در یک هفته گذشته اخبار مربوط به دستیابی ایران به فناوری ساخت بمبهای سنگرشکن (که از آن با عنوان مادر بمبها یاد میشود) رسانهای شده و تقریباً همه جا صحبت از این خبر داغ است. نمیدانم این خبر چقدر صحت دارد و آیا واقعاً یک بمب سنگرشکن عملنکرده از لبنان به ایران منتقل شده و در حال مهندسی معکوس است یا خیر. قضاوت درباره این خبر، تنها زمانی ممکن است که منابع رسمی درباره آن اظهارنظر کنند. آنچه فعلاً به گوش میرسد، چیزی در حد شایعه است و شاید ناشی از یک جنگ رسانهای باشد. اما هر چه هست، واکنش گسترده کاربران ایرانی به آن نشان میدهد این خبر برای جامعه هدف، ارزش بالا و جذابیت ویژهای دارد و به همین دلیل تصمیم گرفتم برای مخاطبان صفحه تاریخ روزنامه قدس، اینبار سوژهای متفاوت ارائه کنم: تاریخ بمبهای سنگرشکن. موضوعی که هم اطلاعات ما را درباره پیشینه یک جنگافزار مدرن و قدرتمند بالا میبرد و هم میتواند بخشی از حس جستوجوگر و کنجکاومان را اقناع کند. باید اقرار کنم اطلاعات درباره تاریخ بمب سنگرشکن به دلیل نظامی بودن و شاید جدید بودن معرفی آن، چندان گسترده نیست. گزارشهای فارسی مربوط به آن محدود هستند و در گزارشهای غیرفارسی هم تنها مقداری بیشتر از گزارشهای فارسی میتوان اطلاعات بدست آورد. با این حال، سعی کردهام آنچه را در این زمینه وجود دارد، جمعآوری کنم و در اختیار شما عزیزان قرار دهم. امیدوارم از خواندن آن لذت ببرید.
آغاز یک ایده خاص
احتمالاً جنگ مهمترین پدیده بشری بوده که انسان را به فکر اختراعات جدید انداخته است! در بحبوحه جنگ جهانی دوم، زمانی که طرفین درگیری به فکر ضربه زدن هر چه بیشتر به یکدیگر بودند، ذهن «بارنز والیس» پژوهشگر انگلیسی روی ساخت سلاحی متمرکز شد که بتواند به عمق سنگرهای فرماندهی و ساختمانهای ستادی دشمن نفوذ کند و آن را بهطور کامل از بین ببرد.
این ایده، نخستین جرقه برای تولید سلاحی شد که بعدها آن را «بمب سنگرشکن» نامیدند. والیس مهندس هوافضا و یکی از طراحان بمب در ارتش بریتانیا بود. او و همکارانش فهمیدند در تخریب به وسیله سلاحهایی مانند بمب، شدت انفجار اهمیتی ندارد، بلکه چگونگی انتقال انرژی ناشی از انفجار به هدف مهم است. آنها به فکر ساخت سلاحی افتادند که به جای انفجار ظاهری، یک زلزله تمامعیار ایجاد کند. این ایده، یعنی ایجاد زلزله مصنوعی، از سال ۱۹۳۹ میلادی و پیش از آغاز جنگ جهانی دوم مطرح بود، اما طرحی عملی برای اجرا وجود نداشت.
والیس برای توضیح ایدهاش در سال ۱۹۴۱ میلادی مقالهای جنجالی نوشت و کوشید دیدگاهش را در این زمینه توضیح دهد: «Method of Attacking the Axis Powers» (راهکاری برای حمله به قدرتهای محور). منظور او از «قدرتهای محور» آلمان و متحدانش بودند. به نظر میرسید مقاله با توجه به تیتر آن، رویکردی تبلیغاتی و غیرواقعی داشتهباشد. اما در عمل چنین نبود و دیدگاههایش در آن مقاله همه را شگفتزده کرد. استدلال والیس این بود اگر بتوان یک بمب بسیار سنگین را طوری طراحی کرد که «در عمق زمین و کنار هدف» منفجر شود، انرژی موج انفجار از طریق خاک و سنگ به پیهای سازه منتقل میشود و تخریب آن بیش از انفجار هوایی یا سطحی خواهد بود. او با محاسبه و استدلال منطقی نوشت: «انفجار بزرگ در زیرِ سطح، شوکی به پیِ سازه وارد میکند که از راه هوا هرگز به آن اندازه قابلانتقال نیست». ایده والیس بعدها به نظریه «بمب زلزلهای» (Earthquake Bomb) معروف شد که درواقع همان ایده است که امروزه با نام «بمب سنگرشکن» میشناسیم، سلاحی که قدرت تخریبی بالایی دارد و میتواند با نفوذ در بتن و خاک، قدرت تخریب را چند برابر کند.
تولد «تالبوی» و «گرند اسلم»
نظر بارنز والیس درباره ساخت چنین بمبهای سنگینی با تردیدهایی روبهرو بود. هزینه تمامشده این بمبها و ناشناخته بودن اثرشان سبب میشد مقامات ارتش انگلیس نتوانند درباره آن تصمیم دقیقی بگیرند. اما انگلیس به سلاحی تازه برای برونرفت از فشار شکست در «دانکرک» نیاز داشت. آلمانها تقریباً در تمام جبهههای اروپای غربی به پیروزی رسیده بودند. به این ترتیب، والیس فرصت یافت نخستین بمب سنگرشکن یا به قول خودش «زلزلهای» را بسازد. او نام سلاح جدید را «تالبوی» گذاشت؛ بمبی که بیش از ۵ تُن وزن داشت. بمب جدید اواخر جنگ مورد استفاده قرار گرفت. زمانی که طرح حمله به نُرماندی روی میز سران متفقین بود و قرار شد آمریکاییها در سواحل غربی فرانسه نیرو پیاده کنند. آلمانیها نیروهای خود را به سرعت و از طریق بلژیک به سمت فرانسه اعزام کردند تا دیوار دفاعی خود را مستحکم کنند. نخستین مأموریت «تالبوی» تخریب یک تونل مواصلاتی در عمق ۱۸متری یک تپه خاکی بزرگ بود. اسکادرانهای ۹ و ۶۱۷ ارتش انگلیس از «تالبوی» برای تخریب تونل راهآهن در منطقه «سومور» فرانسه استفاده کردند. تأثیر بمب سنگرشکن بسیار قوی بود؛ ارسال تجهیزات زرهی به غرب فرانسه موقتاً متوقف شد.
والیس بلافاصله بمب زلزلهای بعدی را ساخت؛ «گرنداسلم» ۱۰ تُن وزن داشت و قدرت تخریب آن دو برابر «تالبوی» بود. به علاوه با استفاده از طراحی جدید، در بتن و خاک بهتر نفوذ میکرد. آرتور هریس (فرمانده نیروی هوایی انگلیس در جنگ جهانی دوم) در سال ۱۹۴۷ میلادی – دو سال پس از جنگ – درباره بمبهای ساخت والیس نوشت: «وقتی موفقیت تالبوی ثابت شد، والیس سلاحی نیرومندتر طراحی کرد... این بمبِ ۲۲هزار پوندی با اثرگذاری بسیار بر ضدِ پلهای مرتفع و پناهگاههای زیردریاییها بهکار رفت. اگر جنگ ادامه مییافت، قرار بود علیه کارخانههای زیرزمینی هم استفاده شود». انگلیسیها حتی از این سلاح برای در هم کوبیدن ناوهای بزرگ آلمانی مانند رزمناو «تیرتیز» هم استفاده کردند. شاید ضرورتی نداشت، اما میتوانست قدرتشان را به رخ دشمن بکشد.
استفاده از «سنگرشکن» در گلولههای توپخانه
والیس تنها کسی نبود که به فکر استفاده از چنین بمبهایی افتاد. در جبهه مقابل هم، آلمانها به دنبال تولید شبیه این سلاح بودند، اما نه در قالب بمب، بلکه در شکل و شمایل گلوله توپ. «آگوست کُندرز» مهندسی بود که برنامه تولید چنین سلاحی را سازماندهی کرد. کندرز با استفاده از طراحیهای پیشرفتهتر از والیس، گلولههای عجیب و غریب «رُخلینگ» را ساخت که میتوانستند بهراحتی در دیواره بتنی نفوذ کنند و تخریب زیادی به بار بیاورند. گلولههای رُخلینگ خیلی زودتر از بمب «تالبوی» به کار گرفته شد. شاید آلمانیها به مهندسانشان بیشتر اعتماد داشتند. در ۱۹۴۲ میلادی و ضمن هجوم آلمانها به قلعهای در بلژیک، گلولههای رُخلینگ آزمایش شد و تخریب عجیبی به وجود آورد.
میراثخواری آمریکاییها
جنگ جهانی دوم تمام شد، اما پایان آن به معنای خاتمه جنگ نبود. آمریکاییها پس از جنگ شروع به ربودن کارشناسان نظامی آلمان نازی کردند؛ آنها یا باید قبول میکردند در خدمت آمریکا باشند و یا به دادگاههای جنایات جنگی سپرده میشدند. واشنگتن بخش مهمی از تسلیحات مدرن پس از جنگ را مدیون کارشناسانی مانند «ورنر فون براون» بود که از طراحان اصلی تسلیحاتی قدرتمند مانند موشکهای «وی-۱» و «وی - ۲» محسوب میشد. آمریکا توانست به سرعت فناوری مورد نیاز خود را در این زمینه، تأمین کند؛ «تارزُن»(Tarzon) نسخهای هدایتشونده از بمبهای سنگرشکن بود که توسط آمریکاییها و برای نخستینبار در جنگ کره به کار رفت.
آمریکاییها برای توسعه تسلیحاتی، دعوای بلوک غرب و شرق را بهانه کردند. در میانه جنگ سرد، بمبافکنهای «بی-۳۶» بمبهای سنگرشکن «تی-۱۲» را حمل میکرد که به مراتب وحشتناکتر از تارزُن بود و حدود ۲۰ تُن وزن داشت! آمریکاییها که برای استفاده از بمب اتمی معذوریتهای امنیتی پیدا کردهبودند، به ساخت این بمبها و هواپیماهایی که بتواند آنها را حمل کند، روی خوش نشان دادند. از این زمان تا ۱۹۹۱ میلادی و جنگ خلیجفارس، بمبهای سنگرشکن کامل و به سلاحی راهبردی برای تهدید و هجوم تبدیل شد.
در حمله به عراق شاید برای نخستینبار از بمبهای «جیبییو-۲۸» استفاده و قدرت عجیب تخریب آن ارزیابی شد. این آزمایش نشان داد بمبهای مخرب سنگرشکن در مورد نفوذ در بتن، چندان قابل اعتماد نیستند.
طبق گزارش فدراسیون دانشمندان آمریکا (FAS) بمب تنها میتوانست حدود ۶متر در بتن نفوذ کند. این موضوع تا مدتها از دید کارشناسان و رسانهها پنهان ماند. تلاشها برای بهبود شرایط ادامه داشت. آمریکا به عنوان تنها کشوری در جهان که پروژه بمبهای سنگرشکن را با جدیت دنبال میکرد، نمونههای تازهای را به کار گرفت. «جیبییو-۳۸» و سپس «جیبییو-۵۷» تکامل یافته نسخه قبلی بودند که دومی میتوانست در بتنی با عمق بیش از هشت متر نفوذ کند و تنها به وسیله جنگندههای پیشرفته «بی-۲» قابل حمل بود.
ورود دیگر کشورها به پروژه «مادر بمبها»
روسیه نیز در رقابت تسلیحاتی با آمریکا وارد پروژه ساخت بمبهای سنگرشکن شد. تا کنون بمبهای نفوذگر سری « BetAB » بهطور رسمی توسط این کشور معرفی شدهاند، اما ظاهراً قدرت تخریب آنها کمتر از بمبهای آمریکاییاست. چین نیز از سلاحهای مشابهی رونمایی کرده است که شامل بمبهای نفوذگر هواپرتاب سری «الاس» و «جیبی» میشود. ظاهراً بریتانیا و فرانسه هم ورودهایی به این عرصه برای ارتقای آنچه در اختیار دارند، داشتهاند. در میان دولتهای فاقد فناوری، تنها رژیم صهیونیستی انواعی از بمبهای سنگرشکن را در اختیار دارد که آنها را از آمریکا دریافت کردهاست. بنابراین، اگر ماجرای مهندسی معکوس بمب سنگرشکن و دستیابی احتمالی ایران به فناوری مربوط به آن صحت داشتهباشد، کشور ما از نظر تاریخی به یکی از دارندگان قدرتمندترین سلاح متعارف امروز دنیا تبدیل شدهاست که میتواند بازدارندگی بسیاری داشتهباشد. این فناوری، همانطور که احتمالاً از محتوای گزارش متوجه شدید، قابلیت نصب روی موشک و ... را دارد و برای عمل تنها وابسته به نیروی هوایی مخصوص نیست.




نظر شما