قدس آنلاین - اگر در باره اعدام برخی از سران ارتش شاهنشاهی بشود اِن قُلت بیاوریم، در باره «نعمت الله نصیری» اما نمی شود حرفی زد. آخرین رئیس ساواک ، هم خودش و هم سازمان تحت فرمانش از جمله آنهایی بودند که مدرک گناهکاری و جنایت به پیشانی شان الصاق شده بود. اصلاً خودشان مدرک جرم بودند! اگرچه برای محاکمه اش دادگاه تشکیل شد اما بی دادگاه و بدون قاضی هم هر وجدان با انصافی می توانست رأی به اعدامش بدهد.
صفر تا صد نظامی
با کمی ارفاق می شود گفت صفر تا صدش نظامی بود . سال 1289 در «سنگسر» سمنان به دنیا آمد. برای دوره دبیرستان به مدرسه نظام تهران رفت و در 22 سالگی هم در رشته پیاده نظام وارد دانشکده افسری شد. هم دوره «محمد رضا پهلوی» بود و بعدها که فارغ التحصیل شد به فرماندهی گروهانی رسید که ولیعهد در آن خدمت می کرد. فرمانده دسته مسلسل سنگین، فرمانده دسته و گروهان دانشکده افسری، معاون دانشکده تکمیلی، فرمانده گروهان 2 هنگ 18 کرمان، فرمانده گردان مستقل سیرجان، فرمانده گردان پیاده دانشکده افسری، فرمانده دوره تکمیلی رسته پیاده نظام دانشکده افسری، رئیس ستاد دژبان مراکز ، فرمانده دانشکده پیاده و ... از مراحل پی درپی زندگی و حرفه نظامی «نصیری» است.
پیشرفت آسانسوری
تا سال سن 43 سالگی پُست ها و مناصب مختلفی را تجربه کرد . سال 1330 شاه از فرمانده گارد ویژه سلطنتی اش – سرهنگ امیر قلی ضرغام – دلخور شد و به «فردوست» سپرد جایگزین مناسبی برایش پیدا کند. در این انتخابها بیش از تجربه و درجه ، میزان وفاداری به شاه مد نظر بود و برای همین فردوست «نصیری» را پیشنهاد کرد و جناب سرهنگ چهل و اندی ساله ، فرمانده گارد سلطنتی شد. همان سالهای نخست و در اختلاف میان شاه و مصدق مأمور شد تا فرمان عزل مصدق را به او برساند. البته نخست وزیر نه تنها او را به حضور نپذیرفت بلکه به نیروهای ویژه دستور داد او را دستگیر و زندانی کنند. این ماجرا می توانست به سقوط و دور شدن او از قدرت منجر شود اما در ادامه و پس از کودتای 28 مرداد و بازگشت شاه ، از زندان آزاد شد ، درجه تشویقی سرتیپی گرفت ، به گارد ویژه بازگشت و پیشرفت آسانسوری اش را در پست و مقامهای نظامی آغاز کرد.
تولد یک جلاد
از سال 1339 به ریاست شهربانی کل کشور رسید تا در سرکوب و کشتار مخالفان عصای دست دربار باشد. عملکرد خشن ، بیرحمانه و گاه وحشیانه او در این سِمت به خصوص در جریان درگیری های سال 40 تا 43 نوید تولد یک جلاد را به رژیم داد. ساواک آن زمان از نظر شاه عملکرد خوبی نداشت و رئیسش – پاکروان – آن طور که شاه می خواست موفق عمل نمی کرد. همین سبب شد وقی شاه احساس خطر بیشتری کرد ، نصیری را علاوه بر ریاست شهربانی به عنوان فرماندار نظامی تهران هم معرفی کند . سرتیپ سابق که از سال 41 سپهبد شده بود در سرکوب و کشتار گوی سبقت را از ساواک و ژاندارمری ربود و سال 1343 ترور حسنعلی منصور این بهانه را دست شاه داد تا «پاکروان» را برکنار کند و نصیری را بگذارد رئیس ساواک و معاون نخست وزیر .
نصیری و شرکا
با آمدنش به ساواک در جنایت و اعمال غیر انسانی روی «تیمور بختیار» نخستین رئیس این تشکیلات را که به درنده خویی مشهور بود ،سفید کرد. بیشر شهرت این سازمان در شکنجه و ترس و وحشتی که در دل مخالفان ایجاد شد مربوط به دوران 14 ساله ریاست«نصیری» است. آقای سپهبد در رأس ساواک هیچ مشغولیتی جز بیرحمی ، خوش خدمتی به شاه و البته ثروت اندوزی بی حد و اندازه برای خود و فامیلش نداشت. مشهور است که حتی محل کارش را به دفتر معاملات پشت پرده کلان و نامشروع تبدیل کرده بود. قتل «تیمور بختیار» در عراق از جمله شاهکاریی بود که سبب شد شاه پاداش آن را با اعطای درجه ارتشبدی به نصیری بدهد.
نمی دانست
مدتی بود به عنوان سفیر به پاکستان رفته بود. وقتی قرار شد «ازهاری» برای پاک جلوه دادن شاه و دربار ، فاسد ترین و بدکار ترین ها را دستگیر و محاکمه کند ، اول از همه انگشتها به طرف «نصیری» گرفته شد. از پاکستان فراخوانده و بازداشت شد تا پس از انقلاب به دست مردم خشمگین بیفتد. روز 22 بهمن وقتی با سروکله زخمی جلوی دوربین تلویزیون نشست دیگر از یک ارتشبدمستبد و خونخوار خبری نبود. انگار کارمند جز یک سازمان به سؤالت خبرنگار پاسخ می دهد:« ...یادم نیست... یک مسلمان معتقد هستم... من فقط دستورات را اجرا می کردم...کسی راشکنجه نمی کردیم...اطلاعی ندارم... نمی دانم»! البته شاید واقعاً نمی دانست ، یعنی باورش نمی شد درست 4 روز دیگر مفلوکانه تر از امروز جلوی جوخه اعدام خواهد ایستاد.
نظر شما