تحولات منطقه

امروزه اکثر ایرانیانی که به تماشای موزه های معروف دنیا می روند، اشیای قدیمی و قیمتیِ متعلق به ایران را در این موزه ها می بینند و بسیاری از آنان از خود می پرسند که این اشیای قدیمی و گرانبها چگونه از ایران به خارج رفته است؟

مُنشیِ پُرروی سفارت انگلیس و غارت اشیای عتیقه ایرانی!
زمان مطالعه: ۵ دقیقه

حقیقت آن است که طمعکاری و شهوت پولپرستی عده ای بی وطن و بی کفایتی مقامات مسئول عصر قاجار و پهلوی و در رأس آن، امتیازات ابلهانه ی افرادی چون ناصرالدین شاه و مظفرالدین شاه، به کشورهای طماعی چون فرانسه و انگلیس سبب شد که اشیای عتیقه و ارزشمندی که از ثروت های ملی میهن ماست، به خارج کشور برود و در موزه ها و یا خانه های بیگانگان جای گیرد.
عبدالله بهرامی که از کارمندان وزارت معارف در عصر قاجار بود، در کتاب «تاریخ اجتماعی و سیاسیِ ایران» خاطره ای از موزه ملیِ ایران در زمان وزارت مرتضی خان ممتازالملک، شانزدهمین وزیر علوم و معارف (از یکشنبه سی ام ربیع الثانی ۱۳۳۴ تا دوازدهم شوال همان سال) نقل می کند که بسیار خواندنی است و نشان می دهد که مأموران انگلیس چگونه از احساس حقارت مقامات ایرانی استفاده کرده و با چه سهولتی اشیای عتیقه و گرانبهای متعلق به ملت ایران را صاحب می شدند، وی می نویسد:
در آن زمان اغلب دلال ها و اشخاصی که معاملات کُتب و اشیای قدیمی می کردند، خودشان را به یک سفارتخانه وابسته نموده و در تحت حمایت یکی از اعضای بانفوذ آن، خویش را از دست مأموران ایرانی نجات می دادند. خوب به خاطر دارم که عده ای کلیمی بدون اجازه در یک قسمتی از دهات ورامین شروع به حفاری نموده و ظروف قدیمیِ قبل از دوره اسلامی را پیدا کرده بودند. پس از اینکه مقداری از این اشیاء را از زیر خاک بیرون آورده و توسط سفارتخانه ها به خارج فرستادند، ژاندارمری محل ملتفت شده، جلوی عملیات آن ها را گرفته و قسمتی از اشیای موجود را به اداره نظمیه آوردند.
من هم یکی از عتیقه شناس های بازار را احضار کرده، آن اشیاء را به او ارائه دادم و او نیز مقداری از این اشیاء را با هم جور نموده و یک دوری بزرگ که تمام اطراف و حاشیه آن با قلم طلا نقاشی شده بود و تصاویر اسب و سوار و حیوانات مختلف داشت و همچنین یک کاسه بزرگ را که به همین تصاویر آراسته شده بود، از آن شکسته ها درست کرد و عقیده او این بود که این اشیاء متعلق به دوره های قبل از اسلام بوده و از کشفیات قیمتی است که نظایر آن کمتر دیده شده است..

در این میان کلیمی ها که بدون اجازه مرتکب حفریات شده بودند، خود را تحت حمایت مستر چرچیل، منشی و مترجم شرقیِ سفارت انگلیس قرار داده و ظاهراً قسمت عمده کشفیات خود را قبلاً به خارج حمل کرده بودند. مستر چرچیل که از این قضیه استحضار به هم رسانید به مسیو وستداهل مراجعه کرد و مطالبه می کرد که این بشقاب و کاسه را مستقیماً برای او بفرستند و من مخالف این کار بودم.
بالاخره پس از مذاکرات زیاد قرار بر این شد که چون امور و نظارت حفریات مربوط به وزارت معارف است، ما این اشیاء را با یک گزارش مبسوط، به آن وزارتخانه احاله دهیم. بنابراین آن کاسه و بشقاب با گزارش مفصل به وزارت معارف ارسال شد. اما مستر چرچیل از مطالبه آن ها صرف نظر ننمود و مستقیماً با وزیر معارف که آن وقت مرحوم ممتازالملک بود، وارد مذاکره شد و مدعی بود که این اشیاء متعلق به او بوده و اداره نظمیه اشتباهاً آن ها را به وزارت معارف فرستاده است.

چند روز بعد، از طرف دفتر وزارتی مراسله ای رسید و مرا از طرف وزیر مالیه برای ادای توضیحات به وزارت معارف احضار کردند. همان ساعتی که من در اتاق وزیر نشسته بودم و صحبت می کردم، پیشخدمت درِ اتاق را باز کرد و اظهار داشت که مستر چرچیل تشریف آوردند. معلوم شد که وزیر قبلاً وقت تعیین کرده و ضمناً مرا هم احضار نموده است که در آنجا حضور داشته باشم.
آقای ممتازالملک که وزیر معارف بودند، با عجله از صندلی برخاسته، با آقای چرچیل دست داده و تعارف کرد. چرچیل مرا خوب می شناخت و در نظمیه با من آشنایی پیدا کرده بود؛ اما چون مرا مانند سایرین مطیع خود نمی شناخت و به علت معلمی مدرسه آلمانی به من سوءظن داشت، همیشه با سردی با من ملاقات می کرد. خیلی دوستانه آقای ممتازالملک راجع به مسائل مختلف صحبت کرد چنانچه وزیر معارف اظهار داشت که مستر چرچیل آمده اند موزه وزارت معارف را تماشا نمایند. در آن زمان آقای ممتازالملک یک اتاق را به اسم موزه تعیین کرده و اشیای مختصری از قبیل جلدهای چرمی معروف به سوخته و یا دو سه عدد قلمدان و دو یا سه پارچه اشیای عتیقه زیرخاکی در آنجا نهاده بودند.
ما هر سه از جا برخاسته به طرف اتاق موزه جدیدالتأسیس روان شدیم. توی جعبه، من اشیای زیرخاکی را که از نظمیه فرستاده و تنها شیء قیمتیِ آنجا بود، مشاهده کردم. چرچیل یک نظر سطحی به آن اشیاء افکنده و یکسر متوجه جعبه آینه شد و به ممتازالملک گفت که این دو قطعه شکسته (مقصودش کاسه و بشقاب ارسالی بود) مال من است که نظمیه آن ها را توقیف کرده و اشتباهاً اینجا فرستاده است.
ممتازالملک گفت: اهمیت ندارد، باز متعلق به خود شماست و ما آن ها را تحویل می نماییم.
چرچیل از این حرف خیلی خوشحال شد و خواهش نمود که امر فرمایند این اشیاء را در همان ساعت، در همان محل به او بدهند. وزیر معارف فوراً بدون گرفتن رسید، امر نمود که کاسه و بشقاب را در یک جعبه چوبیِ متعلق به دولت که آن هم به نوبه خود بی قیمت نبود، گذاشته و به آقای مترجم سفارت تسلیم نمایند.

من با کمال تعجب به این وضعیت نگاه می کردم؛ ولی در مقابل یک وزیر مهم دولت نمی توانستم حرفی بزنم. چرچیل فوری رفت. من نیز اجازه مرخصی طلبیدم. وزیر فرمودند: شما بمانید یک چای دیگر میل کنید...
بعد رو به من کرد و گفت: می فهمم برای چه اوقات شما اینطور تلخ شده. فکر می کنید که من چرا بدون جهت این کاسه و بشقاب قیمتی را به این مرد اجنبی دادم و می دانم که این اشیای زیرخاکی متعلق به دولت است و چرچیل هیچگونه سِمَتی در این قضیه ندارد و مداخله او هم مربوط به سفارت نیست؛ اما چه باید کرد؟ چرا که قدرت در دست آنان است!

نویسنده: مصطفی لعل شاطری

منابع:
۱- حکیمی، محمود. هزار و یک حکایت تاریخی، تهران: قلم.
۲- شمیم، علی اصغر. ایران در دوره سلطنت قاجار، تهران: بهزاد.

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
در زمینه انتشار نظرات مخاطبان رعایت چند مورد ضروری است:
  • لطفا نظرات خود را با حروف فارسی تایپ کنید.
  • مدیر سایت مجاز به ویرایش ادبی نظرات مخاطبان است.
  • نظرات حاوی توهین و هرگونه نسبت ناروا به اشخاص حقیقی و حقوقی منتشر نمی‌شود.
  • نظرات پس از تأیید منتشر می‌شود.
captcha

نظرات

  • نظرات منتشر شده: 2
  • نظرات در صف انتشار: 0
  • نظرات غیرقابل انتشار: 0
  • برابت ۰۲:۰۴ - ۱۳۹۸/۰۸/۰۶
    0 0
    برادر اگه فقیر بشی بچتو مفروشی زیاد تند مرو
  • ۹ ۰۲:۰۷ - ۱۳۹۸/۰۸/۰۶
    0 0
    یا علئ مدد