا میکند، خود و اثرش را از یک ابزار قدرتمند برای تشدید حسی محروم میکند اما به هر حال همه در حال تجربه هستند. امروزه این باور جدیتر شده است که موسیقی در هنرهای نمایشی یک رکن اساسی محسوب میشود و کارگردان باید از ابتدای کار به آهنگساز و خواننده فکر کند. استفاده از یک اثر باکلام در سریال یا فیلم میتواند به پیوند حسی و ماندگاری کل اثر کمک شایانی کند.موضوع تناسب موسیقی با اثر نیز بسیار مهم است؛ متأسفانه در بسیاری از موارد، موسیقی تیتراژ پایانی مانند یک وصله ناجور شنیده میشود و نه تنها هیچ کمکی نمیکند، بلکه تأثیرات مخربی هم دارد. موسیقی نامتناسب، ارتباط مخاطب را با قصه و داستان کاملاً قطع میکند، زیرا موسیقی به درستی ساخته نشده است. تناسب موسیقی پایانی حیاتی است تا کارکرد واقعی آن ایجاد شود؛ در غیر این صورت، فرصت به خاطرسپاری اثر از مخاطب گرفته میشود.

برخی معتقدند موسیقی سریالها، به خاطر محدودیتهای رسانه، از خلاقیت تهی شده است. شما چه الگویی برای بازآفرینی این فضا پیشنهاد میکنید؟
تکرار الگوهای موفق، عامل کاهش خلاقیت در موسیقی تیتراژ است. بخش عمدهای از موسیقیهای امروزی از الگوهای تکراری و پاسخهای موفق قبلی تقلید میکنند؛ بسیاری از آهنگسازان و خوانندگان برای جلب مخاطب به سراغ ساختارهایی میروند که از قبل امتحان خود را پس دادهاند، اما نتیجه این رویکرد، نابودی تدریجی خلاقیت در آثار موسیقایی است.
برخی تصور میکنند اگر موسیقی ساده، قابل تقلید و با قابلیت زمزمهکردن توسط مخاطب باشد، موفقتر است. بنابراین از موتیفهای سیکوئنسی و ساختارهای تکرارشونده استفاده میکنند. اما این روش خلاقیت را از بین میبرد و به تولید آثاری یکنواخت و فاقد شگفتی منجر میشود.
در بسیاری از آثار، تنها یک جمله یا یک فراز موسیقایی بارها در پردههای مختلف تکرار میشود. اصطلاحاً به این سبک «ملودیهای سکانسی» گفته میشود که امروزه شنیدنشان ملالآور است. شنونده باید گاهی تا ۴۰ ثانیه صبر کند تا خواننده از نقطه آغاز به نوت شاهد یا تونیک برسد، و این طولانی شدن فرایند باعث خستگی ذهنی مخاطب میشود.
تکرار بیش از اندازه الگوهای موفق باعث شده موسیقیهای تیتراژ یکنواخت و فاقد نوآوری باشند. اکنون جامعه به رغم نیاز به شادی، به سمت موسیقیهای ملودیک، آرام و رمانتیک گرایش پیدا کرده است. آهنگسازان کمتر ریسک میکنند تا به سراغ ریتمهای پرتحرک و معنادار بروند، چرا که آثار آرام راحتتر وایرال میشوند. این وضعیت موجب شده قطعات موسیقی به لحاظ ریتم و ملودی تفاوت چندانی نداشته باشند و تنها شعرها با مضامین عاشقانه و غمانگیز متفاوت شوند. بسیاری از این آثار، به جای آرامش، حس یأس، درد، فقدان و غصه را به مخاطب القا میکنند.
از منظر روانشناختی، تکرار پی در پی پیامهای منفی در ذهن انسان مضر است. حال تصور کنید این پیامها از طریق موسیقی، دهها و صدها بار در طول روز تکرار شوند؛ این امر میتواند تأثیری مخرب بر روحیه و سلامت روانی جامعه داشته باشد. رواج موسیقیهای یکنواخت و غمانگیز در فضای مجازی، نشانگر آن است که موسیقی امروز بیش از پیش در معرض خطر فقدان خلاقیت و انتقال پیامهای منفی قرار گرفته است؛ موضوعی که نیازمند بازنگری جدی از سوی آهنگسازان و تولیدکنندگان آثار موسیقایی کشور است.
آیا میتوان گفت موسیقی تیتراژ به نوعی «روایت ناپیدای سریال» است که احساس مخاطب را کامل میکند؟
نقش موسیقی در انتقال و تشدید احساسات در آثار تصویری حیاتی است. در بازنمایی هر صحنه، انتخاب موسیقی میتواند احساسات را تقویت یا تغییر دهد؛ بهگونهای که موسیقی غمانگیز قادر است حس اندوه را بهصورت «فرانمایی» تشدید کند و موسیقی پرتحرک و شاد نیز میتواند جلوهای فراگیر از شور و نشاط بیافریند.
همین ویژگی سبب شده تا کارگردانان، تهیهکنندگان و دیگر فعالان حوزه تولید آثار نمایشی نسبت به تاثیر موسیقی در انتقال حس و فضاسازی توجه ویژهای داشته باشند. به گفته او، میزان و کیفیت تأثیرگذاری موسیقی بر صحنهها متغیر است، اما متأسفانه در برخی آثار، انتخابهای ضعیف یا نبود دانش تخصصی آهنگسازی موجب تأثیر منفی و مخرب بر روایت اثر میشود. در تولید برخی آثار، موسیقی صرفاً بهصورت آزمایشی و بر پایه «سعی و خطا» ساخته میشود و پیوند علمی لازم میان موسیقی و فضای نمایشی شکل نمیگیرد. وی خاطرنشان کرد که عوامل هنری باید از موسیقیهایی بهره گیرند که به اثر ارزش افزوده بدهند، پیوندهای حسی را تقویت کنند و در نهایت باعث ارتقای کیفی تجربه شنیداری و بصری مخاطب شوند.

لطفاً کمی از سریال میراث و همکاری با این پروژه و اینکه چطور با یک پروژه هماهنگ میشوید، توضیح بدهید.
درباره همکاری هنری در سریال «میراث» تاکید میکنم که شناخت و گفتوگو میان هنرمندان نقش مهمی در شکلگیری همکاریهای مؤثر دارد. در همکاریها معمولاً هنرمندان پیشتر یکدیگر را میشناسند، اما وقتی فرصت گفتوگو و تبادل نظر فراهم میشود، دیدگاهها به هم نزدیکتر میگردد و زمینه برای خلق اثر مشترک فراهم میشود. از میلاد ابراهیمی مدیر موفق موسیقی و تسهیلکننده این همکاری تشکر میکنم. پس از آشنایی و گفتگو درباره اهداف و داستان، زمینه تولید مشترک فراهم شد و خوشبختانه نتیجه، اثری جالب و دلنشین است که امیدوارم مورد توجه و رضایت مخاطبان قرار گیرد. همچنین از تلاشهای کمیل سوهانی تهیهکننده، امین امانی کارگردان و تمامی عوامل سریال «میراث» تشکر میکنم.
دو اصل کلیدی در تولید آثار موفق وجود دارد؛ ابتدا همفکری میان اعضای گروه و دوم همدلی در اجرا است که از ارکان اصلی ارتقای کیفیت آثار هنری هستند. در گذشته نیز همین نزدیکی و گفتوگوهای مستمر میان هنرمندان موجب خلق شاهکارهایی ماندگار از چهرههایی چون مرتضی محجوبی و استاد بنان شده بود. در سریال «میراث» نیز همین روحیه همفکری و همدلی وجود داشت و امید دارم نتیجه این تعامل صمیمانه، اثری باشد که در دل مخاطبان جا باز کند.
خبرنگار: آزاده فضلی



نظر شما