تحولات منطقه

بیعت با انقلاب را قاب کرد
زمان مطالعه: ۶ دقیقه

قدس آنلاین - همه ماجرا این نیست که شانست بزند و لحظه مناسب سر برسی، دوربین را بالا بیاوری ، کادر را تنظیم کنی ، نور را بسنجی و دکمه شاتر را بزنی . اینها را همه عکاس ها ممکن است انجام بدهند. مهم تر این است که تنها عکاس نباشی، هم عکاس باشی و هم خبرنگار. اهل خطرکردن باشی ، سوژه شناس باشی و به جز رعایت نکات فنی عکاسی بتوانی ارزش خبری سوژه را جلو جلو و پیش از سوختن حدس بزنی. سوژه های به چشم نیامدنی را ببینی و از موضوعات غیر قابل انتشار جوری عکاسی کنی که بشود آنها را منتشر کرد! اگر عشق به کارت داشته باشی و همه این ویژگی ها را در خودت جمع کنی ، آنوقت ممکن است روزی بتوانی مثل « عبدالحسین پرتوی» لحظه ای را با دوربینت ثبت کنی که لنگه و تا ندارد. راستی کدامیک از ما 19 بهمن هر سال با دیدن عکس تاریخی بیعت همافران با امام «ره» به تیزهوشی و ظرافت کار عکاس آن فکر کرده ایم؟

نان سنگک دو ریال

آن سالها ، عکاس شدن و عکاسی کردن لابد مثل امروز نبود. یعنی خبری از این همه کارگاه و کلاس و دوره نبود. اگر هم بود برای «عبدالحسین» که سال 1321در اردبیل به دنیا آمده و در کودکی با خانواده به تهران آمده و ساکن «جوادیه» شده بود، امکان دسترسی به اینها وجود نداشت. نخستین بار دوربین ساده و جعبه ای برادرش توجه و علاقه او را به خودش جلب کرده بود و این علاقه همانطور مانده بود تا سالها بعد یعنی 17 سالگی و آغاز به کار در روزنامه کیهان. به قول خودش : « من عکاسی حرفه ای را با عکاسی ورزشی از 17 سالگی وقتی نان سنگک دانه ای  دو ریال بود با حقوق ماهی 150 تومن شروع کردم». درس و دبیرستان «ابومسلم» را رها کرده و با یکی از دوستانش رفته بود به مؤسسه «کیهان» . گفته بودند فعلاً به شما نیاز نداریم اما آنقدر پاپیچ شده و اصرار کرده بود که سرانجام قبولش کرده و فرستاده بودند تا در انبار مشغول به کار شود. عصرها که ساعت کارش تمام می شد؛ خودش را می رساند به بخش عکاسی. چند ماه بعد که اشتیاقش را دیدند ، گفتندبه بخش عکاسی برو و کم کم فرستادند تا برود از سوژه های خبری ورزشی عکس بگیرد. این تجربه را خیلی مهم می دانست و  گفته بود: « معتقدم عکاس خبری باید کارش را از میادین ورزشی شروع کند کم کم بتواند خوشد را برای عکاسی حوادث و رویدادهای مهم آماده کند».

حق عکس گرفتن نداری

رویدادها و حوادث دوران انقلاب ، هر روز و هر ساعت و بلکه لحظه لحظه اش سوژه عکس و خبر بود. «پرتوی» هم از سال 56 اگرچه به خاطر شغلش باید برای روزنامه  و انگار دولت عکاسی می کرد اما راهش را از عکاس های دولتی و سفارشی جدا کرد و دوربین به دست افتاد دنبال مردم و راهی که می رفتند. عکس های مختلف از تظاهرات مردم ، بستن فرودگاه توسط بختیار ، ورود امام«ره» ، اعدام ها شخصیت ها و نظامیان رژیم و  ... از همان دوره به یادگار مانده است. روز 19 بهمن اما ماجرایش با همه روزها و عکس های «پرتوی» فرق می کند. آن روز بر خلاف روزهای دیگر ، پرتوی عکس های زیادی نگرفت. کمتر و خیلی کمتر از روزهای پیش. قرار بود مردم در حمایت از دولت موقت راهپیمایی کنند. عکاسان روزنامه هر کدام به جایی رفتند و «پرتوی» مأمور رفتن به مدرسه علوی شد. قلب انقلاب آن روزها در مدرسه علوی می تپید اما آن روز قرار نبود اتفاقی در آنجا بیفتد! خبری نرسیده بود که امروز قرار است چه کسانی به مدرسه بیایند، با امام «ره» دیدار کنند و یا اشخاص سرشناسی محاکمه شوند. اطراف مدرسه به طور مشکوکی خلوت بود! همین خلوتی بی موقع «پرتوی» را حساس کرد. سرو گوشی آب داد و متوجه شد یک نفر از امور مطبوعات مدرسه دارد دوربین به دستها را از مدرسه بیرون می کند. شک نکرد که باید خبری باشد. وقتی هم در مدرسه کناری باز شد و همافران با لباس نظامی بیرون آمدند شستش خبر دار شد که دارد اتفاق مهمی می افتد. با هر کلکی بود همراه همافران داخل شد. جلویش را گرفتند و گفتند حق عکس گرفتن نداری... !

فتو شاپ نبود

استدلالشان درست بود. می گفتند : شما عکست را می گیری اما فردا که جایی چاپ بشود ، همه را شناسایی می کنند، دولت بختیار پدرمان را در می آورد. «پرتوی» اما حرفش چیز دیگری بود. استدلالش قوی تر بود و می گفت: شما آمده اید برای بیعت با امام«ره» ... چطوری می خواهید این را اعلام و بعد ثابت کنید؟ چطوری مردم باید از بیعت شما با امام«ره» باخبر شوند؟  همین شد که پذیرفتند. ایده «پرتوی» این بود بگذارید از نمایی عکس بگیرم که صورت هیچکس معلوم نباشد. او را  تحویل دو نفر نظامی دادند تا اگر کسی صورتش را برگرداند طرف دوربین ، نگذارند عکس بگیرد! دکمه شاتر را که زد هنوز خاطر جمع نبود نتیجه کارش رضایت بخش باشد. البته عکس خبری بود و اهمیت اتفاقی که افتاده بود از کیفیت و مسایل فنی عکس مهم تر به نظر می رسید. تا خود روزنامه را دوید. دستهایش موقع ظهور و چاپ عکس می لرزید... زیر نور قرمز تاریکخانه ، کاغذ سفید عکس ، توی مایع ثبوت، کم کم جان گرفت...عکس همه چیز داشت ، خبر...شکوه و اقتدار نظامی ها...امام«ره» ...بیعت ...همه چیز عکس خاطره برانگیز بود. آن روزها هنوز «فتوشاپ» اختراع نشده بود اما دولت بختیار اعلام کرد عکس جعلی است. دستور دستگیری عکاسش هم صادر شد!

افتخار خشک و خالی!

داستان عکس های تاریخی جهان را که مرور کنید ، می بینید خیلی از آنها برای عکاسشان آب و نان و حتی ثروتهای کلان را به همراه آورده اند. برای «پرتوی» اما هیچکدام از اینها اتفاق نیفتاد. افتخار خشک و خالی اش ماند و حس نابی که فقط عکاس هایی از این دست می دانند. البته تعداد زیادی لوح ، جایزه ، تقدیر نامه و ... که تا آخرین روزهای بیماری و حیاتش بالای سر تختش روی دیوار به چشم می خوردند.

تازه نامهربانی ها ما با «پرتوی» به همین جا خلاصه نشد. تا مدتها حتی کسی نمی دانست عکاس عکس «بیعت همافران» کیست! برخی ها این عکس و عکس های دیگر «پرتوی» را به نام خودشان سند هم زده بودند!

شجاعتش را داری برو...

پسرش دو تا پا را کرده بود توی یک کفش که عکاس خبری بشود. مخالف بود اما سرانجام گفت : « اگر شجاعتش را داری برو...وقتی جایی میری یادت باشه که نباید دست خالی برگردی... حتماً باید عکست را بگیری...» . خودش این راه را با همین شکل به پایان برده بود. تا سال 68 و بازنشستگی اش هرگز دست خالی برنگشته بود هرچند که پس از بازنشستگی دست و زندگی اش از بهره های مادی و اندوخته های مالی خالی مانده بود. هنوز هم معتقد بود: « روزنامه مال مردم است...وجدان روزنامه نگار اصیل به او می گوید تو مال اجتماعی...هرقدمی که بر می داری...هرکاری می کنی برای مردم است...» . از سال 86 بیماری سخت و لاعلاج زمینگیرش کرد. 7 سال بیماری را تحمل کرد و اردیبهشت سال 93  به رحمت خدا رفت. روز تشییع از مقابل خانه هنرمندان ، دوربین های عکاسان خبری ، پیکرش را در حالی قاب گرفتند که دسته موزیک نیروی هوایی و احترام نظامیان حاضر در مراسم آن را بدرقه می کرد.

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.