تحولات منطقه

سوسن شریعتی گفت: امام موسی صدر هیچگاه سعی نکرد با نفی «دیگری» هویت شیعی را رسمیت بخشد، بر این اساس وی میان هویت شیعی با هویت لبنانی و همچنین هویت لبنانی با هویت جهان اسلام تعادل برقرار کرد.

امام صدر بدون نفی «دیگری» به رسمیت شناخته شدن شیعه را می‌خواست
زمان مطالعه: ۱۲ دقیقه

 به گزارش «قدس آنلاین» به نقل از روابط عمومی موسسه فرهنگی تحقیقاتی امام موسی صدر، سی و هفتمین جلسه از سلسله درس‌گفتارهای اندیشه و عمل با موضوع «موسی صدر و میدان نبردهای چند جانبه» و سخنرانی سوسن شریعتی، عصر روز  گذشته (۶ دی ۱۳۹۵)  در محل موسسه برگزار شد. مشروح سخنان شریعتی را در گزارش ذیل می‌خوانید.

عدم اجماع بر امام موسی صدر

نخستین مواجهه من با امام موسی صدر نوستالژیک بود و بازخوانی تجربه جوانی که ناگهان پرتاب شده بود به جهان تکه پاره‌ای پرتنش و خشن. این بازخوانی از تجربه دیدار من با امام موسی صدر در هنگام درگذشت دکتر شریعتی به دست آمد و من در آن دوران جوانی دبیرستانی بودم.  

از این مواجهه دو مساله برای من روشن شد: نخست اینکه در آن دوران صحبت از دکتر شریعتی بود و اجماعی که بر سرش وجود نداشت و همه با وجودی که به سخنانش گوش می‌دادند، مخالفش بودند. البته شجاعت میزبانمان به خاطرم آمد که تدفین دکتر شریعتی را بر عهده گرفت. مساله دومی که دستگیرم شد این بود که بر سر میزبان ما نیز هیچ اجماعی وجود نداشت. در همان اندک زمانی که در لبنان بودم متوجه شدم که لبنانی‌ها و برخی شیعیان این کشور، مجاهدین ایران، حکومت وقت ایران و... با امام موسی صدر مشکل دارند. من این برداشت‌ها را در طی یک سخنرانی چند سال پیش در حسینیه ارشاد تبیین کردم.

نگاه‌های انتقادی به اتوپیاها

اما امروزه دیگر نوستالژی‌ها مشروعیتی ندارند و نمی‌توان بر مبنای خاطره‌های دیروز مشروعیتی برای پروژه‌های فکری قائل شد. این بار باید با ارزیابی تاریخی و خوانش انتقادی به رخدادهای دیروز نگاه کرد، چرا که ما به دوره‌ای تعلق داریم که از بسیاری از پروژه‌ها و اتوپیاها و حتی وعده‌هایی که محقق شده‌اند، از تقدس و افسون افتاده‌اند. همچنین از بسیاری از چهره‌های مهم نیز افسون زدایی شده است. بر اساس این دلیل رجوع به چهره‌های گذشته کار را سخت می‌کند.

پروژه‌هایی که از افسون افتاده‌اند و بر خلاف نظر همگان بر عدم تحقق آنها، محقق شده‌اند، امروزه در معرض اتهام هستند. به عنوان مثال اتوپیای کمونیسم محقق شد، اما امروزه این انتقاد به آن وارد است که با تحقق این اتوپیا توتالیتاریسم نیز متولد شده است. یا اینکه اتوپیای لیبرالیسم امروز به پرسش گرفته می‌شود که از دل آن سرمایه‌داری بیرون آمده است. همینطور اتوپیای مدرنیته نیز همراه با وجه استعماری خود محقق شده است. حتی مساله بازگشت به خویشتن نیز ما را از این نکته می‌ترساند که نکند این دام یا زندانی باشد که از دل آن هیولاهایی مانند داعش بیرون بیایند.

تفاوت امام صدر با زمانه خود

به تعبیر دکتر علی شریعتی باید امروزه نقطه عزیمت در بحث‌های انتقادی را نه پروژه‌ها بلکه بر مبنای آدم‌ها و روش‌هایی که برای تحقق ایده‌هایشان به کار می‌بردند، گذاشت. به طور کل خود آدم‌ها قابل اعتمادترند. همچنین زندگی برخی از چهره‌ها نیز همان رسالت‌شان است، بنابراین باید در زندگی آنها تحقیق و مداقه کرد. البته فراموش نکنیم که در بازگشت به آدم‌ها ما می‌توانیم به بازسازی نوعی از امید و نوستالژی جدید نیز امیدوار باشیم.

همچنین رفتن به سوی پژوهش در زندگی آدم‌ها نیز به دلیل آن نیست که این چهره‌ها با زمانه خود شباهت داشته‌اند، برعکس این تحقیق به دلیل تفاوت آنها با زمانه‌شان مفید است. امام موسی صدر و دکتر علی شریعتی تفاوت‌های بسیار زیادی با زمانه خود داشتند و به همین دلیل نیز توانستند نوع نگاه متفاوتی به شرایط حاکم بر جامعه داشته باشند.

نکته مهم دیگر در این است که در بازگشت به زندگی چهره‌ها می‌توان شکست‌های آنها را شناخت. امام موسی صدر و دکتر شریعتی در پروژه‌های خود شکست خورده و تنها ماندند. در اینجا باید به این نکته رسید که به تعبیر والتر بنیامین، فیلسوف مشهور آلمانی: «تاریخ را شکست خورده‌ها می‌سازند.» 

میدان نبرد امام موسی صدر لبنان اتمیزه شده و مین‌گذاری شده بود. این کشور پس از جنگ جهانی دوم از سال ۱۹۴۴ به لبنان بزرگی تبدیل می‌شود که می‌خواهد ملت خود را بسازد. ۱۵ سال پس از این خواستن برای ملت‌سازی است که امام صدر به این کشور آمده و نماینده شیعیانش می‌شود. به عبارتی در این سال‌ها لبنان دارد به خود به عنوان یک کشور می‌اندیشد، اما از میان فیلترهای قبیله‌ای و قومی. لبنانی که بر اساس مدل غربی تقسیم و سهمیه‌بندی شده تا طایفه‌ها بر اساس پورسانت‌های خود نمایندگانشان را به مرکز قدرت بفرستند. در این روند توسعه ناموزون نقش شیعه دیده نشده و نماینده‌ای در ساختار قدرت ندارد. طایفه شیعه در نقاط محروم این کشور قرار دارد.

نخستین میدان نبرد امام صدر این بود که چگونه می‌توان شیعه را به رسمیت شناساند و به یک قدرت تبدیل کرد که در این میان «ما» ی لبنانی از دست نرود. به عبارتی امام صدر در این فکر بود که چه نسبتی می‌تواند میان هویت شیعی با «ما» ی لبنانی برقرار کند؟ در مقیاس بزرگتر بحث ملت تکه‌پاره در کل منطقه هم وجود دارد. از سال ۱۹۶۷ به بعد، در حدود ۱۰ سال پس از ورود امام به لبنان مساله فلسطین و جنگ کرامه به وجود می‌آید. بنابراین دومین میدان نبرد امام صدر برقراری نسبت میان هویت لبنانی با هویت عربی بود، در صورتی که تا آن زمان هنوز هویت لبنانی در ابهام قرار داشت.

سومین میدان نبرد امام صدر میدان جهانی و برقراری نسبت «ما» ی عرب در جهان اسلام و برقراری نسبت «ما» ی جهان اسلام با غرب است که با نظام سلطه وارد جهان نوین شده بود. این میدان یک تنش فرهنگی و تمدنی بود که امام باید در آن وارد یک گفت‌وگوی انتقادی با مدرنیته می‌شد.

سوال اینجاست که در این میدان‌ها که همه چیزش مغشوش است، چشم اندازهای امام موسی صدر چه بود؟ همین چشم اندازهاست که به تاکتیک‌ها مشروعیت می‌بخشد. نخستین چشم‌انداز تلاش برای ساخت آلترناتیو این جهان تکه‌پاره است که خود امام از آن با عنوان «جهان چهارم» نام می‌برد. این چشم اندازِ اصلی است که بر مبنای آن می‌توان فهمید که هدف امام موسی صدر تنها بهبود وضعیت شیعه در لبنان نبوده است.

چشم انداز دوم تلاش برای ساختن انواع «ما» ها اعم از «ما» ی شیعی، «ما» ی لبنانی، «ما» ی عرب و... بر اساس «من» هاست. به عبارتی امام صدر قصد نداشت با انکار «من» ها «ما» ها را بسازد، بلکه به «من» ‌ها رسمیت می‌بخشد. تاکید بر تاریخ کهن لبنان و حضور چهره‌هایی چون اقلیدس در این کشور در این راستا تعبیر می‌شود.

سومین چشم انداز رعایت انسان در سطح کلان است که از آن به نگاه اومانیستی امام صدر تعبیر می‌شود. وی در راستای تحقق این چشم انداز با یکسری از دوگانه‌ها طرف است: دوگانگی میان دین و ملیت، دوگانگی میان دین و سیاست و... این سوال در سال‌های اخیر در کشور ما بسیار مطرح شده که آیا دین دشمن ملیت است؟ امام صدر به این نکته رسید که نباید قیمت انکار ملیت متوجه دین شد و همچنین ملیت نیز نباید مانع دین شود.

امام صدر و اجماع امور سیاسی و دینی

موسی صدر همیشه متهم شده که شخصی سیاسی است و دین را فراموش کرده، اما وی در جواب می‌گفت که دین برای سیاست است و اگر دین به کار سیاست نیاید به درد بهبود زندگی در جهان دیگر هم نمی‌خورد. بنابراین یکی از کارهای اصلی امام موسی صدر تلاش برای اجماع بین امر سیاسی و دینی بود. همچنین برقراری نسبت میان امر خیر و امر کلان نیز یکی از مسائلی بود که در آن روزهای لبنان مطرح می‌شد و امروزه به عنوان یکی از مهم‌ترین مسائل کشور ما نیز به شمار می‌آید. عده‌ای بر این عقیده بودند که تا ساختار تغییر نکند، امر خیر بی‌فایده است و عده‌ای دیگر نیز خلاف این عقیده را داشتند. به عبارتی سوال مهم این بود که امر خیر ارجحیت دارد یا امر انقلابی؟ امام موسی صدر با ارائه یک الگوی ایده‌آل نسبتی بین این دو امر برقرار کرد.

جهان امروز به ویژه منطقه‌ای که ما در آن زندگی می‌کنیم واجد یکسری از ویژگی‌هاست که بر مبنای آنها متوجه می‌شویم که روش‌های به کار برده شده از سوی امام موسی صدر برای بهبود جوامع امروز نیز کاربرد دارد.

یکی از روش‌های امام صدر مساله به رسمیت شناخته شدگی است. نسل جدید مکتب فرانکفورت نیز به این نتیجه رسیده‌اند. جامعه‌ای که «متفاوت» را حذف می‌کند، زمینه‌ساز انواع خشونت می‌شود. فلسفه اجتماعی امروز دیگر نزاع طبقاتی نیست، بلکه به رسمیت شناخته شدگی است. مقوله «تنش» با انکار «من» خلق می‌شود. سال‌هاست که در غرب به این نتیجه رسیده‌اند که باید «دیگری» را به رسمیت شناخت تا امکان زیست در جوامع چند فرهنگی غربی فراهم آید.

روش مهم امام موسی صدر در این است که قبل از ورود به گفت‌وگو تلاش می‌کند تا خود را به رسمیت بشناساند، که بر این مبنا تکیه می‌کند بر مقوله هویت و در عین حال «من» را در ذیل یک امر کلان دیدن. سوال اینجاست که امام صدر چگونه «ما» ی لبنانی را محقق می‌کند؟ گام نخست امام برای این تحقق رساندن شیعه به مقام شهروندی بود. تا پیش از حضور ایشان در لبنان شیعه مقام شهروندی نداشت و با وجودی که دیگر قوم‌ها برای خود مجلس داشتند اما شیعه از داشتن این امکان محروم بود.  

برای رسیدن به مقام شهروندی نیز نیاز بود تا مقوله اقتصاد معیشت شیعیان بهبود پیدا کند. امام صدر با تاسیس مراکز آموزش مشاغل، کاریابی و همچنین مراکز فرهنگی گام‌های مهمی در این مساله برداشت. در ادامه نیز از طریق مذاکره و گفت‌وگوهای سیاسی گرفته تا اعتصاب غذا، بسیج و تظاهرات مردمی و حتی سلاح به دست گرفتن برای به رسمیت شناختن حق شهروندی شیعه تلاش کرد. در قدم بعدی امام مساله هویت ملی لبنان را مطرح کرد. ایشان تلاش کرد تا به مقامات آن روز بفهماند که اگر شیعه در ساختار قدرت نقش و سهم داشته باشد، مساله لبنان مساله شیعیان می‌شود. به عبارتی امام صدر اعتقاد به کسب قدرت داشت نه برای اینکه صرفا شیعه مقام پیدا کند، بلکه با این هدف کلی‌تر که لبنان شکل بگیرد.

امام صدر در گفت‌وگوهای خود با مقامات وقت لبنان مدام بر این نکته تاکید می‌کرد که با بهبود وضعیت اقتصادی شیعیان آنها نه تنها دیگر خطر به حساب نمی‌آیند بلکه هدف‌شان نیز مانند دیگر لبنانی‌ها ساختن و اعتلای وضعیت لبنان می‌شود. بنابراین ایشان با به رخ کشیدن نظام ناعادلانه توزیع قدرت در لبنان به ساختن لبنان بزرگ فکر می‌کند. حتی امام به منظور تظاهرات سیاسی برای پیشبرد امور شیعه فراخوان فرافرقه‌ای می‌دهد و همه فرقه‌ها نیز شرکت می‌کنند، چرا که وی برای همه لبنانی‌ها تبیین کرده بود که مساله شیعه مساله همه آنهاست، چرا که به عنوان مثال چون شیعه مرزنشین است، اگر در قدرت نباشد، کل لبنان از طرف کشور همسایه، یعنی اسرائیل در خطر می‌افتد.  

امام موسی صدر در پیمان بعلبک از تمام قبایل تعهد می‌گیرد که سنت انتقام جویی قبیله‌ایی را به نفع تقویت هویت ملی به کناری بگذارند. در کنار تمام این مسائل و کارهای دیگری چون تاسیس بیمارستان‌ها و مراکز خدماتی، امام در تصفیه دین از ناخالصی‌ها نیز کار نظری می‌کند. به عبارتی هم استراتژی سیاسی دارد و هم استراتژی اجتماعی و جمع بین امر کلان و امر خیر کرده است.

قدرت لبنان، قدرت جهان اسلام

امام موسی صدر درباره هویت لبنانی در جهان اسلام نیز به مانند هویت شیعه در خود کشور فکر می‌کرد. پس از تشکیل «ما» ی لبنان باید همه یاد می‌گرفتند که دین‌شان ایزوله نیست و باید به فکر کشورهای همسایه خود از جمله فلسطینی‌ها هم باشند، بدون اینکه تنشی میان منافع ملی دو کشور به وجود بیاید. در این میان اما دولت مرکزی لبنان صرفا به منافع شخصی لبنانی‌ها فکر می‌کرد و نسبت به فلسطینی‌های رانده شده از کشور خود بی‌تفاوت بود. امام ضمن اینکه اعتقاد داشت نباید فلسطینی‌ها منافع ملی لبنان را به خطر بیاندازند، اما بارها به دولت مرکزی لبنان درباره لزوم حمایت از آنها تذکر می‌داد.

امام صدر معتقد بود که لبنانی‌های مرزی باید با فلسطینی‌ها همبستگی داشته باشند و دولت باید آنها را در راستای مبارزه با اسرائیل حمایت کند، اما در عین حال با فلسطینی‌ها نیز مشکل داشت که نکند لبنان را دچار تنش کنند. بنابراین امام صدر از سوی همه متهم می‌شد. یک بار به این متهم می‌شد که به فلسطینی‌ها بی‌توجه است، از سوی دیگر نیز کسانی این اتهام را به ایشان وارد کردند که به منافع جهان عرب بیشتر از منافع لبنان اهمیت می‌دهد. وی حتی با شیعیان دیگر کشورها نیز بر سر مساله وحدت میان شیعه و سنی مشکل داشت و از سوی آنها متهم می‌شد.

مساله دیگر امام موسی صدر معضلی است که جهان از قرن هجدهم با آن روبه‌رو بوده و هست: تنش بین مساله جهان‌شمول با مساله بومی. مدرنیته امر جهان‌شمول را در نفی خرده فرهنگ‌ها می‌دید و به همین دلیل غربی‌ها «دیگری» را ندیده و دست به استثمار کشورها می‌زدند. در قرن بیستم با این مساله به شدت مخالفت شد.
پس از جنگ جهانی دوم نیز مشخص شد که به نام ترقی و عقل جنایت‌هایی مانند آشویتس اتفاق می‌افتد. بنابراین ایستادن در مقابل غرب یکپارچه‌ساز و اعاده حیثیت از خرده‌فرهنگ‌ها مطرح شد. ما در پایان قرن بیستم با یک معنای دیگری نیز روبه‌رو شدیم. در این زمان هرچند مدرنیته تک‌الگویی زیرسوال رفت، اما استثناهای فرهنگی باعث شد تا هیچ الگویی برای اجماع وجود نداشته باشد. به عبارتی مشکل جهان امروز این نکته شده که هویت‌های چهل تکه‌ایی جایی برای گفت‌وگو باقی نگذاشته‌اند.

با این اوصاف برای اندیشمندان این امر محقق شده که می‌توان به جهانی یکپارچه اندیشید که در آن هویت بومی زیرسوال نرفته و الگوهایی برای اجماع وجود داشته باشد. در اینجا تفکر امام موسی صدر جالب است و ایده‌هایی برای تحقق این شرایط به مخاطبان ارائه می‌دهد. امام موسی صدر در لبنان تعاملی ایجاد کرد با مقوله کسب قدرت توسط «منِ» شیعه. از نظر ایشان به هر میزان که شیعه به رسمیت شناخته شود، می‌تواند لبنانی شده و دست از برخی تعصبات قومی بشوید. یکی از جذابیت‌های پروژه امام صدر در این است که بر شیعه‌ای تکیه می‌کند که هنوز هویتش شکل نگرفته است. این پارادوکس جالبی است، چرا که شیعیان در آن دوره هنوز در مرحله بازتعریف هویت خود بودند.

به طور کل لبنان در زمان حضور امام صدر در حال بازتعریفِ همه چیز خود بود. هویت‌های سیاری داشت که همه خواهان سهم بودند. به عنوان مثال هنوز نسبت میان دین و قدرت معلوم نشده شیعه از قدرت سهم‌خواهی می‌کند. امام موسی صدر در این وضعیت که همه چیز آن روی هوا بود، قصد برقراری تعادل را داشت. همچنین امام اعتقادی به گفت‌وگو از موضع ضعف نیز نداشت. در زمانی به دولت مرکزی نزدیک به ۵ سال برای بازسازی جنوب لبنان و منطقه شیعه نشین مهلت داد، اما وقتی دولت توجهی نکرد قدرت خود را به آنها نشان داد. به طور کل جذابیت امام موسی صدر در ایجاد یک تعادل استراتژیک است.

تمام روش‌ها و شیوه‌های امام صدر به درد جامعه امروز ما می‌خورد. وی در دهه ۷۰ میلادی در بین آن همه تضاد در جامعه لبنان تعادل را برقرار کرد. جامعه امروز ما دچار همه آن تضادهاست. ما زمانی به تعادل خواهیم رسید که این نکته را درک کنیم که امام صدر بدون نفی «دیگری» به رسمیت شناخته شدن شیعه را می‌خواست. بنابراین با امام صدر می‌توان هنوز امیدوار بود که ساختن جهان دیگر غیرممکن نیست.

در پایان نیز باید بگویم که الگوهایی که از زیست اشخاص بیرون می‌آیند قابل اعتماد هستند نه الگوهایی که صرفا در مباحث نظری و تئوریک وجود دارند. منظومه فکری امام موسی صدر دقیقا مساوی با منظومه عملی‌اش بود و همه به کسانی که زیست و تفکر یکسانی دارند اعتماد می‌کنند.

منبع: خبرگزاری مهر

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.