تحولات اخیر در روابط چین با آمریکا، اروپا و همسایگان آسیایی بار دیگر این پرسش را در محافل سیاسی و رسانهای مطرح کرده است: آیا چین واقعاً نمیداند چگونه از قدرت رو به افزایش خود استفاده کند یا آگاهانه راهبرد صبر و خویشتنداری را برگزیده است؟ مجموعه رویدادهای سال جاری، از جنگ تجاری با ایالات متحده گرفته تا تنشهای ژئوپلیتیکی در تنگه تایوان و دریای چین جنوبی، تصویری دوگانه از پکن ارائه میدهد؛ تصویری که در آن نمایش قدرت با پرهیز از اقدام قاطع همراه شده است.
در سالی که گذشت، چین توانست در عرصه اقتصادی و نظامی، ایالات متحده را وادار به تجدیدنظر در بخشی از فشارهای خود کند. آمریکا بهطور علنی اذعان کرد مهار قدرت نظامی چین در غرب اقیانوس آرام دیگر ممکن نیست و تمرکز راهبردی خود را به نیمکره غربی منتقل کرد. با این حال، این عقبنشینی نسبی آمریکا به معنای کاهش فشار بر چین نبود. در اروپا، هلند با دخالت مستقیم دولتی کنترل یک شرکت چینی را در دست گرفت و اتحادیه اروپا نیز اقدامات ضددامپینگ علیه چین را گسترش داد؛ اقداماتی که فرانسه نقشی محوری در آنها ایفا کرد.
در شرق آسیا، ژاپن موضع خود در قبال تایوان را از «ابهام راهبردی» به «شفافیت راهبردی» تغییر داد و عملاً خطوط قرمز چین را به چالش کشید. همزمان، کشورهای منطقه با تأکید بر «صلح در تنگه تایوان» موضعی اتخاذ کردند که از نگاه پکن چیزی جز مخالفت غیرمستقیم با اتحاد مجدد چین نیست. فیلیپین نیز با وجود بحرانهای داخلی، به تحریک چین در دریای چین جنوبی ادامه داد؛ بدون آنکه با واکنش سختی مواجه شود.
نکته قابل توجه آن است پکن، باوجود برخورداری از ظرفیت رویارویی با آمریکا، در برابر اقدامات اروپا، ژاپن و فیلیپین واکنشی فراتر از اعتراضهای لفظی یا اقدامات محدود نشان نداد. این شکاف میان گفتار تند و رفتار محتاطانه سبب شده بسیاری از بازیگران بینالمللی به این جمعبندی برسند که چین «غولی است که از قدرت خود استفاده نمیکند». چنین برداشتی، بهویژه در شرایطی که آمریکا نقش مستقیم خود را تعدیل کرده، فرصتهایی راهبردی برای بازیگران کوچکتر ایجاد کرده است.
پکن، بی تعارف با توکیو
نمونه بارز این وضعیت، مناقشه اخیر چین و ژاپن بر سر تایوان است. پکن لحن تندی علیه توکیو داشت، از مسائل تاریخی مانند بندهای «دولت دشمن» در سازمان ملل و حاکمیت جزایر ریوکیو سخن گفت و حتی رزمایشهایی را در نزدیکی ژاپن برگزار کرد. با این حال، شدت اقدامات عملی هرگز با سطح لفاظیها همخوانی نداشت و پس از مدت کوتاهی نیز فروکش کرد. نقش آمریکا در این میان تعیینکننده بود؛ واشنگتن با حفظ فاصله با توکیو و حتی انتقاد غیرمستقیم از ژاپن، زمینه کاهش تنش از سوی چین را فراهم کرد.
در داخل چین، این رویکرد سبب سرخوردگی افکار عمومی شد. بخشی از جامعه که انتظار واکنش قاطعتری داشت، بار دیگر شاهد آن بود که اختلافات با همسایگان به «بازیهای بلندمدت» تبدیل و عملاً معلق میشوند. این روند به گفته برخی تحلیلگران، در بلندمدت توان دولت چین برای بسیج احساسات ملی را تضعیف میکند.
با این حال، ارزیابی برندگان و بازندگان این مناقشه ساده نیست. چین توانست مشروعیت مخالفت با مداخله ژاپن در مسئله تایوان را تثبیت و فضای دیپلماتیک توکیو را محدود کند. ژاپن نیز با تقویت گفتمان «عادیسازی نظامی» و افزایش حمایت داخلی از حزب حاکم، دستاوردهایی داشت.
آمریکا هم بدون ورود مستقیم، نفوذ خود در شرق آسیا را به نمایش گذاشت و اهرمهای تازهای برای مذاکرات آینده با چین بدست آورد.
در سطح منطقهای، پیامدهای این رویکرد محتاطانه چین بهوضوح دیده میشود. ویتنام با عبور یک ناو جنگی از تنگه تایوان و همسویی ضمنی با مواضع آمریکا، نشان داد از واکنش سخت چین هراسی ندارد. کشورهای جنوبشرقی آسیا نیز با تأکید بر حفظ وضع موجود، عملاً در برابر اهداف پکن صفآرایی کردهاند. حتی اروپا با مشاهده واکنش محدود چین به اقدامات هلند، جسورتر شده و نشانههایی از سیاستهای سختگیرانهتر بروز داده است.
مدیریت هزینه فایده در تعاملات جهانی
در مجموع، چین امروز با پدیدهای شبیه «اثر پنجرههای شکسته» روبهرو است؛ یعنی جایی که مماشات، بهجای کاهش تنش، دیگران را به پیشروی بیشتر ترغیب میکند. با این حال، بسیاری از ناظران معتقدند این خویشتنداری نه از ناتوانی، بلکه از محاسبه هزینه و فایده ناشی میشود. در منطق راهبردی پکن، انباشت قدرت و اجتناب از درگیریهای پرهزینه، مقدم بر نمایش آن است.
سؤال کلیدی این است این صبر تا چه زمانی ادامه خواهد داشت. مقامهای چینی بارها تأکید کردهاند این کشور «ظرفیت صبر بالایی» دارد، اما همزمان هشدار دادهاند پایان این صبر، به ظهور چینی کاملاً متفاوت خواهد انجامید؛ چینی که دیگر هزینهها را در محاسبات خود لحاظ نخواهد کرد. آیا چنین نقطهای در حال نزدیک شدن است؟ پاسخ به این پرسش، آینده نظم منطقهای و حتی جهانی را رقم خواهد زد.




نظر شما