قدس آنلاین - نقل «یحییبن اَکثَم (قاضی)»:(ادامة استدلال مأمون در رد نظر دانشمندان)... باز هم تفاوتهایی با هم داشتهاند... «این»، دفتری به اسم «عطایا» داشت... و «آن»، نداشت... این برای خود، جانشین تعیین کرد و آن، نکرد... پس دوباره میگویم... اگر روایتی را که گفتید، بپذیریم، باید بپذیریم که رسول خدا(ص)، ما را به پیروی از علیبن ابیطالب(ع) و دو کس دیگر فرمان داده که با هم تضاد دارند... مگر میشود؟!»...
یکی از دانشمندان حاضر، برخاست و از مأمون، اجازة سخن خواست. پس از اشارة مأمون، گفت: «در تحسین این، روایتی دیگر هم داریم... پیامبر خدا(ص) فرموده است:... (ناتمام)»./ از ترجمة جلد «دوازدهم» کتاب شریف «بحارالانوار»/ ترجمة موسی خسروی/ چاپ 1377/ صفحة 180 با تلخیص و بازنویسی.
2ـ سقاخانه: سفرنامة یه عمر (220)
مدام به چپ و راستش نگاه میکنه و معلومه که از این همه پانسمان و وزنهای که به پاش بسته شده، عصبی شده... اما حرفی نمیگه و تظاهر میکنه که ششدانگ حواسش به «رفیقشه»... اما خودش هم میدونه که نیست... رفیقش اومده تا دلداریش بده... برای همین هم مدام حرفهای امیدوارکننده میزنه: «خدا دوستت داشته که فقط پات شکسته... اگه کمی اونورتر افتاده بودی، ممکن نبود زنده بمونی... آخه تو، اونموقع غروب... روی بالابر کارگاه چی کار میکردی رفیق!... اون هم بعد از دعوای صبح با مدیرمون؟!»... «مرد»، این بخش سخن رفیقش رو خوب شنیده... نگاهش رو به دیوار میگردونه و با خجالت میگه: «میخواستم... کارگاهش رو... آتیش بزنم»! / برگرفته از ترجمة جلد «اول» کتاب شریف «عیون اخبارالرضا(ع)»/ ترجمة علیاکبر غفاری و حمیدرضا مستفید/ چاپ 1380/ صفحة 667 ـ «مُفَسِّر جُرجانی»، از پدرش... و او از «امامرضا(ع)»... و امام(ع) از جَدِّ بزرگوارش حضرت اباعبداللهالحسین(ع)... و ایشان از امیرمؤمنان علی(ع) نقل کرده که در تفسیر آیة 29 «سورة بقره» فرموده است: «(ادامه) خدا، دانای همهچیز است و با همین دانایی بیپایان، صلاح آفریدهها را میداند... (ناتمام)». ـ با تلخیص.
3ـ پنجرة پولاد (97): نظامالدین شهیدی (شاعر) ـ مدفون در حرم مطهر (نامعلوم)
روی میزش بودم که سرِ دردِ دلش باز شد... رفیق قدیمیش، خیره شده بود بهش و گاهی هم که هیجانزده میشد، فقط به گوینده میگفت: «آفرین علیمحمد!... خدا حفظت کنه سید!»... سید هم ذوق میکرد و ادامه میداد: «سال هزار و سیصد و بیست، یادته برادر؟... احیای حوزة علمیة یزد مون، وقت و عمر فراوونی از من گرفت... این کتابخونه هم که در مسجد جامع راه انداختهم، مردم رو شاد کرده... مدام میگن: کتابخونة وزیری افتخارمونه... این نامة محبتآمیز رو ببین!... یه شاعر به اسم شهیدی از مشهد فرستاده برام»... این رو گفت و من رو از روی میز برداشت و شعر روی سینهم رو براش خوند: «الهی!... راه توفیق، از تو جوییم / هر آن راهی که بنمودی، بپوییم / تو اَندر فهم و در ادراک، نایی / خداوندا!... خدایی را سزایی (سرودة مرحوم «شهیدی»)». ـ درگذشتة سال 1337 خورشیدی./ برگرفته از صفحة 94 در جلد «دوم» کتاب «مشاهیر مدفون در حرم رضوی» / اثر گروهی/ چاپ 1387/ بنیاد پژوهشهای آستان قدس رضوی.
4ـ بهشت «ثامنالائمه(ع)»: زیارت (163)
سستی قَدَرِ «اراده»ام را... به محکمی «قضا»ی ارادهات پیوند دادی... تا لغزشها... کوه ایستادنم را نلغزانند... ای دانای مطلق!/ در دعای پس از زیارتنامة «امامرضا(ع)» گفته شده است: «از تو میخواهم... ای خدایی که قضا و قَدَرَت، نشانة دانایی توست!... (ناتمام)» ـ دریافت، تلخیص و بازنویسی از کتاب شریف «مَفاتیحالجَنان»، چاپ اول (بیتاریخ) از شرکت «اسوه». صفحة 830.
5ـ بست پایین: مثنویهای شِفا (9)
حل مشکل مالی یکی از مجاوران / حدود چهلسال پیش (9)/ (ادامة سخن روضهخوان)
جیب من، جیب دوستان من است / (اشک در چشمهای دوست نشست)
پول من قابل رفاقت نیست / شرمم از غفلت خودم باقیست ...
راه جبران، برای من باز است / اندکی دارم و پسانداز است
سکههای کمِ رفیق، بگیر! / لطف کن، اندکِ مرا بپذیر!
مرد، شرمنده شد ... نگاهی کرد / بغض را همنشین آهی کرد... (ناتمام). / از کتاب «کرامات رضویه»، نوشتة حاجشیخ علیاکبر مُرَوِّج / نشر جعفری / چاپ سوم: 1363/ صفحة 186.
نظر شما