به گزارش «قدس آنلاین»، مهدی مطهرنیا - کارشناس ارشد علوم سیاسی و آینده پژوه اجتماعی - فرهنگی و ارتباطات سیاسی - با بیان مطلب بالا دربارهی عملکرد صداوسیما در توجه به نظرات جناحها و تفکرات مختلف، گفت: صداوسیما یک سازمان با اصالت نهادینه شده در نظام جمهوری اسلامی ایران است؛ به دلیل این که از اجزای متفاوتی تشکیل شده که هریک کارکرد خود را انجام میدهند و کارکردهای دیگر را تکمیل میکنند.
او در ادامه با بیان این که سازمان صداوسیما باید نهادینه باشد، گفت: صداوسیمایی که باید رسالت ملی برای خویش قایل شود تا در عصری که رهبری تمامی تحرکات اجتماعی را رسانهها به عهده گرفتهاند بتواند اثرگذاری فزاینده خویش را فزاینده کند، پیش از آن که یک سیستم باشد یک هییت شده است و پیش از آن که رسالت نهادی و نهادینه شده داشته باشد، رسالت جناحی برای خود قایل شده است.
مطهرنیا در ادامه گفت: وقتی صداوسیما بلندگوی یک جناح سیاسی خاص حتی در بین اصولگرایان باشد و در دهههای متفاوت بر اساس رسالت جناحی خود عمل کند، این جهتگیری موجب افول کارکرد این رسانه میشود.
او درباره تاثیر تغییر دولتها بر برنامههای صداوسیما نیز گفت: زمانی که رییس جمهور اصلاحات سر کار است، چهرههای درخشانی مثل مهران مدیری، رضا رشیدپور و فرزاد حسنی برجسته میشوند و اگرچه این افراد دارای این جناح فکری نیستند اما بهعنوان یک عقلانیت ابزاری در یک جناح فکری کاربرد دارند. با روی کارآمدن یک رییس جمهور از جناح حزبی حاکم بر صداوسیما اما این چهرهها ممنوعالتصویر و ممنوعالفعالیت میشوند. در واقع ما در صداوسیما یک رسالت عملیاتی به نام سیستم نداریم.
این کارشناس یادآور شد: زمانی که نگرش جناحی درصداوسیما وجود دارد و ما نیز شاهد رییس جمهورهای غیرهمسو هستیم، صداوسیما به بلندگویی برای خواستههای مردم تبدیل میشود و توقعات مردم از دولت را افزایش میدهد و دولت را پاسخگو میکند. ولی زمانی که جناح حاکم در صداوسیما دارای قوه مجریه همسو نیز باشد، تلاش میکند به سخنگوی دولت در بین مردم تبدیل شود؛ بنابراین صداوسیما به جای کارکرد رسانهای، کارکرد سیاسی برای خود میبیند و کارکرد سیاسی آن نیز رسالت جناحی دارد.
مهدی مطهرنیا در ادامه برا ذکر نمونه با بیان این که ترور سفیر روسیه در ترکیه یک رویداد و رخداد است، گفت: خبرنگاران باید آیینه تمامنمای یک رویداد در بین افکار عمومی باشند و امانتدار انتقال وفضای حاکم بر خبر و به عنوال پلی معتمد در افکار عمومی عمل کنند.
این کارشناس با طرح این پرسش ها که این رخداد از چه ریشه ای سرچشمه می گیرد؟ و آیا کنشگران متفاوتی در آن دخیل بوده اند؟ و این که کدام بازیگر وکنشگر دستور ترور را صادر کردهاند؟ ادامه داد: اینها پرسشهایی است که خبرنگاران در میان افکار عمومی مطرح میکنند اما اگر خبرنگاران خود را در متن یک رخداد به عنوان عامل موثر در وقوع رخداد معرفی کنند، از اصول حرفه روزنامهنگاری دور است.
این کارشناس ارشد سیاسی بیان کرد: صداوسیما میتواند با یک نظرسنجی واقعگرایانه و دور از سیاست، خود دریابد که در دو دهه اخیر چه میزان مخاطب را توانسته به سمت خویش جلب کند. امروزه مخاطبان صداوسیما از لحاظ کمی و کیفی قابل ردیابی هستند.
مطهرنیا افزود: صداوسیما میتواند از نظر کیفی مخاطبان خود را ردیابی کند و بفهمد چه میزان از مخاطبان در سازمانهای مسکونی دولتی و نیروی مسلح ساکن هستند و چه میزان از مخاطبان تحصیلکرده هستند؟ این موارد در نظرسجی و روشهای کاوش تا حدودی مشخص است.
او درادامه با اشاره به بالارفتن میزان اعتیاد، طلاق، جرم و جنایت، و بداخلاقی سیاسی و اجتماعی در جامعه، گفت: هم اکنون صداوسیما در بخش عظیمی از بینندگان خود مخاطبانی دارد که برنامه های صداوسیما را میبینند و اصولی را که صداوسیما سعی در ترویج آن دارد، میشنوند اما رفتارها و کنشهای موجود در جامعه تا چه اندازه منطبق با اصول تبلیغی صداوسیما است؟ گزارش میزان ناهنجاریهای جامعه به رهبر معظم انقلاب داده شده است و این گزارش میتواند برآورد دقیقی از عمق نفوذ استراتژیک پیامهای صداوسیما باشد.
مطهرنیا در ادامه گفت: صداوسیما در زمانی میتوانست اثرگذاری خود را از نظر دامنه و شدت، زیاد بداند که رسانههای رقیبی رودر روی آن وجود نداشت، اما اکنون رسانههای رقیب فراوان هستند وکنترل و فیلتر رسانه رقیب از گذشته سختتر شده است.
این پژوهشگر افزود: صداوسیما باید رسانه ملیشود؛ وگرنه باید هزینه دور شدن از معیار رسانه ملی را از طریق کاهش اثرگذاری پیامهایش در جامعه بپردازد. صداوسیما در سال های ۸۴ تا ۹۲ توانسته اثرگذارهایی داشته باشد و این اثرگذاری نیز به دلیل اشتباهات طرفهای مقابل در ارزیابی رسانهای و سیاسی بوده است. رقبای صداوسیما اکنون به ارزیابی دقیقتری از عملکرد خود دست یافتهاند و تلاش میکنند طبق آن ارزیابیها به ترمیم خود بپردازند. صدواوسیما هم باید به ترمیم دیدگاه خود در زمینه رسالت تایید شده سازمان دست یابد؛ وگرنه این اصولگرایی میتواند به افولگرایی سازمان منجر شود.
نظر شما