با چند تغییر کوچک میتوان فیلم را از «رادیو نمایش» پخش کرد، بدون آنکه محتوایش دچار خدشه ای شود. تهمینه میلانی در مقام یک معلم و موعظه گر روی صندلی روان شناس نشسته و مدام جوان های جامعه را نصیحت میکند. سخنرانی های کارگردان زمان زیادی از فیلم را به خودش اختصاص داده است. دو شخصیت فیلم هم مدام به بیراهه میروند تا روان شناس بهانه ای برای نصیحت کردن پیدا کند. خسرو(بهرام رادان) دیر به دیر حمام میرود تا بدنش بوی عرق بگیرد و روان شناس به او یادآوری کند که تمیز بودن و پاکیزگی چقدر کار خوبی است. زن و مرد همدیگر را مسخره میکنند و بستری را برای روان شناس پیدا میکنند که درباره فواید عیبپوشی و ادب و احترام حرف بزند. فیلم از دقیقه یک تا 90 مدام همین الگوی کلیشه ای را تکرار میکند.زن و مرد جوان دچار اشتباه میشوند و مشاورشان به آنها تذکر میدهد.
خیلی از سکانس ها را اگر جابه جا کنیم هیچ اتفاقی نمی افتد؛ چون ماجراها ارتباط علت و معلولی با هم ندارند و هر کدام در گوشه فیلمنامه برای خودشان ساز جدایی میزنند. میشود در یک برنامه آموزشی رادیویی یا تلویزیونی تک تک سکانس ها را به صورت مجزا نشان داد. مثلاً در یک برنامه ترکیبی مجری به موضوع نظافت بپردازد و بخش هایی از فیلم «آتش بس 2» را در قالب آیتمی آموزشی برای مردم پخش کند.
فیلمی که ادعای انتقال مفاهیم روان شناسانه در قالب داستانی را دارد، باید بیش از این به وجوه اخلاقی و رفتاری شخصیت هایش توجه کند. خسرو(بهرام رادان) و ترانه (میترا حجار) دو انسان شبیه به هم هستند که بی خود و بی جهت در طول 90 دقیقه به جان هم میافتند. آیا جنگ این دو نفر ریشه در اختلافات فرهنگی، اجتماعی و اقتصادی شان دارد؟ فیلم «آتش بس 2» به این سؤال هیچ پاسخی نمی دهد. در فیلم با شخصیت های یک بعدی طرف هستیم که معلوم نیست هر کدام چه پیشینهای دارند. ترانه چه شغلی دارد و در محیط کار با همکارانش چگونه رفتار میکند؟ آیا به صرف اختلاف آنها بر سر انتخاب اسم بچه میتوان گفت ترانه نسبت به خسرو مدرن تر فکر میکند؟ پاسخ سؤال دوم منفی است؛ چون طرز پوشش خسرو، توقعاتش و حضورش در مکان های مدرن چیز دیگری را میگوید. آیا میتوانیم بگوییم یکی از آن دو نفر برونگراست و دیگری درونگرا؟ فیلمنامه نویسی که با تکیه بر آموزه های روان شناسی قصه اش را روایت میکند به هیچ یک از این پرسشها فکر نکرده است.
بیشتر شخصیت های فرعی حضور کمرنگی دارند و فقط چند ثانیه از جلوی دوربین رد میشوند. مهرانه مهین ترابی(مادر خسرو) که ظاهراً تفکرات مدرنی دارد، فقط چند جمله درباره شبکه های اجتماعی میگوید و زود میرود. پژمان جمشیدی هیچ نقش خاصی در روند پیشبرد اتفاقات ندارد. او فقط در سکانس مهمانی چند جک و لطیفه ضد زن تعریف میکند و پس از قهقهه ای طولانی به سرعت محومی شود.دانیال عبادی در مجموع دو سه دیالوگ بیشتر ندارد و ... .
در بین همه این شخصیت های فرعی «گوهر خیراندیش» در نقش یک پرستار بازی خوبی ارایه میدهد و برای لحظاتی ضرباهنگ یکنواخت فیلم را بر هم میریزد. او که تسلط خوبی بر لهجه شیرازی دارد با ایفای نقش «نقره» و برقراری رابطه ای دوستانه با خسرو توانست اندکی لحن طنز به فیلم ببخشد. اگر دیالوگ های نقره را کنار بگذاریم، بقیه شوخی های کلامی برگرفته از لطیفه های پیامکی و اینترنتی هستند که بارها و بارها شنیده شده اند.
کاش این یکی هم آتش بس نبود
در شرایطی که اکثر مردم با مشکلات ریز و درشت اقتصادی دست و پنجه نرم میکنند، تماشای جزییات زندگی مرفهان بی درد چه فایده ای دارد؟ کدام بخش از مشکلات مخاطبان سینمای ایران به دردسرهای شخصیت های فیلم «آتش بس 2» شباهت دارد؟ بسیاری از مردم ما در حسرت یک سفر داخلی به سر میبرند؛ آن وقت بزرگترین مشکل قهرمان قصه این است که میخواهد به خارج از کشور برود و فوبیای (ترس شدید) هواپیما دارد!
چند درصد از مردم ما مثل آدم های مرفه این فیلم در خانه های تشریفاتی و گرانقیمت سکونت دارند و صبح تا شب به بوتاکس و گرفتن پرستار و بازی بولینگ و سفر خارج از کشور و عوض کردن دکوراسیون اتاقشان فکر میکنند؟
«آتش بس 2» فقط و فقط بر موج موفقیت نسخه اول فیلم سوار شده و نان محبوبیت آن اثر را میخورد. تهمینه میلانی در آن فیلم با تکیه بر ایده«کودک درون»، موقعیت های داستانی متعدد، بازی خوب و روان محمدرضا گلزار و مهناز افشار اثر موفقی را جلوی دوربین برد. کاش نسخه دوم فیلم نام دیگری داشت تا خاطره خوش «آتش بس» در اذهان سینما دوستان نابود نمی شد.
نظر شما