آرزو زینالی: مشخصه انسانها نسبت به سایر موجودات بهرهمندی آنان از نعمت عقل و قدرت تفکر است. وجود این صفت در انسانها آنان را در تصمیم گیریها، دارای اختیار کرده و این آزادی عمل و توانایی در انتخابها تا جایی پیش رفته است که برخی افراد را دچار توهم نموده، به گونهای که همه چیز را معطوف به خود و ناشی از وجود انسانی قلمداد میکنند. در حقیقت با نفی هر نوع ارادهای ورای اراده انسانی، وجود انسان را محور هستی میدانند. با وجود این چند نوع نگاه نسبت به این موضوع وجود دارد. خواست و اراده خداوند که از آن به قضا و قدر نیز تعبیر میکنند، نزد گروهی پذیرفته شده است، اما بدین صورت که اختیاری برای انسان قائل نمیشوند و انسان را عنصری بیاساس در نظام هستی و نسبت به سرنوشت خود تعریف میکنند. گروه دیگری از اهل تفکر هستند که انسان را صاحب اختیار معرفی میکنند و در تعریف خود جایی برای خواست الهی نمیگذارند. در این بین دیدگاه سومی هم وجود دارد که هر دو نظر را با هم تجمیع کرده و بر نقش و تأثیر خواست و اراده خداوند در سرنوشت واعمال بشر همان قدر صحه میگذارد و برای آن سهمی قائل میشود که انسانها را به عنوان عاملی مؤثر در سرنوشت خویش تعریف میکنند.
نکته جالب این است که یکی از ادله انسانهایی که در مقابل پذیرش سخن حق سماجت و لجاجت میکنند، به همین بحث اراده در وجود انسان اشاره کرده که اگر واقعا خداوند در رأس همه امور است و تدبیر همه چیز به دست اوست، پس این رفتار نیز به خواست و اراده خداوند است.
مختار بودن انسان در طول اختیار خدا
درست است که خداوند متعال تمام مقدمات و شرایط را برای بشر فراهم کرده، ولی اراده الهی به اختیار بشر، تعلق گرفته است، قرار بر این نیست که خواست خداوند به اجبار بر بشر تحمیل شود، بلکه بشر باید خودش بخواهد و انتخاب کند؛ که اگرچنین نبود مسئله تکلیف در مقابل اعمال خیر و شر و بحث جزا و پاداش و مسئله اساسی تر یعنی بحث قیامت و حیات پس از مرگ نیز زیر سؤال میرفت. مختار بودن انسان در طول اختیار خداوند قرار گرفته است و اراده الهی از طریق تعقل ورزی و هدایت رسولان الهی برای انسانها آشکار میشود. پس از این مرحله است که انسان به عنوان موجودی که صاحب اراده و اختیار در انتخابهای خود است، نقش خود را انجام میدهد و این بسته به وجود خود اوست که بخواهد کدام مسیر را برای حیات خود برگزیند. حیاتی که با کلام وحی مسیر سعادت را طی خواهد کرد، یا اینکه با انتخاب مسیر دیگر خود را به شقاوت برساند.
متأسفانه در زمان حاضر تحولات بشری به سمت و سویی پیش رفته است که به غیر از معقولات به هیچ قدرت دیگری باور ندارد و همه چیز را با این معیار میسنجد، هر آنچه را که در معادلات ذهنی نتواند تحلیل کند و علتی که اثبات شدنی باشد برای آن بیابد، انکار میکند. گرفتاری بشر امروز و سردرگمی و نبود آرامشی که انسان را به لذت پایدار و خاطری آسوده برساند همگی پیامد غرق شدن در حیات مادی است. زندگی دنیوی با وجود تمام پیشرفتها و فناوریهایی که بشر به آن دست یافته و روند زندگی وی را تسهیل نموده، نتوانسته است روح پرتلاطم و ناآرام بشر را که به دنبال اصل خویش میگردد، رهایی بخشد.
مهجور شدن باورهای دینی
همین وضعیت ثابت میکند مسیری که انسان برای سعادت برگزیده است، جز سراب و بیراهه ای نیست که زرق و برق آن چشمنوازی میکند؛ اما نتیجه ای ثمربخش برای انسان نداشته است. اگرچه خواست و اراده خداوند بر تعالی روحی و معنوی و اخلاقی انسان بوده است، اما بشر امروز، هرچه قدر در اندیشه ورزی پیش میرود و در معقولات پیشرفت میکند، به همان اندازه از معنویت فاصله میگیرد. وسعت تبلیغات و گسترده شدن فناوریهای ارتباطی در جوامع غربی که دامنه آن به همه جا رسیده است، این رویکرد را گسترش داده و با مهجور نمودن باورهای دینی، نقش ارتباط با معبود و تأثیر آن در چگونگی زیستن را بی معنا و بی فایده جلوه داده است. حتی در کشورهای اسلامی نیز این وضعیت به گستردگی دیده میشود و بخصوص جوانان هیچ شأن و ارجی برای تقویت و پرداختن به امور دینی قائل نیستند. تمرکز جوانان بر خوشیهای لحظه ای و لذتهای زودگذر و پیروی کورکورانه از سبک زندگی غربی که با فرهنگ ایرانی و اسلامی بشدت بیگانه است؛ آنان را دچار سرگشتگی و نوعی ناآرامی کرده است که هرچه به رفاه بیشتری دست مییابند، باز هم از زندگی خود لذتی نمیبرند. با وجود تمام امکاناتی که زندگی بشر را راحت تر کرده است، به همان میزان آمار خودکشی و بیماریهای روحی و روانی در جوامع نیز افزایش یافته است. امروزه منشأ بسیاری از بیماریها را ناراحتیهای اعصاب میدانند، اما برای درمان آن به هرچیزی چنگ میزنند تا بتوانند از پیشرفت آن جلوگیری کنند، اما چون راه را از ابتدا اشتباه آمدهاند، به نتیجهای نخواهند رسید.
ارمغان معنویت و ارتباط با معبود
توجه در اوضاع و احوال زندگی و روحیات انسانهایی که پیوندهای معنوی بیشتری دارند نشان میدهد، این افراد نه تنها از داشتههای مادی و زندگی خود لذت بیشتری میبرند، بلکه آرامش در وجود آنان بیشتر و پایدارتر است. حتی همنشینی با چنین افرادی نیز حس آرامش و اطمینان قلبی را به انسان منتقل میکند و روحیه انگیزه و تلاش را افزایش میدهد. همکلامی با چنین اشخاصی خود مسکنی بر دردهای روحی است. یکی از بزرگترین تأسفهایی که در جامعه خودمان هم دیده میشود، قضاوتهای ناصحیح در مورد آنهایی است که نمیخواهند در دریای مواج بی توجهی به ارزشهای دینی و اخلاقی غوطه ور شوند. گویی اشخاصی که نمیخواهند همراه با جریان رودخانه مادیگری و مد روز بودن حرکت کنند، محکوم اند به اینکه دارای روحی افسرده و غمگین هستند. این قضاوت حتی در مورد بانوان برخوردار از حجاب اسلامی نیز دیده میشود و به نظر میرسد این مسئله خود دارای نکتهای قابل تأمل است که هماهنگ با سیاستگذاریها و فضای رسانههای غربی حرکت میکند. تبلیغ بر گرایش جوانان به جذابیتهای جنسی و مسائل زیبایی شناختی و صرف تمام وقت و انرژی آنان به همین امور سطحی، جامعه ایرانی را به ناکجاآباد کشانده و این شرایطی است که نه تنها برای نسل جوان گیرایی داشته، بلکه زنان و مردان میانسال را نیز دچار کرده است.
ارمغان معنویت و ارتباط با معبود که سعادت و آرامش پایدار بوده است، با بیتوجهی در جامعه امروز رنگ باخته و به عاملی بی حاصل در زندگی تبدیل شده است. عقلانیتی که باید در جهت رساندن انسان به کمال معنوی حرکت میکرد و به کار گرفته میشد، اکنون تنها وسیلهای شده است برای پیشرفت در مسیر مادیات و دنیاطلبی و رفاه زدگی؛ این درحالی است که خواست و اراده خداوند بر سعادت دنیوی و اخروی انسانها بوده و بیتوجهی به آن آثار ناخوشایندی به دنبال دارد.
نظر شما