حمید واحدی : طی روزهای اخیر خبری در رسانهها منتشر شد که از قرارگرفتن نام یک ایرانی در فهرستی از یک مؤسسه فرهنگی از نوع آژانس ادبی و وابسته به نمایشگاه بینالمللی کتاب فرانکفورت به عنوان نویسنده سال غیرآلمانی برای مخاطبان آلمانیزبان حکایت داشت. به عبارت دیگر، ترجمه کتابی از این نویسنده به زبان آلمانی و استقبال از آن در میان مخاطبان آلمانی زبان به اندازهای بوده که این مؤسسه نام وی را در کنار 9 نویسنده دیگر از 3 قاره جهان قرار داده است تا مخاطبان درباره کیفیت اثر وی به اظهار نظر و ارائه دیدگاهها بپردازند.
این اتفاق در حالی رخ میدهد که کتاب داستان «اگر آدمبرفیها آب شوند» نوشته سیدعلی شجاعی نیز بهتازگی در کشور سوئیس به چاپ سوم رسیده و در عین حال به زبانهای دیگری نیز ترجمه شده است.
این اتفاق در حالی رخ میدهد که طی سالهای اخیر حجم انبوهی از آثار ایرانی در ژانرهای مختلف، ترجمه و به مخاطبان غیر فارسی زبان عرضه شدهاند و در کنار آنها، طرحهای حمایتی مانند تاپ و گرنت نیز از سوی نهادهای فرهنگی بزرگ کشور به منظور حمایت از این پدیده به اجرا درآمده است. اما معدودی از این دست آثار میتوانند راه را برای خود باز کرده و در مقابل مخاطب خارجی خود عرض اندام کنند. به عبارت دیگر، در مقابل این آثار حجم قابل توجهی از ترجمه از آثار ایرانی نیز هست که اساساً مشتری ندارند.
اما راز ناکامی بسیاری از ترجمههای صورتگرفته از آثار ایرانی چیست؟
لغلغه به جای دغدغه
ابراهیم حسنبیگی، نویسنده و منتقد صاحبنام ایرانی که خود تجربه فعالیت فرهنگی در خارج از ایران را نیز داشته است، در این زمینه با بیان اینکه بحث ترجمه معکوس و صدور ادبیات و فرهنگ ایران بحثی تازه نیست، میگوید: حتماً باید سیاستگذاری و سرمایهگذاری لازم در این زمینه انجام شود و مجموعهای پشت کار باشند تا این اتفاق رخ دهد. در این حوزه دغدغهای برای مسئولان وجود ندارد و آنچه گفته میشود، لغلغه است نه دغدغه. سالهاست که مدیران در حوزههای مختلف بحث صادرات نشر را پیش میکشند اما هیچکس هیچ اقدامی نمیکند. شاید تجربه دولتیشدن این ماجرا از طریق سازمان فرهنگ و ارتباطات و وزارت ارشاد نشان داده که راهکارهای دولتی جواب نمیدهد. تاکنون نگاه این بوده که ما به سمت دولتیکردن این حرکت برویم. این اگر جواب میداد، با وجود بیش از 150 سفارتخانه که هر سفارتخانه یک کارشناس فرهنگی دارد، تاکنون باید بیش از نیمی از تولیدات ناشران ما، ترجمه و در جهان توزیع شده باشد.
به فکر ترجمه مناسب باشیم
افشین شحنهتبار، ناشر و فعال عرصه نشر بینالمللی، نیز ماجرا را به شکلی دیگر میبیند. او در این زمینه عنوان میکند: وقتی من در انتشارات «شمع و مه» اثری را چاپ مینمایم و در خارج از کشور ارائه میکنم، زیاد با این سؤال مواجه میشوم که چقدر این حرکت، اقتصادی بوده و برای ما سود داشته است و یا چقدر بابت فروش حق رایت به دست آوردهایم؟ حرف من این است که هنوز خیلی زود است که ما بخواهیم به فروشهای آنچنانی در خارج از کشور و یا فروش حق رایت کتاب فکر کنیم.
وی ادامه میدهد: من با پشتوانه ۱۵ سال حضور در بازارهای جهانیِ نشر این مطلب را میگویم. در قدم اول ما باید محصولی استاندارد و قابل ارائه در بازار جهانی داشته باشیم. مهمترین استاندارد برای سرمایه گذاری و فروش اثر در خارج از کشور، داشتن یک ترجمه سالم است که متأسفانه در هیچ اثری که ناشران دولتی ما چاپ کردهاند این را نمیبینیم. این آثار متأسفانه مشکلات فاحشی دارند و اصلاً قابلیت ارائه و عرضه در یک مارکتینگ جهانی را ندارند.
فقط حمایت از ترجمه معکوس و نه بیشتر
روایت احمد دهقان نیز در این زمینه جذاب است. وی با بیان اینکه در دنیا از حدود ۷۰ سال قبل تا الان همه متوجه شدهاند که ادبیات ملتها باید به کشورهای دیگر رسوخ کند تا آنها شناخته شوند، میگوید: در دنیا مؤسسات مردمنهاد و سازمانهای مردمی در تدارک ترجمه معکوس هستند و جالب اینکه همه دستگاههای دولتی از آنها حمایت میکنند که با ترجمه ای که در آن سامان میپذیرد، فرهنگشان صادر شود. اما این اتفاق در ایران هیچگاه رخ نداده است. الان در دنیای سینما فیلمهایی که در ایران منتشر میشود، همزمان در جامعه کانادا که ایرانیان زیادی دارد به نمایش درمیآید. این یعنی جامعه ایرانیهای کانادا سعی دارد کاری کند که فرهنگش در آن کشور فراموش نشود. در این میان، کار دولت باید این باشد که دورادور از این دست حرکتها حمایت کند؛ حمایتی که در آن نگوییم فلان کتاب باید ترجمه شود و ترجمهاش باید بدرخشد. البته این را هم بگویم که جامعه ادبی ما از حیث ترجمه بیمار است. ما داریم همه چیز را ترجمه میکنیم و برخی را نیز چند بار ترجمه میکنیم.
این اظهارنظرها بهطور تقریبی ماجرا را باز میکند. زمانی که دولت و نهادهای متصل به بودجه دولتی در نقش اجرایی برای توسعه ترجمه آثار ایرانی و نه در نقش سیاستگذار حرکت کردهاند، حاصل کار عمدتاً آثاری بوده که بدون تخصص و دقت لازم تولید شده و بستری نیز برای معرفی در بازارهای جهانی نداشته است. بالعکس، زمانی که دولت سعی کرده نقش حمایتی از مؤسسات خصوصی در این زمینه داشته باشد، شاهدیم که آثار با وسواس و دقت بیشتری از سوی ناشر و یا نویسنده برای ترجمه، انتخاب و در فرآیند ترجمه قرار میگیرد و در نهایت به دلیل سرمایهگذاری بخش خصوصی، راه خود به بازارهای هدف را نیز پیدا میکند. به عبارت سادهتر، ادبیات ایران میتواند در دنیا برای خود جایی برای عرض اندام دست و پا کند اما شرط این ماجرا آن است که دولت و نهادهای حاکمیتی نقشی غیرقابل رقابت در مقابل آنها ایفا نکنند و در عین حال از ایجاد کانالهایی برای حمایت از آنها نیز دری
نظر شما