در تقدیرمان باز از توس می نویسید تا بهشت را از دست ندهیم و میهمانی سلطان خوبان را. تا بیاییم جرعه ای بنوشیم از شفای سقاخانه تان و دلتنگی ها را همانجا ، جا بگذاریم. تا زیارتنامه ای بگشاییم که عطر گلاب و عودش سالها دلبری کند.
یا غریب الغربا ! یقین داریم اگر طلب کنید ما را ، دنیا روی خوشش را نشان مان می دهد و دیگر جراحتی نمی ماند روی سینه مان. آخر در توس ،انگار نور می گیریم . سبز می شویم و دقایقی که در روشنایی نقاره ها می نشینیم ، اشک ها ، طهارت مان می کنند. آخر مسافر مشهدالرضا بودن حلاوت سفر به بهشت را دارد.
آیا پادرمیانی می کنید که به خراسان برسیم و خود را در دامان نور رها کنیم. میان کبوترانی که طواف و پرواز را آموخته اند و هرروز گندم متبرک عشق برمی چینند.
ای فرزند مدینه ، دور از مشهد ناآرامیم و هر لحظه گوش به زنگ صدا و نجوایی که از وطن خویش دورمان کند تا شما... تا آسمان شما... تا رأفت آسمان شما... تا فرشتگانی که ثانیه ثانیه می شود صدای بال های ملکوتی فراز و فرودشان را شنید.
آقاجان ! مشهدی مان می کنید که حرف های زائرانه بسیار داریم. بغض های فروخورده ای که هر کدام به اندازه یک چمدان سنگین اند. به اندازه سفری که نمی دانیم کی قسمت مان می شود.
آیا ما را به میهمانی خانه تان ندا می دهید؟ آیا پادرمیانی می کنید که دوباره چشم مان روشن شود به پنجره فولاد ، به صحن های پُرهیاهوی آرامی که عقده گشایی می کنند. به زیارت امین الله ای که میان شما و اشک های ما ، قطره قطره خوانده می شوند و هر گره کوری را می گشایند.
به مشهدتان ما را راه می دهید تا شانه به شانه زائران دیگر ، صلوات خاصه بخوانیم و از سرخوشی آمدن و جانماندن ، اشک شوق بریزیم. تا همجنس کبوتران از حسرت هایمان ، بال زنان دور شویم و خادمان تان ، غبارها و فغان هایمان را جارو بکشند.
امام رضا جان ! تا سرای شما هست ، غمِ غم هایمان را نمی خوریم و " امّن یجیب " می خوانیم و از راهی دور عرض ارادت می کنیم با اللهّمَ صَلّ عَلی عَلی بنْ موسَی الرّضا المرتَضی الامامِ التّقی النّقی ...



نظر شما