به گزارش سرویس فرهنگی قدس انلاین حضرت سلیمان (ع) به اذن الهی توانایی این را داشت تا هرگاه صدایی از پرندگان می شنید به ترجمه آن بپردازد که گاه این امر در میان همراهانشان رخ می داد، از این رو شاید اشاره به تعدادی از آن ها خالی از لطف نباشد.
درروایت آمده است روزی گنجشک نری به ماده ی خود گفت: چرا نمی گذاری با تو جفت شوم؟ اگر اراده کنم قبه ی سلیمان را به خاطر تو به منقار خود می توانم از جای درآورم و در دریا افکنم!
چون باد این سخن را به نزد حضرت سلیمان (ع) رسانید، آن حضرت تبسم نموده و حکم فرمود که هر دو گنجشک را حاضر نمایند، پس به گنجشک نر فرمود: آیا آن سخنی را که گفتی می توانی عمل کنی؟
پاسخ داد: خیر یا رسول الله؛ ولیکن عاشق خود را زینت می دهد و عظیم جلوه می نماید نزد معشوق خود، و عاشق را نمی توان ملامت کرد بر آنچه گفته است.
پس حضرت سلیمان خطاب به ماده ی آن پرنده فرمود: چرا با او مضایقه می کنی، حال آن که او دعوی عشق و محبت تو را دارد؟
عرض کرد: ای پیغمبر خدا؛ او دوست من نیست و مرا دوست ندارد و دروغ می گوید و ادعای باطل می نماید، چرا که همزمان با دوست داشتن من، دیگری را نیز دوست دارد.
این سخن پرنده در دل حضرت سلیمان (ع) بسیار تاثیر نهاد و در پی آن حضرت شروع به گریستن نمود و مدت چهل روز از معبد خود بیرون نیامد و پیوسته دعا می نمود که حق تعالی دل او را از لوث محبت غیر او پاک گرداند و مخصوص محبت خود گرداند. (بحارالانوار، ج14: 95)
علاوه بر این، روایات دیگری نیز در باب گفتار پرندگان و ترجمه ی آن از سوی حضرت سلیمان (ع) موجود می باشد به نحوی که آمده است روزی ایشان مشغول به صدا زدن حیوانات گردید و سخن تک تک آن را برای همراهان خود ترجمه می نمود به نحوی که: حضرت طاووسی را صدا زد، فرمود که می گوید: هر چه کنی جزا می یابی؛
و هدهدی را صدا زد، فرمود که می گوید: کسی که رحم نکند بر او رحم نمی کنند؛
و صردی- جانوری که در نخلستان می باشد- را صدا زد، فرمود که می گوید: استغفار کنید ای گناهکاران؛
و طوطی ای را صدا زد، فرمود که می گوید: هر زنده ای می میرد و هر نویی کهنه می گردد؛
و پرستویی خوانندگی کرد، فرمود که می گوید: کار خیری پیش فرستید تا مزد او به شما برسد؛
و کبوتری را فراخواند، فرمود که می گوید: سبحان ربّی الاعلی مِلءَ سماواتِهِ و اَرضِهِ؛
و سبزقبا را صدا زد و فرمود که می گوید: وای بر کسی که همت او به تحصیل و کسب دنیا مصروف باشد و به آخرت بی اعتنا. (عرائس المجالس: 294؛ حیوة القلوب (تاریخ پیامبران)، ج2: 988- 990)



نظر شما