در زمان مشروطه کبیر که پس از پیروزی مشروطه خواهان بر رژیم استبدادی محمدعلی شاه زمام امور کشور را در دست گرفت و جانشین استبداد صغیر شد، کم کم نظم و امنیت در سراسر مملکت از بین رفت و در هر یک از ایالات و ولایات، خانی، ایل سالاری، بیگی و فئودالی قد برافراشت و اوضاع ایران مانند عصر بعد از هخامنشی و ادوار سلوکی و اشکانی شد که وقتی اردشیر بابکان سلسله ساسانی را تأسیس کرد، گفت: «مملکتی را آرام و یکپارچه کردم که 240 کدخدا داشت.» در زمان مشروطه، دولت مرکزی مرکب از عدهای از اشراف و مالکان بزرگ و زمینداران بود که گرچه برادران و پسران و بنی عمها و بنی خالها (یعنی پسر داییها) و بنی عمههای پادشاه وقت، اجازه و حق پذیرفتن پستهای وزارت و مقامهای دولتی از آنها سلب شده بود (طبق قانون اساسی)، اما این قانون چندان رعایت نمیشد همچنان که شاهزاده عبدالحسین میرزای فرمانفرما که شاهزاده قاجاری بود، اما فرمانفرما یا استاندار یا والی ایالات مهم کشور میشد و در هر حال مملکت همچنان در ید اختیار اعیان و اشراف بود و تعدادی پست نیز به خوانین جنوب که در مشروطه فداکاریهایی کرده بودند، سپرده شده بود. سرکشان محلی همه در تهران حامیانی داشتند. مثلاً همه میدانند که نایب حسین کاشی و پسران نه گانه او که امنیت و خواب و آرامش و مال و جان و نوامیس مردم کاشان و جندق و بیابانک و اردستان را از مردم سلب کرده بودند، تحت حمایت شاهزاده عبدالمجید میرزا عین الدوله بودند و هر سال نایب حسین بارخانه (یعنی چند بار شتر و قاطر) شامل انواع میوههای گوارا و چاشنیها و ترشیها و مربا و بوقلمون و ماکیان و خشکبار عالی برای بیت جناب وزیر داخله که گاهی رئیس الوزرا هم میشد، میفرستاد و این بود که شکایات مردم به جایی نمیرسید و مردم ول معطل بودند.
حامیان نایب حسین و رضا جوزدانی و رجبعلی زهزمی و چراغعلی خان و مانند آنها گاهی برای به خفقان کشاندن مردم و منصرف کردن شاکیان که زمانی در امامزادههای مقدسه یا حتی صحن حضرت معصومه(س) و حضرت عبدالعظیم(ع) بست مینشستند و مرتب تهران را تلگراف پیچ میکردند، خلعت و شال و انعام و جایزه و اسلحه نوغان روسی و شصت تیر ماکسیم فرانسوی هم برای امثال نایب حسین و نوکران خود ارسال میداشتند و چندین مرتبه برای تو دهنی زدن به مردم، القابی چون سالار نظام و سردار اسلام و سالار لشکر و شجاع نظام همه برای نایب حسین و پسرانش از جمله پسر ارشدش ماشاءالله خان ارسال داشته، یکی دو بار هم فرمان حکومت کاشان و ولایات تابعه را برای نایب حسین و ریاست امنیه و نظمیه و قره سورانی (ژاندارمری) با حق نصب نشان نقرهای شیر و خورشید دولتی ایران روی کلاه و سردوشی مطلا روی شانههای اونیفوم را برای پسرش ارسال داشتند که دستشان آزادتر باشد.
عین الدوله هم روزی آن شجاعان شیردل(!) را از مفاخر نظام و ذخایر نظام و مایه امنیت و آرامش مرد و زن کاشی و جندقی و اردستانی و آران و بیدگل و نطنز خواند! من نمیدانم چرا ذهن شکاک و بدخیال و وسواسی من گاهی مشابهاتی در تاریخ ایران مییابد که برای خود من هم خلجان آور است. (خاطرات اعظام الوزاره قدسی- خاطرات عبدالله بهرامی و اسناد سازمان اسناد ملی ایران را بخوانید).
در بسیاری از زمانها، کسانی از مفاخر نظام یا ذخایر نظام خوانده شدهاند. وثوق الدوله پس از افشای قرارداد 1919 طوری طرف نفرت و طعن و تمسخر مردم قرار گرفت که درباره خیانتش وزارت خارجهایهای آن زمان رساله «ابطال الباطل» را نوشتند. مدتی بعد مجبور به استعفا شد، سالها دور از انظار بود و در 1325 که قوام السلطنه برادرش، غائله نفت شمال و آذربایجان را به نفع ایران خاتمه داد، وقتی سال بعد وثوق الدوله که سالها در اروپا به سر میبرد، به ایران بازگشت و قوام در فرودگاه به استقبال او رفت، یکی از جراید مداح قوام، وثوق الدوله را از مفاخر و ذخایر نظام خواند، اما دیگر جراید بر آن روزنامه جیره خوار تاختند که خدمت قوام ربطی به خیانت وثوق ندارد و وثوق از مفاخر و ذخایر نظام نیست و از فضایح و قبایح نظام است.
کلمه ذخیره نظام، کلمه سنگینی است و معلوم نیست آقای نوبخت به چه منظور این واژه را در مورد شخصی به کار برد که هیچ خدمت مهمی به کشور نکرده است. نه شخصیت دیپلماسی بوده که در برابر بیگانگان مصدر امر مهمی شده باشد، نه اقتصاددانی که کشور را از بحران اقتصادی نجات داده باشد، نه نویسندهای، مورخی، پزشکی، ریاضیدانی و مهندسی. واقعاً ایشان جز اینکه ماهانه 57 میلیون تومان حقوق برای خود برمیداشته و وام بسیار کلانی با بهره تقریباً صفر برای خود تعیین کرده، چه کار مهمی انجام داده که جزو ذخایر نظام به حساب آید؟ نکند آقای نوبخت تصور کرده این پولها را ذخیره کرده که روزی که وضعیت اقتصادی دولت بدتر از این شود، ذخایر شخصیاش را به دولت وام دهد؟!
در سال 1325 فرمانده یک پادگان کوچک در آذربایجان با خفت و خواری تسلیم اشرار شد و تمام سلاحها و مهمات پادگان را تحویل داد. وجوه و اموال دولتی از جمله خودرو و دواب (چهار پایان) و محل پادگان را به اشرار، دو دستی تسلیم کرد. شرطش این بود که او را نکشند و اجازه دهند به تهران بازگردد. اشرار فرقه دموکرات نامردی کردند و پس از اینکه او تمام شرایط خفت بار تحمیلی را اجرا کرد، تیربارانش کردند. بعدها ارتش آن زمان آمد برای او مقبره و مزار ترتیب داد که شهید شده است!
حال حکایت ذخایر نظام به شمار آوردن کسی است که جز برای منفعت حال خود و خانوادهاش خدمتی نکرده و با یک صورت جلسه ساختگی برای خود و دوستانش حقوق 57 میلیون تومانی تراشیده و با همان نفوذ و دوستی و نپوتیسم، یکی از بستگانش را بر صندلی وکالت نشانده است.
لطمهای که مانند این آقا و همگنان او به دولت روحانی وارد ساختند، دشمنان سرسخت او وارد نساختند. آقای رئیس جمهور تیم خوبی برای همکاری برنگزیدهاند و سخنگوی ضعیفی دارند، زیرا این سخنان از دهان کسانی مانند آقای نوبخت به مثابه دهان کجی به مردم محسوب میشود و من هر جا میروم میبینم مردم میخندند.
نظر شما