تصور کنید وارد یک شهر جدید میشوید، مثل مهاجری که از یک شهر کوچک به کلانشهری مانند تهران یا مشهد میآید. در فضای شهر، هر قدمی که برمیدارید، با «دیگران» روبهرو میشوید؛ آدمهایی که با گوشیهای هوشمندشان سرگرماند، کافههایی پر از جوانان که با لباسهای مد روز قهوه مینوشند، عابرانی که با هدفون موسیقی گوش میدهند یا گروهی که در پارک سیگار میکشند.
پس از مدتی بدون اینکه متوجه شوید، محل قرار شما با دوستان جدیدتان هم کافههای سطح شهر میشود و شما هم مصرفکننده موسیقی، کیف، لباس و احتمالاً سیگار آنها میشوید. شاید بگویید من گروه دوستی متفاوتی از این طبقه انتخاب میکنم و گرفتار رفتارهای نابهنجار نمیشوم؛ بله میتوان رفتارهای نادرست را انتخاب نکرد؛ اما نکته اینجاست که اگر آنها خیلی طبیعی شده باشند، دیگر به آن صورت نادرست محسوب نمیشوند.
بیحجابی تا ۱۰ سال پیش در نظر ۷۰ درصد از مردم ایران رفتار نادرستی بود؛ اما تکرار آن، این روزها موضوع را تا حد زیادی برعکس کرده است. علت این ماجرا چیست؟
چون شهر نه با کلمات؛ بلکه با تصاویر و تکرارها، به طور پنهان ما را قالبگیری کرده، مطابق با این ایده که از دل نظریههای اجتماعی بیرون آمده است. رفتارها پیش از آنکه آگاهانه تقلید شوند، از طریق مشاهده در فضاهای عمومی جذب میشوند. شهر، مثل یک صحنه تئاتر عظیم، ابتدا شما را تماشاگر کرده و سپس رفتهرفته به بازیگر تبدیلتان میکند. از این رو این مواجههها تصادفی نیستند؛ آنها بخشی از مکانیسمی هستند که رفتار اجتماعی را شکل میدهند. این رفتار در سه مرحله زمانی همپوشان صورت میگیرد:
نخست؛ عادیسازی: وقتی چیزی را مکرر در فضاهای عمومی میبینید، مغزتان آن را به عنوان «طبیعی» ثبت میکند. به طور مثال در مراکز شهرها مثل میدان ونک تهران، دیدن زنان با حجابهای متنوع یا مردانی که با لباسهای اسپرت قدم میزنند، به تدریج مرزهای سنتی را محو میکند. اگر در گذشته چنین صحنههایی «غیرعادی» به نظر میرسیدند، حالا با تکرار، بخشی از واقعیت روزمره میشوند. این فرایند ناخودآگاه است؛ مثل وقتی که بچهها در پارکهای شهری مشغول بازی هستند و بدون آموزش مستقیم، رفتارهای گروهی را جذب میکنند. روانشناسان اجتماعی مثل آلبرت بندورا این را «یادگیری مشاهدهای» مینامند؛ جایی که دیدن کافی است تا رفتار ریشه بدواند.
دوم؛ مشروعیتبخشی: مکان اهمیت دارد. اگر رفتاری در «مرکز» شهر مثل میدان اصلی یا خیابانهای پررفت و آمد رخ دهد، به طور ضمنی مُهر تأیید میخورد. این مشروعیتبخشی، ریشه در قدرت نمادین فضا دارد. هانری لوفور، فیلسوف فرانسوی در کتاب «تولید فضا» میگوید: «فضای شهری» خنثی نیست؛ بلکه فعالانه رفتارها را تولید میکند. او استدلال کرده که فضاهای شهری، با طراحیشان، بدون اینکه کسی متوجه شود، هنجارها را تحمیل میکنند. به طور مثال در شهرهای ایران، میدانهای مرکزی مثل میدان انقلاب تهران، جایی برای اعتراضات سیاسی میشوند و این تکرار، اعتراض را به عنوان یک رفتار مشروع عادی جلوه میدهد در حالی که در حاشیه همان شهر، به احتمال زیاد چنین چیزی تحمل نمیشود.
سوم؛ الگوگیری: انسانها ذاتاً اجتماعیاند و برای هماهنگی با محیط، رفتارهایی را انتخاب میکنند که «هزینه اجتماعی کمتری» داشته باشد. آنتونی گیدنز، جامعهشناس بریتانیایی، در نظریه ساختاربندیاش توضیح میدهد افراد در تعامل با ساختارهای اجتماعی، رفتارها را بازتولید میکنند. این الگوگیری در شهر بیشتر ناخودآگاه است؛ اگر ببینید بیشتر مردم در مترو با گوشی مشغولاند، شما هم همان کار را میکنید تا غیرعادی نباشید.
در اینجا هزینه اجتماعی نقطه کلیدی است؛ چرا که تقلید از رفتار غالب، همزمان با اینکه حس تعلق میدهد، انزوا را نیز کم میکند. در شهرهای تهران و مشهد، این پدیده در حاشیههای شهر بیشتر دیده میشود؛ جایی که نوجوانان و جوانان با مشاهده رفتارهای مرکزنشینان از طریق رسانهها یا بازدیدها، الگوهای مصرفی را جذب میکنند. در نتیجه حاشیهها نیز کمکم به شبهمرکزهایی تبدیل میشوند که رفتهرفته اقتضائات فضای مدرن را میطلبند نه خردهفرهنگهای بومی و محلی مهاجران را. این مسئله در دنیای امروز، با شبکههای اجتماعی، چندین برابر شدت پیدا کرده تا جایی که رفتارهای مدرن شهری حتی پیش از ورود به شهر، عادیسازی شدهاند.
در نهایت، شهر صحنهای است که ما را از تماشاگر به بازیگر تبدیل میکند. درک این مکانیسم، ما را آگاهتر خواهد کرد تا رفتارهای نابهنجار را در سطح شهر، صرفاً به عنوان یک پدیده اجتماعی زودگذر یا حتی متعادلکننده نبینیم. فرهنگ شهری توسط گروههای مختلف اجتماعی میتواند دستخوش تغییرات بنیادینی شود، هر چه ظهور و بروز این گروهها بیشتر باشد، تغییرات نیز سریعتر و عمیقتر خواهد بود.




نظر شما