قدس آنلاین - یازدهمین جشنواره بینالمللی شعر فجر، هفته گذشته برگزیدگانش را اعلام کرد و پروندهاش را بست.
در بخش شعر بزرگسال مجموعه شعر «ولی به این دیری» سروده سمانه کهرباییان به همراه کتاب «تردید» از عبدالحمید ضیایی برگزیده شدند. «ولی به این دیری» اولین مجموعه منتشرشده سمانه کهرباییان است که توانسته برگزیده این جایزه شود.
فکر میکردید با اولین اثر، برگزیده جایزهای مثل شعر فجر شوید؟
نه، احتمالش را کم میدانستم. چون نامزدهای دیگر، باسابقهتر و شناختهشدهتر بودند و بیشتر از من کتاب منتشر کرده بودند. در عین حال من سطح کیفی شعر خودم را پایین نمیدانم.
به نظر خودتان جشنوارههای شعری با این روند فعلی تأثیری بر روند شعری شاعران دارند؟
جشنوارهها فرصت و فضایی برای دیدهشدن و شناختهشدن هستند. هر شاعری علاوه بر سرودن شعر خوب، نیاز به فضایی برای ارتباط با مخاطب و دیدهشدن و شناختهشدن دارد. البته فضاهای دیگری هم هست که هر کدام مزایا و معایب خاص خود را دارند. جشنوارهای مثل جشنواره فجر چون از پوشش خبری گستردهای برخوردار است، بستر بزرگتری از دیدهشدن و شناختهشدن را برای شاعر فراهم میکند. این امر از یک سو برای شاعر گمنامی مثل من دلگرمکننده و راهگشاست و از سوی دیگر برای آدم درونگرایی مانند من دشوار و خلوتبههمزن!
نکته دیگری که باید ذکر کنم این است که برگزیدهشدن در جشنواره نباید موجب عجب و غرور بیجای شاعر بشود. ما در کشوری زندگی میکنیم که قرنها سابقه شعری دارد و بزرگانی چون سعدی و رودکی را در خود پرورده و سادهانگارانه است که شاعری با برگزیدهشدن در یک جشنواره گمان کند به انتهای راه شاعری رسیده و اوج قله را فتح کرده است. ما همچنان شاگردان کوچک شعر و ادبیات فارسی هستیم، تجربه میکنیم و میآموزیم.
اولین و تنها مجموعه شعری شما، مجموعهای از غزلهاست که مضامین اجتماعی و سیاسی دارند. دلیل دلبستگی شما به این قالب و سبک چیست؟
درباره قالب، انتخاب من صرفاً سلیقهای است. من شعر کلاسیک و بویژه غزل را میپسندم و آن را دارای قابلیتهای زیادی برای بیان تجربه زیستی انسان میدانم. ژانرها و جریانهای دیگری هم امروز در شعر فارسی وجود دارد که آنها را هم محترم و توانا میدانم ولی شخصاً به دلیل علاقهای که به میراث پربار شعر فارسی دارم، غزل کلاسیک را بیشتر میپسندم. اما درباره سبک با شما موافق نیستم که میگویید شعر من اجتماعی و سیاسی است. شعر من بازتاب تأثرات عاطفی من در مواجهه با خود، دیگری، عشق، زندگی، جامعه و جهان است. چنین نیست که شعر را با بیانیه سیاسی یا مقاله اجتماعی اشتباه بگیرم. میدانم که شعر در نهایت امری عاطفی است. حال این عواطف ممکن است از برخورد با رنجهای اجتماعی به جوش آمده باشد یا از عشقی پرسوز و گداز. در هر صورت فرقی نمیکند. مهم این است که چگونه این عاطفه جوشنده از صافی ذهن شاعر گذر کند و فرم شعر بگیرد.
فکر میکنید در روزگار ما نگاه کلاسیک برای مخاطب جذاب است؟
بله، فکر میکنم اگر قرنها شعر فارسی ماندگار شده و امروز به دست ما رسیده، به این دلیل است که ویژگیهای فرمی و زیباییشناسانه آن برای مخاطب فارسیزبان جذاب و لذتبخش بوده است و هنوز هم همینطور است. بخش بزرگی از فارسیزبانان از وزن و قافیه، ریتم تکرارشونده کلمات، بانگ درای قافیه در پایان هر بیت و طبعاً از شعر کلاسیک لذت میبرند. البته حتماً افرادی این ویژگیها را نمیپسندند و به سبکهای دیگری گرایش دارند که این دیدگاه نیز محترم است. شاید روزیروزگاری کسانی بودند که پایان و مرگ شعر کلاسیک فارسی را اعلام میکردند ولی امروزه میبینیم که جریانی در شعر فارسی هست که بهطور جدی به این میراث کهن علاقه دارد و تلاش میکند این راه را با مضامین تازه و شیوههای بدیع ادامه دهد؛ جریانی که به گمان من بهمرور قدرتمندتر هم خواهد شد. از یک لحاظ میشود شعر کلاسیک را به موسیقی سنتی تشبیه کرد. از لحاظ فرمی چیزی بسیار دلانگیز و قدرتمند در این موسیقی وجود دارد که در گذر قرنها و هزارهها تثبیت شده است و بعد از این همه سال، این گوشهها همچنان دل میبرند؛ هرچند سایر ژانرهای موسیقی را نفی نمیکنند.
به دنبال این نیستید که در قالبهای جدید طبعآزمایی کنید؟
من پیش از این، شعر سپید را هم تجربه کردهام و این قالب را هم دوست دارم. ولی باید اذعان کنم اگرچه شعر سپید قید و بند شعر کلاسیک را ندارد و سرودنش آسانتر است، ولی سرودن شعر سپید «خوب» از سرایش غزل خوب دشوارتر است. در غزل با رعایت برخی نکات فنی، حداقلی از زیبایی و لذت خوانش شعر را میتوان به مخاطب عرضه کرد ولی شعر سپید این ویژگی را ندارد، وزن و قافیه و لذت درک آن را از مخاطب گرفته که آزادتر باشد و چیز مهمتری به او عرضه کند. پس باید از لحاظ محتوا یا موسیقی کلام حرف قابل توجهی برای گفتن داشته باشد تا مخاطب مغبون نشود.
چرا امروز شاعران دغدغه انتشار کتاب شعر را دارند و این همه مجموعه بیارزش منتشر میشود؟
به نظرم طبیعی است. شعر هنر ملی ماست. اگر مثلاً نقاشی هنر ملی ما بود، آنوقت تعداد زیادی نقاش آماتور را میدیدید که طبعآزمایی میکنند و برای خود محافلی تشکیل میدهند و نمایشگاه برگزار میکنند و با هزینه شخصی نقاشیهایشان را بهصورت کارتپستال چاپ میکنند و هزار کار دیگر. از این میان هم معدودی که توانمندتر باشند و با استقبال تخصصی بیشتری مواجه شوند، بیشتر رشد میکنند و ماندگارتر میشوند. بقیه هم با گذر زمان فراموش میشوند. در مورد شعر امروز ایران نیز همین است. این درست است که دست زیاد است و گاهی هم برخی شعرهای ضعیف و سطحی با استقبال خیلی زیاد مواجه میشود ولی من نگران نیستم. من فکر میکنم هر جامعهای به قدری از هنر مردمپسند هم نیاز دارد. این آثار ماندگار نمیشوند ولی شعر خوب راه خودش را باز میکند و به دست صاحبش میرسد.
نظر شما