۸ اسفند ۱۳۹۴ - ۰۷:۱۹
کد خبر: 353975

رقیه توسلی : " چه بگویم " ، از آن دست جملات کاربردی ست که زمان های عصبانیت و افسردگی خیلی دست به دامانش می شوم. روز گذشته را که شمردم به عبارتی نوزده بار گفته بودم چه بگویم !!

چه بگویم!!

دستی بیرون از پنجره ماشین سیگار می کشید آن هم سرِ صبح. پُک... دود... اولین چه بگویم ام آن جا بود. دومی هم دقیقا چند متر جلوتر ، وقتی زن نیازمندی داشت شیشه اتومبیل فاخری را برای یک اسکناس آبی ، بوسه باران می کرد!

و باز هم جلوتر پسربچه ای که داشت در ترافیک ، ماسک رعب و وحشت و امثالهم را نشان مشتریانش می داد. و بعد وقتی دیدم جوانی پیتزا خریده است و دارد آن را با ولع تمام در خیابان می خورد و نمی بیند دختربچه ای که با مادرش منتظر تاکسی ست چگونه دارد هر لقمه اش را گرسنه نگاه می کند.

چه بگویم دیگر هم ، وقتی بود که آسانسور محل کارم به خاطر پرداخت نشدن شارژ واحدها قطع بود و پنج طبقه پله ، بی صبرانه انتظارم را می کشیدند.

کنسل شدن ناهاری که قرار بود با یک دوست قدیمی بخورم هم چه بگویم بعدی را بیرون آورد از نهادم و ریختن چیزی شبیه به بتادین روی حوله حمام از بالکن همسایه بالایی و تحمل صدای تمام نشدنی سشوار اعضای خانواده و...

ناگفته هم کاملا پیداست که " چه بگویم "ها چقدر بدجنس اند و مزه زندگی را گس می کنند و حال مثبت را از آدم کش می روند اما متاسفانه هرروز هستند و بین مغز و زبان و گوش مان ، برو بیا دارند.

دیروزواقعا دیدم پس چاره ای نیست جز اینکه با این حال و احوال خوب و بد توامان کنار بیایم و بروم اصلاح جهان را از اصلاح خودم شروع کنم.

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.