تحولات لبنان و فلسطین

پس از پیروزی انقلاب اسلامی، سینما دچار دگردیسی کامل و همه جانبه شد  و عرصه بازیگری سینما با خلأیی روبه‌رو شد.

امین تارخ در گفت‌وگوی اختصاصی با قدس: همیشه در کارم به اصول اخلاقی پایبند بوده‌ام

 اما تئاتر منبع خوبی برای جبران این خلأ بود و نامهایی مانند پرویز پورحسینی، مهدی هاشمی، سعید پورصمیمی، محبوبه بیات، آهو خردمند و خیلی‌های دیگر مجالی یافتند که درخشش خود را از صحنه بر روی قاب نقره‌ای سینما و تلویزیون نشان بدهند. یکی از این استعدادها امین تارخ بود. بدون تردید امین تارخ یکی از بزرگان بازیگری سینما، تئاتر و تلویزیون ایران است. همکاری‌اش با بهرام بیضایی در فیلم «مرگ یزدگرد» شروع کرد و رفت سراغ نقش‌آفرینی در سریال «سربداران» و بازی در قالب قهرمان اصلی و در ادامه شد بوعلی سینایی کاریز ما و جذاب کیهان رهگذر در مجموعه‌ای به همین نام.

بتدریج امین تارخ جذب سینما شد و در «سرب» مسعود کیمیایی شد جوان سرگردان و سرگشته یهودی و یا آتش‌نشان دلمرده فیلم «پرنده کوچک خوشبختی». به موازات آن در تئاتر هم حضور جدی در نمایشهایی مانند «گالیله» داشت و از سال 1376 به عنوان یکی از چهره‌های برتر احیای تئاتر ایران شناخته شد. رئیس، پرونده هاوانا، اغما، چمدان و پاییزان  آثاری هستند که تارخ در سینما و تلویزیون به شایستگی در آنها بازی کرد . تارخ به منظور تربیت نسل جدیدی از بازیگران در سال 1373، مدرسه بازیگری را در تهران تأسیس کرد که یکی از مؤسسات مطرح آموزش بازیگری فیلم در ایران شمرده می‌شود.

از جمله سایر کارهای ماندگار کارنامه بازیگری امین تارخ می‌توان به فیلمها و مجموعه های تلویزیونی مجسمه، جراحت، سارا ،  راه شیری و آپارتمان اشاره کرد. با امین تارخ درباره فعالیت دوران کاری‌اش در این چهار دهه و ویژگی نقش جلال تابش و حضورش در سریال «گاهی به پشت سرت نگاه کن» و کار کردن با مازیار میری گفت وگویی انجام داده‌ایم.

***

    در دهه پنجاه خیلی از بزرگان بازیگری دهه‌های بعد مانند شما، جمشید اسماعیل خانی، گوهر خیر اندیش و دیگران کارشان را از تئاتر شروع کردند. برای شما تئاتر چه اهمیتی داشت؟

- اصولا دهه پنجاه چه در تهران و چه درسایر شهرهای بزرگ ایران دهه طلایی هنر در جهت معرفی استعدادهای جدید و نوگرا بخصوص در تئاتر لقب گرفت. درست مانند دهه شصت که دهه طلایی سینما نام گرفت. در دهه پنجاه چون فعالیتهای فرهنگی در مدارس و آموزشگاه‌ها جدی‌تر گرفته شد و مسابقاتی برگزار گردید که شامل مسابقات تئاتری و هنری بین استانی و استانها بود. این برنامه‌های فرهنگی و هنری در قالب اردوهای تابستانه برگزار می‌شد. در این فضا خیلی از جوانها مجال رشد پیدا کردند و در آموزشگاه‌ها هم به موازات این فعالیتها انجمنهای گوناگونی مانند انجمن خوشنویسی، تئاتر و موسیقی دایر شد. عضویت در این انجمنها برای نوجوانها و جوانها به یک موقعیت خاص اجتماعی تبدیل شده بود و از تمام اقشار جامعه در این انجمنها حضور داشتند. یادم می‌آید پس از اینکه به زمان اجرای تئاتر نزدیک می‌شدیم، در مراکز مخصوص و یا در شهرهای استان هم اجراهایی برای گروه ما و سایر گروه‌ها در نظر گرفته می‌شد. این فعالیتها به امکانی برای حضور جوانهایی تبدیل شد که بتوانند استعدادهایشان را در هنری که دارند به منصه ظهور برسانند. من هم مانند خیلی از جوانهای شهرستانی از این امکانات استفاده کردم.

    چگونه تئاتر را برای فعالیت در این انجمنها انتخاب کردید؟

- دیدن نمایشی از دوره‌های قبلی که در آن حمید مظفری و احمد سپاس بازی داشتند سبب ایجاد علاقه شد .داستان این نمایش در باره زندگی پدر و پسری بود. نمایشی که خیلی گرم و تاثیرگذار اجرا و سبب شد من به بازیگری تئاتر جدی نگاه کنم. در آن دوران نخستین نمایشی که بازی کردم «خانه روشنی» نوشته غلامحسین ساعدی بود.

     در دهه چهل و پنجاه، داستانهای ساعدی مورد استفاده خیلی از بزرگان و جوانها برای ساخت فیلم و اجرای نمایش قرار گرفت؟

- بله، در دهه چهل اغلب جوانهای شهرستانی نمایشنامه‌هایی از بیضایی، علی نصیریان و ساعدی را روی صحنه اجرا می‌کردند.

     آیا با این بزرگانی که اشاره کردید در آن دوران از نزدیک ارتباط داشتید؟

- نه، ارتباطات آن دوران مانند حالا وسیع و گسترده نبود. آن موقع هم مانند حالا که بیشتر ژست حمایت از هنرمندان گرفته می‌شود، وجود داشت و در عمل خیلی کم این حمایتها انجام می‌شد. سالنی بود و بودجه کمی هم داده می‌شد. به قدری این بودجه کم بود که ما برای تمام کردن کار از پولهای تو جیبی هم استفاده می‌کردیم. فعالیت ما در گروه منحصر به بازی نبود. کار دکور و تهیه لباس و سایر کارها را هم انجام می‌دادیم. شاید یکی از دلایلی که موجب شد ما در این حرفه و هنر غرق شویم این بود که در تمام شاخه‌های تئاتر ورودی داشتیم و تجربه اندوزی کردیم .آن قدر شیفته شدیم که بازگشتی برای خود متصور نبودیم. تجربه این دنیاهای جدید برایم زیبا بود. در دهه چهل، فقط یک گروه تئاتر حرفه‌ای «پارس» در شیراز فعالیت می‌کرد. محی‌الدین لایق از دبیران نام آشنای مدارس شیراز مدیر این گروه بود و پس از دیدن کار ما برخی از بچه‌ها را عضو گروهش کرد . نمایش «ولپن بن جانسون» توسط این گروه اجرا شد.

    چه هنرمندانی عضو این گروه بودند؟

- حبیب دهقان نسب، حبیب بختیاری، اصغر همت و خیلی‌های دیگر. زمانی که گروه، نمایش «دختران فضل فروش» را اجرا کرد،‌ با بازی در این نمایش جزو هفت نامزد برتر بازیگری آموزشگاه‌های استان فارس شدم و برای مسابقه با سایر استانها به اردوگاه رامسر دعوت شدم. من، جمشید اسماعیل خانی، اشرف اکبریان، فیروزه پور اسماعیل و چند نفر دیگر به سرپرستی  رحیم هودی عضو این تیم بودیم و در این مسابقات سوم شدیم. به هر حال این نوع تشویقها سبب می‌شد ‌بیشتر کارمان را جدی بگیریم.

     حمایت‌های مالی از این گروه‌های جوان توسط چه سازمانی انجام می‌شد ؟

-آموزش وپرورش این حمایتها را انجام می‌داد. بعد از این موفقیت و ورودم به کلاس یازدهم احساس کردم  باید تکلیفم را با خودم روشن کنم و تصمیم بگیرم بازیگری را به عنوان شغل اصلی زندگی‌ام انتخاب کنم و یا کار دیگری انجام بدهم.

     خانواده در این ارتباط چه موضعی با کار شما داشتند؟

- خانواده همیشه مشوقم بودند. بخصوص مادر و برادر بزرگم من را حمایت کردند. هر ساله در طول دوران متوسطه از هفت – هشت درس  تجدید می‌شدم. اما سال پنجم دبیرستان دور و بر بازی تئاتر را خط کشیدم  و جدی درس خواندم. یادم می‌آید موازی با آن زمان مجید جعفری به من گفت قصد دارد نمایشی اجرا کند و از من برای بازی دعوت کرد و من نپذیرفتم و چرایش را پرسید و من گفتم چون به بازیگری علاقه دارم می‌خواهم امسال کار نکنم تا دیپلم بگیرم و بروم دانشگاه. همین اتفاق افتاد با معدل بالا دیپلم گرفتم و در کنکور هم در دانشگاه هنرهای زیبا قبول شدم. آن سال رتبه سوم دانشگاه در رشته هنر شدم.

     چه سالی در دانشگاه قبول شدید؟

- سال تحصیلی 51-50 بود. در آن سال دکتر کوثر از آمریکا برگشته بود و به عنوان یکی از استادان برجسته دانشگاه هنرهای زیبا مطرح بود. ایشان قصد داشت نمایشنامه‌ای را اجرا کند که با تست گرفتن بازیگران را انتخاب می‌کرد. من برای بازی در نقش اول نمایش انتخاب شدم. نمایش در تالار مولوی اجرا شد و پس از آن نمایش «هنری چهارم» را کار کردیم که  تله تئاتر بود و برای نمایش در تلویزیون ضبط شد.

     در دانشگاه با چه بازیگرانی هم دوره بودید؟

- در دانشگاه با جمال اجلالی، رضا کیانیان، شهلا میر بختیار، بیژن امکانیان، حمید لبخنده و تانیا جوهری هم دوره و هم‌کلاس بودم.

     بتدریج در تئاتر حضور مستمری داشتید؟

- بله، نمایش «اتللو» را کار کردیم و نقش «یاگو» را بازی کردم و نقدهای مثبتی درباره بازی‌ام در مطبوعات آن زمان با عناوینی همچون ظهور یک استعداد جدید در بازیگری تئاتر نوشته شد.

     «اتللو» را چه فردی بازی کرد؟

- منوچهر فرید و دزدمونا را سوسن فرخ نیا بازی کرد. در ادامه هم در نمایشهایی مانند «الکت» به کارگردانی مجید جعفری و «تسخیر شدگان» به کارگردانی دکتر محمد کوثر در تالار مولوی بازی کردم.

     آیا در آن دوران تئاترهای درجه یک در تالار مولوی اجرا می‌شد؟

- اصولا تالار مولوی یک سالن برای اجرای نمایشهای روشنفکرانه – دانشجویی شمرده می‌شد و اغلب مخاطبان این سالن دانشجو و قشر روشنفکر بودند. البته افراد عادی هم برای دیدن  نمایش به مولوی می‌آمدند. در سنگلج نمایشهای عامیانه تر اجرا می‌شد. در کارگاه نمایش نمایشهای سوپر روشنفکرانه اجرا می‌شد. در این سالن اغلب  آربی آوانسیان نمایش اجرا می‌کرد.

     آیا برای بازی از گروه‌های تئاتری حمید سمندریان و رکن‌الدین خسروی پیشنهاد نداشتید؟

- آقای سمندریان از استادهای دانشگاه بودند. اما هرگز افتخار این را نداشتم که با ایشان تئاتر کار کنم. در سال 54 کار نمایش «اتللو» را بازی کردم و پس از آن پیشنهادهای سینمایی و تلویزیونی زیادی داشتم.

     از چه کارگردان‌های موج نو پیشنهاد بازیگری  داشتید؟

- خسرو هریتاش قصد داشت فیلم سرایدار را بسازد و نقشی را که سعید کنگرانی بازی کرد، اول به من پیشنهاد داده بود که قبول نکردم، زیرا از نوع نگاه و مناسباتی که در زندگی‌اش داشت  احساس رضایت نداشتم.

     به نظر می‌رسد شما نگاه اخلاق گرایانه‌ای به بازیگری داشتید؟

- من یک جوان شهرستانی بودم و نوع نگاه و تعصبات خاص خودم را داشتم. شاید من در آن دوران جلوتر از سن و سالم فکر و مسایل را آنالیز می‌کردم. البته آدم متعصبی نبودم، اما به یک سری اصول پایبند بودم که وارد جریانهای سوپر روشنفکری نمی‌شدم.

     آیا در رد پیشنهادهای بازیگری سینما در آن دوران به مسایل مالی و شهرتی که این حضور باعث می‌شد، فکر نکرده بودید؟

-  نه، وسوسه نشدم و شاید تقدیر این بود، اما در همان زمان کیهان رهگذر قصد ساخت سریال 13 قسمتی  داشت و نامش «شهر من شیراز» بود و به من بازی در این سریال راپیشنهاد داد و در این سریال دستمزد زیادی هم گرفتم که نمی‌دانستم چطوری خرجش کنم.

     مبلغ قراردادتان چقدر بود؟

- بیست هزار تومان و این مبلغ برای جوانی که با ماهی 250 تومان زندگی می‌کرد، رقم زیادی بود و سریال در فضای سالم و خوبی کار شد و در زمان خودش به عنوان یک کار متفاوت و ارزشمند مخاطبان زیادی داشت. موضوع و داستان «شهر من شیراز» یک ملودرام خانوادگی بود و من و محی‌الدین لایق و شیرین رضائیان به عنوان بازیگران اصلی حضور داشتیم.

     در آن زمان از فیلمسازانی مثل مسعود کیمیایی و داریوش مهرجویی پیشنهاد بازیگری نداشتید؟

- نه، پیشنهاد نداشتم.

     تا پیروزی انقلاب همچنان تئاتر بازی می‌کردید؟

- بله، تئاتر کار می‌کردم و آخرین کار قبل از انقلاب، نمایش تسخیر شدگان بود.

     به چه دلیل حتی در این سالها هم همچنان بازار اقتباس از کارهای نمایشنامه‌نویسان بزرگ مثل شکسپیر رونق دارد؟

- دلیل خاصی ندارد. کارگردانها علاقه دارند از نمایشنامه‌های بزرگ اقتباس انجام بدهند و برخی دیگر به تلفیق کارهای ایرانی و خارجی علاقه دارند. من چند سال پیش اجرای اتللوی حمید مظفری را دیدم و تلاش متفاوتی از یک کار کلاسیک بود.

    کیهان رهگذر در تکوین شخصیت شغلی شما نقش مهمی داشت؟

- دو نفر در زندگی حرفه‌ای من نقش مهمی داشتند که این دو نفر دکتر محمد کوثر و کیهان رهگذر هستند. کیهان رهگذر، اولین کار تصویری را به من پیشنهاد داد و او بود که باعث شد در سریال سربداران بازی کنم و در سریال بوعلی سینا، ایفای نقش اصلی را بر عهده من قرار داد، بنابراین در معرفی من به دنیای حرفه‌ای بازیگری نقش مهمی داشت.

      به نظر می‌رسد دهه شصت بخصوص نیمه اولش بهترین دوران کاری شما محسوب می‌شود؟

-  دهه شصت، دهه خوبی برای فعالیتهای بازیگری‌ام بود. در این دهه در  فیلمهایی مثل مرگ یزدگرد بهرام بیضایی، پاییزان رسول صدر عاملی، پرنده کوچک خوشبختی پوران درخشنده، سرب مسعود کیمیایی، مادر و دلشدگان علی حاتمی و سارا داریوش مهرجویی بازی  کردم.

     به نوعی جوان اول دهه شصت بودید؟

- بله.

     بعد از پیروزی انقلاب سینمای ایران با شکل‌گیری فیلمسازی به شکل تعاونی فرصت ادامه حیات پیدا کرد؟

- تشکیل این تعاونی‌های فیلمسازی در آن دوران کاملاً خود جوش و بدون کمک خاصی از سوی بخش دولتی سینما انجام شد. تمام این بچه‌ها با اشتیاق و علاقه با داشتن یک نگاه فرهنگی آمدند و نگاه تجاری و کاسبکارانه از بین رفت. یک تعداد جوان علاقه‌مند به سینما یکدیگر را پیدا کردند. اگر من بیست و پنج فیلم بازی کردم، حدود 12 تای آن متعلق به دهه شصت است.

     آیا همه پیشنهادهای بازیگری را قبول می‌کردید و یا از میان پیشنهادها، بهترین‌ها را قبول می‌کردید؟

-  همیشه گزینه کار بودم و هیچ‌گاه بازیگر پر کاری نبودم که هرنقشی را قبول کنم و بازی کنم. در همین دهه شصت که به نظر می‌رسد پر کار بودم، زمانی پیش آمد که دو سال هم کار نکردم و در همین دوسال در حدود 16 فیلمنامه برای بازی به من ارایه شد. اما نخواستم هر نقشی را بازی کنم.

    آیا از پر کاری بدتان می‌آید؟

- نه، از پر کاری ترسی ندارم. بازیگری که گزینه کار است، هیچ وقت رضایت نمی‌دهد پشت سر هم کار کند.

     نام کارگردان در قبول پیشنهاد بازیگری چقدر برایتان تعیین کننده است؟

- خیلی مهم است.

     از میان پیشنهادهایی که قبول نکردید و در ادامه با ساخته شدن تبدیل به فیلم خوبی شدند. احساس پشیمانی ندارید؟

- نه، به جز یک مورد که اسمش را نمی‌برم، احساس پشیمانی بابت قبول نکردن این پیشنهادهای کاری ندارم .

     آیا ساخت سریال سربداران  به عنوان اولین کار جدی و بزرگ تاریخی در تلویزیون قابل ارزیابی است ؟

- سربداران، محاسن زیادی داشت. در وهله اول باعث شد  تعداد زیادی بازیگر جدید به سینما و تلویزیون ایران معرفی شدند و در کنارش تعداد زیادی دستیار کارگردان جوان در کنار محمدعلی نجفی در این سریال تجربه اندوزی کردند که بعدها تبدیل به بزرگان کارگردانی در سینما شدند.

    مثال هم می‌زنید؟

 - مثل اصغر هاشمی، علی ژکان، کیهان رهگذر و غیره همچنین در کنار آن چند مدیر تولید برای سالهای بعد سینما و تلویزیون در این سریال کارآزموده و کار بلد شدند. سوسن تسلیمی، من، افسانه بایگان، حسین محجوب و خیلی‌های دیگر با بازی در این سریال توانستیم جایگاه خودمان را به عنوان بازیگر تثبیت کنیم،  اما مهمترین دستاورد ساخت این سریال این بود که سریال سازی را به عنوان یک صنعت جدی، قابل اعتنا و مهم تثبیت و معرفی شد. برای ساخت و ساز دکورهای متعدد و بزرگ این سریالها صدها تن مصالح آجر و سیمان و گچ و آهن و سایر اقلام مصرف شد و به سایر بخشها  هم رونق دهی را تسری بخشید و همه منتظر بودند ببینند بعد از پایان سریال، چه اتفاقی رخ می‌دهد و حاصل کار چگونه خواهد بود. ساخت این سریال اثبات کرد که صنعت سریال‌سازی یک صنعت جدی و مهمی است و باید مورد حمایت جدی قرار بگیرد و سریالهای پر هزینه‌ای که بعدها ساخته شدند، باید خودشان را مدیون سربداران بدانند.

    کارنامه کاری شما نشان می‌دهد که بسیار گزینه کار هستید و هر چند سال یک‌بار نقشی را برای بازی کردن انتخاب می‌کنید. مجموعه «گاهی به پشت سرت نگاه کن» چه ویژگی داشت که در آن بازی کردید؟

- مهمترین ویژگی‌اش، خاص و متفاوت بودن نقش بود و با کارهای گذشته بازیگری‌ام تفاوتهای زیادی داشت و به همین دلیل این پیشنهاد را پذیرفتم. بعد از فیلمنامه، نقش، نام و پیشینه کارگردان هم برایم خیلی مهم است. مازیار میری، جزو کارگردانهایی بود که همیشه دوست داشتم با او کار کنم، کارگردانی که در عین جوانی، سالهاست که در حوزه فیلمسازی و مجموعه‌سازی فعالیت می‌کند و در کارش به بلوغ و تکامل رسیده است و مدیوم کارگردانی را به خوبی می‌شناسد.

      آیا به دلیل رفتارهای برون گرایانه و تا حدی لمپن مآبانه جلال تابش، ایفای این نقش برایتان جذابیت داشت؟

- همین مسأله‌ای که اشاره کردید، برایم جذابیت داشت و فرق داشت با نقشهای آدمهای اتو کشیده، حاجی‌هایی که بازی کرده بودم و عموما آدمهای موجه، سربزیر و موقری که بازی کرده بودم. اخلاق و رفتار این آدم بسیار بیرونی‌تر از نقشهایی بود که بازی کرده‌ام .

     آیا جلال تابش به لحاظ شخصیتی آدم خاکستری محسوب می‌شود؟

- بله، ویژگی شخصیتهای خاکستری را دارد و تماشاگر هر لحظه در باره‌اش یک فکر و عقیده‌ای دارد و باید منتظر پایان قصه ماند و سرنوشت جلال تابش و عملکردش را دید.

     به نظر می‌رسد چیزی در زندگی گذشته جلال تابش وجود دارد که تلاش می‌کند از آن فاصله بگیرد؟

- اینها همه گمانه‌هایی است که تماشاگر در ذهنش ایجاد می‌شود. موقعی که تماشاگر وادار به گمانه‌زنی بشود، معنی‌اش این است که هم کاراکتر جا افتاده است و هم یک جورهایی فیلم‌نامه‌نویس و کارگردان شخصیت را درست و خوب ارایه کرده‌اند. به عبارتی، تماشاگر امشب قضاوت می‌کند، فردا شب رنگ و نوع قضاوتش دگرگون می‌شود، بنابراین پیوسته گمانه‌ها در حال تغییر است.

     اقتدار جلال تابش سبب می‌شود حتی در شرایط سخت پا پس نکشد و حضور داشته باشد. آیا در فیلمنامه این ویژگی‌ها وجود داشت و یا در تمرینات این ویژگی‌ها را اضافه کردید؟

واقعیتش این است که نقش از ابتدا چنین نبود و با صحبتهایی که با نویسنده فیلمنامه و کارگردان داشتیم، در این مورد حرف زدیم که چنین شخصیتی می‌تواند جذابیتهای زیادی داشته باشد و نسبت به شخصیتی که در فیلمنامه اولیه برایش طراحی شده، ویژگی‌های متفاوتی را به دست بیاورد. درکلیت با همفکری سه نفره ویژگی به نقش اضافه شد که شخصیت جلال تابش ملموس و درست‌تر به نظر برسد.

     آیا در شروع کار با فیلمنامه کاملی روبه‌رو بودید؟

- تقریباً در شروع کار با فیلمنامه کاملی روبه رو بودیم و در حدود 15 قسمت از سریال نوشته شده بود، اما شخصیت جلال گونه دیگری بود و در جلسات مشترکی که به آن اشاره کردم، شخصیتی که اینک در سریال می‌بینیم، قوام و سر و شکل پیدا کرد.

     به نظر می‌رسد جلال مرد خانواده دوستی باشد و زندگی‌اش را وقف خانواده‌اش کرده و خلأ نبود مادر را در زندگی دخترانش پوشش داده است؟

- جلال هم پدر و هم مادراست و مثل هر مردی در سنین میانسالی به هر حال به گذشته‌اش که فکر می‌کند . متوجه می‌شود اشتباهاتی داشته است و هم تصمیمهای درست و مثبتی گرفته است، بنابراین در این مقطع سنی مشغول مرور و ارزیابی گذشته‌اش است.

     آیا گذشته قابل دفاعی دارد ؟

- بهتر است تا تمام شدن سریال منتظر بمانیم و این عملکرد را مشاهده کنیم. پاسخ من به این پرسش ممکن است داستان پایانی و پایان فیلم را لو بدهد و جذابیت دنبال کردن سریال را برای مخاطب کم اثر کند.

     جلال تابش چقدر در اختلافی که با دختر بزرگش دارد، مقصر است؟

- این رابطه و تنشی که در رابطه پدر و فرزندی میان جلال و دخترش دیده می‌شود، این روزها در جامعه وجود دارد و معتقدم با نسلی روبه‌رو هستیم که با عده‌ای از آنها کاملاً ارتباط برقرار می‌کنیم و با عده‌ای  دیگر نمی‌توانیم ارتباطی برقرار کنیم. جلال هم می‌تواند با دختر کوچکش، شبنم، دیالوگ برقرار کند، اما توان چنین ارتباطی را با دختر بزرگترش ندارد .

     به عبارتی آدمهای این دوره و زمانه حرف همدیگر را نمی‌شنوند؟

- بله، یک اشاره‌ای به این موضوع در سریال وجود دارد. به علت اختلاف دیدگاه‌ها و نوع سلایق نسل جوان و قدیمی در حرف زدنهایشان به درک متقابلی نمی‌رسند و این تفاوت سنی به هر حال چالشهایی را بین دو نسل به وجود می‌آورد.

     به نظر می‌رسد فریبا، دختر بزرگ جلال تابش خصلتهای مشابه زیادی با پدرش دارد؟

- هر کدام از دخترهای جلال تابش یک بخشی از شخصیت پدر را دارند و در رفتارهایشان آن را بروز می‌دهند.

     شبنم در واقع خلأ پسر نداشتن جلال را پر می‌کند و در کارخانه مثل یک مرد در کنارش حضور دارد؟

- قرار براین است که شبنم، دختر کوچک خانواده که امور کارخانه را مدیریت می‌کند، مقداری مرد صفت‌تر به نظر برسد و فریبا هم شخصیت مستقلی دارد و در یک محیط مستقل توانسته شایستگی هایش را نشان بدهد و مدیر موفق یک شرکت دکوراسیون مراکز مختلف اداری و شخصی است.

      و اما کلام آخر که می توانید با مخاطبان ما در میان بگذارید؟

- امیدوارم روزی در کشور ما فرا برسد که برابر ذائقه مردم کارهای سینمایی و تلویزیونی ساخته شود، متاسفانه این روزها کارها سطحی و بدون فکر ساخته می شود در صورتی که ما استعدادهای لازم برای ساخت آثار فاخر و تاثیرگذار را داریم.

خبرنگار: احمد محمد اسماعیلی

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.

نظرات

  • نظرات منتشر شده: 2
  • نظرات در صف انتشار: 0
  • نظرات غیرقابل انتشار: 0
  • $ IR ۰۲:۲۹ - ۱۳۹۴/۰۶/۱۲
    0 0
    این عکسا واسه چندسال پیشه گویا .استاد توتمام تابستون امسال یه عینک جدید روچشماشه .درحالی که تاریخ مصاحبتون واسه تیرماهه فکرمیکنم. به هرحال ممنون ازگفتگوتون :-*
  • IR ۲۰:۴۰ - ۱۴۰۱/۰۷/۱۱
    0 0
    با سلام روح عزیز از دست رفته شاد و قرین رحمت باد صدا و بازی های ایشون دیگر تکرار نشدنیست صبر دل خانواده اش را از خداوند متعال خواستارم