مشهد- سوژه ما کارشناس ریاضی محض است، اما بعداز چهار سال حق التدریسی، امسال ترجیح داده معلم افتخاری مدرسه بیمارستان باشد و اوقات تدریسش را با کودکان مبتلا به سرطان بگذراند.

«معلم افتخاری»و افتخاری که نصیب هر شخصی نمی شود

هنگامه طاهری:خودش می‌گوید: کار با بچه‌های مبتلا به سرطان سخت نیست، همان شور و شوق بچه‌های مدرسه را برای آموزش دارند، فقط زود خسته می‌شوند. باید حواسمان باشد رعایت حالشان را بکنیم.
سارا شریفی، متولد ۱۳۵۷، امروز یکی از افتخاراتش همین معلمی برای آرامش دادن به بچه‌های مبتلا به سرطان است. کلمه «آرامش» را از این نظر به کار می‌بریم، چون تمام تلاشش این است که در درجه اول کلاسش برای بچه‌ها با احساس خوشایندی توأم باشد تا بتواند «یادگیری» را برای بچه‌ها دلچسب کند.
او اضافه می‌کند که «بعضی بچه‌ها همین جا باسواد شدند و در امتحانات شرکت کردند». این را که می‌گوید چشمانش از خوشحالی برق می‌زند و تو می‌توانی رضایت را از لبخندش و از رنگ گُلبهی روی گونه هایش بخوانی.
شریفی اشاره می‌کند که برای کار با کودکان مبتلا به سرطان مشتاق بوده و معلمی همان کاری بوده که می‌توانسته با آن شور زندگی را برای آن‌ها ترسیم کند.
  سارا مادر است و خوب می‌داند چقدر مهم است شرایط زندگی این کودکان در محیط درمان، مشابه شرایط کودکان عادی باشد.
او بیان می‌کند: ساختن دل خوشی برای کودکی که دارد راه دشوار بهبودی را می‌گذراند، کار ساده‌ای نیست وشغل من ایجاب می‌کند دلخوشی‌ها را از لابه‌لای اوراق کتاب بیرون بکشم  وتقدیم بچه‌ها کنم.
او ادامه می‌دهد: اینجا بعضی از بچه‌ها که می‌آیند برای درس است، اما بعضی از همان بدو ورود اعلام می‌کنند حوصله درس ندارند و می‌خواهند کاری دیگر مثل کشیدن نقاشی انجام بدهند.
بعد یادآور می‌شود: «داریوش از همان ابتدا تکلیف خودش را با کلاس روشن کرد.»
داریوش برای معلمش یک خاطره شده. خاطره پسر بچه ای که آرزو داشت آتشنشان شود و صفحه نقاشی اش را پر کرده از آتش و آتشنشان. خاطره پسر بچه ای که دلش محبت معلم را می‌خواسته و هر بار که معلم از او فاصله می‌گرفته به هر نحوی - حتی با انداختن وسایلش روی زمین-  سارا را وادار می‌کرده برای برداشتن آن وسیله کنار داریوش بایستد.
او حتی این را هم می‌گوید که وقتی برای تدریس به کلاس می‌آید، نمی‌داند کدام دانش آموزها و از کدام مقاطع تحصیلی را باید آموزش دهد و این همان چیزی است که اولین روز، تدریس را برایش دلهره آور کرده.
او اولین روز تدریس در کلاس درس بیمارستان را این طور تشریح می‌کند: تا رسیدن به اینجا استرس داشتم، چون نمی‌دانستم با چه وضعیتی مواجه خواهم شد . کار با بچه‌های بیمار به نظرم دشوار می‌آمد و باید تلاش می‌کردم تحت تأثیر احساسات قرار نگیرم، اما وقتی بچه‌ها آمدند و احوالپرسی و معرفی تمام شد و کار را شروع کردم، شرایط عادی شد.
او می‌افزاید: شاید در ظاهر این تصور وجود داشته باشد که این کلاس به خاطر حضور کودکانِ بیمار با لباس‌های خاصِ بیمارستان ، کلاسی افسرده و خموده است، اما در واقع این بچه‌ها هستند که به کلاس شور و شوق می‌دهند نه من؛ اصلاً هر جا بچه‌ها باشند، آنجا انرژی هم هست.
سارا شریفی که امسال مسئولیت معلمی دانش آموزان کلاس بیمارستان را به عهده گرفته ،وقتی شرایط این کلاس را با کلاس‌های عادی مقایسه می‌کند، بیان می‌دارد: ما نمی‌توانیم آموزش سفت و سخت مدارس عادی را در این کلاس اجرا کنیم، چون وضعیت بچه بر آموزش ارجحیت دارد و باید دقت کنیم دانش آموز چقدر توانایی نشستن پشت میز را تاب می‌آورد. اما آموزش و پرورش از کسانی که بخواهند وارد مقاطع بالا تر شوند مثل دانش آموزان عادی امتحان می‌گیرد.
سارا تا حالا حذف شدن یکی از شاگردانش را به دلیل فوت تجربه نکرده، اما وقتی نگاهش به نقطه‌ای دور راه می‌کشد، رد پای اشک نگاهش جا می‌ماند.
 

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.