قدس آنلاین- بابک رحیمیان: ایام نوروز و شهر تکریت که این روزها برای بسیاری از مردم عراق شوق رهایی از گروه تروریستی داعش را به هم گرهزده است برای عدهای از آزادگان ایرانی که روزگاری در این شهر در اسارت نیروهای بعثی بودند دلشان را با خاطراتی از جنس سیم خار به هم دوخته است.
اردوگاه تکریت ۱۱ ازجمله اردوگاههایی بود که به دلیل شرایط بسیار سخت و عدم وجود امکانات و همچنین شکنجههای روحی و روانی فراوان در بین اسرا از آن بهعنوان «اردوگاه وحشت» یاد میشد.
بسیاری از رزمندگان اسلام که در این اردوگاه اسیر بودند هیچگاه تا آخرین روز آزادسازی نامشان در فهرست صلیب سرخ ثبت نشد و خانوادههای آنها و جمهوری اسلامی ایران تا پایان جنگ از زندهبودن آنها خبری نداشت.
هرچند که رژیم بعثی در تکریت ۱۱ سعی داشت اسرای ایرانی را از فهرست صلیب سرخ و دید جهانیان پنهان نگاه دارد اما هیچگاه نتوانست خاطرات نوروز در تکریت را پاک کند.
پذیرایی با باتوم
حسن قادری ازجمله آزادگان و جانبازان سرافرازی است که در سن ۲۱ سالگی برای پیوستن به لشکر ۲۷ از تهران عازم جبهههای جنوب شد و به قول خودش در نخستین نوروزی که به اسارت درامد از وی با باتوم و کتک پذیرایی کردند.
وی که در جبهه بهعنوان آر. پی. چی زن خدمت میکرد در عملیات کربلای ۵ در پاتک دشمن مورد اصابت ترکش خمپاره قرار گرفت و مجروح شد.
این جانباز ۷۰ درصد با بازخوانی خاطرات نوروزی در اردوگاه تکریت به ما میگوید: اردوگاه تکریت ۱۱ متعلق به اسرایی بود که تا پایان جنگ نامی از هیچیک از آنها درجایی ثبت نشد و به معنای واقعی مفقودالاثر بودند.
وی بیان کرد: پنجم اسفندماه سال ۶۵ بود که وارد این اردوگاه شدیم هرچند که هیچ شباهتی به یک اردوگاه نداشت بلکه یک انبار بزرگ بود که حتی از داشتن سرویس بهداشتی و حمام نیز محروم بود.
وی افزود: باوجوداینکه آمار اسرا بعدها به ۲ هزار نفر رسید اما تنها ۷ چشمه دستشویی در اردوگاه وجود داشت و تنها سرمایه اسرا یک پتو و یکدست لباس زرد بود.
وی ادامه داد: عزاداری، برپایی نماز جماعت، خندیدن، حرف زدن و حتی ناله کردن از درد جراحت جرم بود و پاسخ همه این اتهامات ضربات باتوم توسط نگهبانان بود.
وی از خاطرات نوروزی نخستین سال اسارت گفت و افزود: هیچ امکاناتی نداشتیم. نشستن دورهم جرم بود و لذا نخستین نوروز در تکریت آنهم به شکل پنهانی توانستیم با مصاحفه عید را به یکدیگر تبریک بگوییم.
قادری اذعان کرد: پس از گذشت دو سال که وضعیت بهتر شد در سال ۶۷ توانستیم عید نوروز را با خمیرهای نان جشن بگیریم.
وی افزود: خمیرهای میانه نان را جمع میکردیم و سپس آن را آرد میکردیم و باکمی شکر مخلوط میکردیم تا به این شکل شیرینی برای نوروز تهیه کنیم.
قادری ادامه داد: پذیرایی از اسرا در تمام زمانها حتی در اعیاد و مراسم عزاداری ضرب و شتم با باتوم و چوب بود.
سفرهای از جنس سیمخاردار
سید محسن حیدری دیگر ازاده و جانباز ۳۵ درصد مشهدی است که در واحد اطلاعات عملیات لشکر ۵ نصر مشغول به دفاع از ارزشهای انقلاب بود که در سال ۱۳۶۵ در عملیات کربلای ۴ در سن ۱۵ سالگی به اسارت نیروهای بعثی درآمد.
سید محسن بابیان اینکه بچههای این اردوگاه کاملاً مذهبی و به برپایی مراسم معنوی و فرهنگی اعتقادی راسخ داشتند به ما میگوید: برپایی آیینهای مذهبی برای اسرا نسبت به برپایی آیین نوروز اهمیت بیشتری داشت.
حیدری بیان میکند: سال ۱۳۶۹ که کمی از سختگیریها کاسته شده بود برای نخستین بار توانستیم بهصورت مخفیانه سفره هفت سینی برای مدت ۵ دقیقه در اردوگاه و دور از چشم عراقی پهن کنیم.
وی گفت: هفتسین در تکریت با همه سفرههای ایرانی تفاوت داشت چون سینهای سفره اردوگاه ما را سیمخاردار، سوزن، سنجاققفلی، سنگ و بهجای سبزه نوار سبزرنگ دور پتوها تشکیل میداد و البته یکی از بچهها یکتکه سنگ را به شکل ماهی تراش داد که در نوع خودکاری هنری بود.
سید محسن افزود: این سفره هفتسین تنها ۵ دقیقه و با همین سینهای آهنی بر پا شد و تا زمان آزادی دیگر موفق به گسترانیدن سفرهای بااینهمه تشریفات نشدیم.
دعای مقلبالقلوب حال بعثیها را تغییر داد
هادی گفتی یکی از رزمندگان بسیجی اهل سبزوار که در سن ۱۶ سالگی سنگر علم را رها کرد و به جبهه شتافت حال با ۵۰ درصد جانبازی و ۴ سال اسارت اما با چهرهای بشاش و خندان از خاطرات نوروز در تکریت گفت: مراسم عزاداری و آیینهای مذهبی برای بچههای تکریت حساسیت بیشتری داشت اما یکبار که یکی از بچهها توانسته بود نوک یک مداد به دست بیاورد دعای تحویل سال را بر روی یکتکه کاغذ سیگار نوشتیم تا آن را دستبهدست کنیم اما عراقیها متوجه شدند.
وی افزود: در آن زمان یک نگهبان عراقی به نام مصطفی به داخل اردوگاه آمد و وقتی دعای مقلبالقلوب را از دست ما گرفت حالش تغییر کرد و سپس گفت: حال شما نباید تغییر کند و لذا همه بچهها را در عید نوروز به تنبیه با باتوم و چوب دعوت کرد.
رزمندهای که ناشر شد
سید حسین حسینی رضایی ازجمله رزمندههای پاسداری است که در دوران اسارت به ناشر کتابهای دعا تغییر شغل داد.
وی که دارای ۳۵ درصد جانبازی است از خاطرات خود در تکریت ۱۱ گفت: من در اردوگاه مسئول ساخت قلم فرانسه یا قلم نوشت بودم.
وی افزود: با یک سوزن سنجاققفلی آنقدر بر روی آلومینیمهای قوطیهای شیر خشک خط میکشیدم تا بتوانم از آنها قلم برای نوشت بسازم.
سید حسین بیان کرد: برای درست کردن کتاب دعا کمی روغن نباتی از آشپزخانه برداشت میکردیم و سپس آن را با دوده چراغ مخلوط میکردیم تا جوهر تهیه کنیم و بر روی کاغذهای پاکت سیگار یا مقوای مواد شوینده دعا مینوشتیم و بین بچهها توزیع میکردیم.
حسینی افزود: اگر هرازگاهی موفق میشدیم که یک باطری از عراقیها بگیریم آن را میشکافتیم تا از ذغال داخل آن برای نوشتن و انتشار کتاب دعا استفاده کنیم زیرا این برگهها برای ایام سوگواری بسیار مفید بود.
نظر شما