تحولات لبنان و فلسطین

مرحوم میرزا اسماعیل دولابی می فرمود: با قلب خودت با جان خودت همنشین باش که همه چیز همان جاست. ولایت و امام و پیغمبر و خدا همه آنجاست. آنجا نظرگاه خدا و ائمه(ع) هم هست. امامان با هر کسی نمی‌نشینند. با آن کسی می‌نشینند که قلبش آرام باشد، موذی نباشد.

مرحوم دولابی: ولایت و امام و پیغمبر و خدا همه آنجاست!

به گزارش قدس آنلاین به نقل از تسنیم، مرحوم میرزا اسماعیل دولابی می فرمود: در یک خانواده هر قدر هم جنجال باشد اگر بزرگ خانواده سالم بماند و از جایش تکان نخورد، هر چند زن با مادر، بچه‌ها با هم جنجال کنند و بریزند به سر و کلّه‌ همدیگر، یک ساعت بعد می‌بینی همه دور هم نشسته‌اند و مشغول خوردن هستند. بزرگ خانه، دل است. جان است، فؤاد است. او بزرگ خانه است. بزرگ خانه از جایش تکان نخورد. همینطور نشسته بود و داشت نگاه می کرد. انگار نه انگار. آن وقت تا سفره انداختند همه دور هم جمع شدند و مشغول خوردن شدند. این بدان خاطر بود که بزرگ خانواده تکان نخورد. بلند نشود برود چوب بردارد و توی سر این یکی یا آن یکی بزند. اگر بزرگ خانواده بلند می‌شد جنجال بالا می‌گرفت. مثل اینکه دو تا مملکت با هم شاخ به شاخ شوند، جنجال همه جا را می‌گیرد. امیدوارم انشاء الله همان جا که هستید، همان جا که نشسته‌اید در یک خانه، کوچک و بزرگش فرقی نمی‌کند، از خودتان مواظبت کنید.

هرکاری دارید همانجا زمین بگذارید. پرسید چرا زمین بگذارم؟ گفت اگر همان جا زمین بگذاری کارهایت قیمت پیدا می‌کند. کارهایت بابرکت می‌شود. کسب بابرکت، زندگی با برکت، اولاد با برکت، همه چیز با برکت می‌شود. اهالی شهرت هم بابرکت می‌شوند.
با قلب خودت با جان خودت همنشین باش که همه چیز همان جاست. ولایت و امام و پیغمبر و خدا همه آنجاست. آنجا نظرگاه خدا و ائمه(ع) هم هست. امامان با هر کسی نمی‌نشینند. با آن کسی می‌نشینند که قلبش آرام باشد، موذی نباشد. اگر قلب موذی نباشد امام خودش می‌آید و پهلوی او می‌نشیند. اما اگر خدای نخواسته قلب پاک نباشد هرچه با لب بگوییم نمی‌نشیند. او لطیف است. دیدی با سلمان در خلوت می‌نشست. دیدی با اُویس قَرَن با آنکه درو بود چقدر مأنوس بود؟ دیدی حضرت امیر(ع) با میثم تمّار چه می‌کرد؟ می‌رفت می‌نشست و برایش خرما می‌فروخت. البته نمی‌فروخت همه را حراج می‌کرد و می‌داد به فقرا می‌خوردند. وقتی میثم می‌آمد می‌گفت یا علی چه کردی! زن و بچه‌ام خانه هستند. صبح سرمایه‌ام را داده‌ام و این خرماها را خریده‌ام. می‌فرمود خدا کریم است.
انشاء الله امیدوارم با قلیتان کار کنید که اینها همه حل شده است. اگر با صورت ظاهر بخواهید بیرون بروید خیلی رسوایی دارد. همه چیز خراب شده است. اما سر خزانه که بروید همه چیز درست می‌شود. یک دقیقه صحبت می‌کند، می‌بینید چقدر قشنگ است. تمام گذشته‌ها را خدا عفو کرده است. تمام گناهان را خدا بخشیده است. آینده هم که نیامده است. پس با فراغت از همانجا کار کن. برو به سمت خدای خودت. اگر از این مسیر بیرون بیایی همه چیز خراب می‌شود. هیچ چیز جای خودش نخواهد بود و همه چیز در هم می‌شود.
دو نفر با هم می‌رفتند یکی گفت: امسال گندم‌ها چقدر خوب شده است. آن یکی گفت: از قضا امسال گندم‌ها همه پوک شده، سن زده و کرم‌خورده است. بالاخره رفیقش فهمید که این حالش خراب است. گفت تو چشم خودت را رها کن بیا از چشم من نگاه کن ببین گندم‌ها خیلی خوب است. امیدوارم شما هم نگاهتان با قلبتان باشد تا اگر کسی عوضی حرف زد بگویی که درست نگاه کن.
اگر قلبت را حفظ کنی دستگاه الهی خیلی منظم است. سر سوزنی در این عالم بی‌نظمی و تعدّی نیست. اگر با دلت نگاه کنی می‌بینی که هیچ بی‌نظمی نیست. هر چه را که نشانت می‌دهد مظنم است. هرچه را هم که نشانت نمی‌دهد لازم نداری. اما اگر انسان بیرون بیاید و سرش را در زندگی دیگران فرو کند همه چیز را خراب می‌بیند. اگر انسان نور همراهش باشد این کارها را نمی‌کند. مالش را بدهد وقتش را هم بدهد اما بی‌بهره! حج برود بی‌بهره کربلا برود بی‌بهره. این‌ها به واسطه نداشتن نور است. امّا اگر نور باشد هیچ وقت انسان نمی‌آید وقتش را بدهد، مالش را بدهد بهره‌ای هم نبرد. معنی این نور تقوی است. لذا از خدا بخواهید که به شما تقوی بدهد و شما را اهل نور قرار دهد.

کتاب طوبای محبّت – ص 152
مجالس حاج محمّد اسماعیل دولابی

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.