حضرت عیسی (ع) با مادرش مریم (س) در کوهی به عبادت خدا مشغول بودند و روزها را روزه می گرفتند. غذایشان از گیاهان کوه بود، که آن حضرت فراهم می نمود.
روزی نزدیک غروب عیسی (ع) مادرش را تنها گذاشت و برای آوردن مقداری از سبزیجات کوهی رفت. هنگام افطار فرا رسید، مریم (س) برخاست تا نماز بخواند. در این حین عزرائیل نزد مریم (س) آمد و بر او سلام کرد.
مریم پرسید: تو کیستی که در اول شب بر من سلام کردی و با دیدن تو بیمناک شدم؟
عزرائیل گفت: من فرشته ی قبض روح کننده هستم.
مریم پرسید: این جا برای چه آمده ای؟
عزرائیل گفت: برای قبض روح تو آمده ام.
مریم گفت: چند دقیقه ای مهلت می خواهم تا پسرم نزد من بیاید.
عزرائیل گفت: مهلتی در کار نیست. و آن گاه روح مریم (س) را قبض نمود.
عیسی (ع) وقتی که نزد مادر آمد، نگاه کرد، دید مادرش بر زمین افتاده است، تصور کرد که مادرش خوابیده است. صدا زد: ای مادر! برخیز افطار کن.
ندایی از بالای سرش شنید که کسی می گوید: مادرت از دنیا رفته است.
عیسی (ع) با دلی سوخته به تجهیز جنازه ی مادر پرداخت و او را به خاک سپرد و غمگین بر سر تربتش نشست و گریه می کرد و به یاد مادر گفتاری جانسوز می گفت، در این هنگام ندایی شنید، سرش را بلند کرد، مادرش را در بهشت (برزخی) بر تختی که در کاخی از یاقوت سرخ بود دید، فرمود: ای مادر! از دوری تو سخت اندوهگین هستم.
مریم (س) فرمود: پسرم! خدا را مونس خود کن تا اندوهت برطرف گردد.
عیسی (ع) فرمود: مادرجان! با زبان روزه و گرسنه از دنیا رفتی.
مریم (س) فرمود: خداوند گواراترین غذا را که نظیر نداشت به من خورانید.
عیسی (ع) فرمود: ای مادر آیا هیچ آرزو داری؟
مریم (س) فرمود: آرزو دارم یک بار دیگر به دنیا برگردم، تا یک روز روزه بگیرم و یک شب را به نماز به سر آورم، ای پسر اکنون که در دنیا هستی و مرگ به سراغت نیامده است، هرچه می توانی توشه ی راه آخرت را (با انجام اعمال نیک) از دنیا برگیر.
منابع:
1-نوروز فرهادی، عبرت هایی از دنیای پس از مرگ: 175.
2- بیگم آزرمی، مردگان از ما چه می خواهند: 210-215.
نظر شما