در یکی از خاطرات کوتاه، درایت و رفتار حکیمانه حاج حمید توانست تنش و حادثهای ناگوار را به آرامش و دوستی تبدیل کند
یه بار رفتیم مسجد محلهمون و دیدیم دختری از خونهشون فرار کرده.
به حاج حمید گفتم: ایشون رو ببریم خونه خودمون. اما حاجحمید گفت: نه!
تعجبکردم.
آخه ایشون همیشه دستبهخیر بود.
خلاصه از برخوردش ناراحت شدم؛ تا اینکه حاجی گفت: این دختر رو میبریم خونه خودشون!
نگرانی دختر رو رفع کرد و به سمتِ خونهشون راه افتادیم.
وقتی رسیدیم، پدرِ دختر اومد که دخترش رو بزنه؛ اما حاجحمید مانع شد و گفت: تو نون حلال به دخترت دادی که بهجای هر جایی پناه برده به خونۀ خدا...
وقتی این را گفت، گویی آب روی آتش ریختند؛ پدرش نرم شد و دخترش را در آغوش گرفت و بوسید.
بعد از این ماجرا حاجحمید و پدر اون دختر با همدیگه دوست شده و سالها با هم رفیق بودند.
منبع: مرکز اسناد انقلاب اسلامی؛ بهنقل از همسرشهید سیدحمید تقوی فر




نظر شما