حمیدرضا شکارسری : وقتی متن شعری را در ارتباط با متن شعری با غیرشعری دیگری مییابیم، در واقع داریم از اطلاعات و دادههای پیشین در خوانش و تأویل متنِ تازه بهره میبریم. پس خواهناخواه داریم سپیدخوانی میکنیم و از اطلاعات و دادههای اندک شعرِ تازه استفاده بیشتری میبریم.
این بهرهوری و اقتصاد زبان همان ایجاز خودمان است!
فرنگیس شنتیا فرض کرده که مخاطب او حکایت چوپان دروغگو را خوانده است. پس از این پیشخوانده به عنوان بخشی از شعر خود سود جسته است بدون آنکه آن را بنویسد و تکرار کند. در واقع او با شروع شعر، بخشی از شعر خود را نوشته است!
از این جا به بعد اما شنتیا با دستبردن در متن پیشین، آن را به نفع شعر و روایت شعری خود مصادره میکند.
شعر روایی شنتیا یک ضدعاشقانه کامل است. در روایت تازه، چوپان دروغگو یک دروغگوی واقعی است و تا انتها دروغگو میماند. گوسفندهای بینقش روایت پیشین هم در وضعیت تازه، نقشمند و کنشگر هستند. یکی از این گوسفندان یاغی، راوی است که به سمت چوپان دیگری خواهد رفت!
اما در زیرلایه معنایی این شعر آیا گوسفند قهرمان ما بهراستی رها شده است؟ آیا او سرنوشتی جز رمگی دارد؟ آیا گله بعدی با گله قبلی فرق دارد؟ آیا چوپان بعدی با این گوسفند مهربانتر خواهد بود؟
رابطه بینامتنی شعر فرنگیس شنتیا با حکایت چوپان دروغگو نهتنها ایجاز را به متن تازه ارزانی داشته بلکه اساساً ژانری تازه به آن بخشیده و امکان خوانشها و تأویلهای نامنتظرهای را فراهم ساخته است.
* «در انفرادی آفتاب»/ فرنگیس شنتیا/ فصل پنجم/ 1394/ صفحه 58.
نظر شما