به گزارش قدس آنلاین، سینما در اوایل دهه شصت اجازه نداشت که ستاره داشته باشد. این وضعیت کار را برای سرگرمیسازان سینمای ایران سخت میکرد اما به هر حال اوضاع چنین بود و باد چنان میوزید و شاخهها آنچنان میجنبیدند تا اینکه در سال 70 «عروس» بهروز افخمی توانست اولین فیلمی باشد که در میانه دو دوران به طور کامل متفاوت نشست و با معرفی نیکی کریمی و ابوالفضل پورعرب به عنوان چهرههایی خوشسیما و محبوب، قاعدههای ساختاری قدیم را به تاریخ سنجاق کرد.
البته قبل از «عروس» و در همان دهه شصت هم به بتنهای این دیوار قطور و بلند ناخنکهایی زده شده بود. مثلاً جمشید هاشمپور را با سری طاس و هیبتی خشن و اکشن، میشود شاخصترین نمود چنین جریانی دانست.
به هر حال ستارهها آمدند و دوگانه بازیگران خوشتیپ و ریپ از طرفی و هنرپیشگان اوستا و کاربلد از طرف دیگر، به طور جدی بوجود آمد.
حالا کار به جایی رسیده که ما در سینمایمان رسماً با مفهمومی به عنوان سلبریتی طرف هستیم. سلبریتی یعنی شخصی که بیشتر از متن، به خاطر حاشیه است که مطرح شده. این مفهوم با گسترش فضای مجازی و تبدیل شدن چهرههای معروف به پاپاراتزی خودشان بود که تا این حد پررنگ شد و حالا کسانی را میشود دید که صرفاً در چند فیلم معدود بازی کردهاند یا در پالتهای دیگر مثل موسیقی، ورزش و... حضوری بسیار محدود داشتهاند، اما فضای مجازی و حاشیهپردازی نشریات زرد، حسابی مشهورشان کرده. اما مسئله جدیدی که اخیراً به قاموس سلبریتیگرایی در سینمای ایران اضافه شده، بیلبوردهای تبلیغاتی با تصاویر هنرمندان -یعنی صنف بازیگران- در سطح شهر است.
*از پرده سینما تا بنرهای بیروح شهری؛ داستان رقتانگیز یک سقوط
عکس بهرام رادان را روی بنرهای تبلیغاتی بزرگ در بزرگراههای پایتخت همه دیدهاند. او کسی است که از اصلیترین مدافعان حضور بازیگرها در تبلیغات بازرگانی به حساب میآمد.
{بگذارید مردم در این خصوص تصمیم بگیرند و خودشان اعلام کنند که اگر فلان هنرمند یا ورزشکار فلان کالا را تبلیغ کرد، ما دیگر دوستش نداریم و به فرض مثال درصد محبوبیتش کم میشود. اجازه ندهیم شما ارشاد گونه در این بین باشید و قبل از اینکه اتفاقی در این زمینه بیفتد به دنبال راه حل باشید. در حال حاضر هیچ اتفاقی برای ما نیفتاده است...} این جملات را رادان گفته است اما فقط او نبود که از چند سال پیش به این طرف، روی بنرهای تبلیغاتی ظاهر شده. ایرج نوذری برای یکی از شرکتهای بافت فرش، جمشید مشایخی برای لوازم خانگی، پژمان بازغی برای یک شرکت تولید کننده چای و دستمال کاغذی، مهران مدیری برای شرکت تولید کننده چای، محمدرضا گلزار برای یکی از برندهای تولید کت و شلوار، محمدرضا شریفینیا برای یکی از تولید کنندگان دوربین، حمید گودرزی برای یکی از شرکتهای تولید کننده محصولات چرمی و پوریا پورسرخ برای یکی از تولیدکنندگان پوشاک به تبلیغ پرداختهاند؛ قضیه یک درآمدزایی ساده از محبوبیت این هنرپیشهها توسط خودشان نیست و در سینمایی که کاملاً دولتی است و هر کس در آن مشهور شده، لاجرم از ردیف بودجه عمومی کشور برای توسعه فرهنگ استفاده کرده است، یک هنرپیشه نمیتواند با چنین غروری، شناخته شده بودن چهرهاش را سرمایهای شخصی و مایملک مادرزاد یا حاصل دسترنج خود بداند. اصلاً بیایید بپرسیم؛
1. غیر از مباحث مالی، آیا تصاویر بزرگ این هنرپیشهها روی بنرهای شهری را میتوان چیزی جز ادامه حضور حاشیهای آنها در فضای مجازی به حساب آورد؟ آیا این دست حضورهای بازرگانی، تلاشی غیر هنری از طرف بعضی بازیگران، برای فراموش نشدن تصویرشان نیست؟
2. تفاوت بین شغل مانکنی و حرفه هنرپیشگی را چطور میشود در این بنرها دید؟
3.حقیقتاً حضور این هنرپیشهها چقدر در فروش محصولات یک شرکت موثر است؟ آیا اساساً در ایران فرانشیز فیلم وجود دارد که حضور هنرپیشگان سینما در تبلیغات بازرگانی، منطق معقولی داشته باشد؟
به نظر میرسد که سئوالات را همچنان میتوان ادامه داد اما وقتی به این اندیشیده شود که بزرگتر شدن حاشیهها از متن سینمای ایران، واقعیت تلخ امروز آن است، پیگیری پاسخ چنین پرسشهایی هم بیهوده به نظر خواهد رسید. وقتی عکس هنرپیشه پیشکسوتی مثل رضا کیانیان را روی بنرهای تبلیغاتی ببینیم، واقعا چه توقعی از باقی اهالی سینما میشود داشت؟ آیا بعید است که از سالهای بعد تصویر کارگردانهای مشهور هم روی بیلبوردهای بازرگانی برود؟ یا کم کم شعرا، اساتید مشهور و نخبه دانشگاه، دانشمندان کشور و خیلیهای دیگر را هم آلوده به کسب و کار سلبریتیها یافت کنیم؟ نکته تأسفبار ماجرا آنجاست که میبینیم اکثر این تبلیغات بازرگانی، بخصوص آنها که تصاویر متحرک یا اصطلاحاً تیزر هستند، با کیفیت بسیار پایینی تولید شدهاند و این عجیب است که هنرپیشگان سینما، یعنی کسانی که خودشان از وادی تصویر آمدهاند، اینقدر نسبت به کیفیت بصری اثری که دور چهره آنها قاب گرفته شده بیتفاوتاند.
قطعاً بازگشتن به روزگاری که ستاره شدن در سینمای ایران ممنوع بود، نه مطلوب کسی است نه امکانپذیر؛ اما این وضعیت ولنگار را هم نمیشود تحمل کرد و لااقل برای حفظ شأن هنر لازم است که اقدامی شود.
منبع:باشگاه خبرنگاران
نظر شما