به گزارش قدس آنلاین به نقل از ویژه نامه بیت المقدس؛ در چند هفته اخیر به موازات منطقه شامات، حوزه خلیج فارس هم سهمی از تحولات منطقهای را به خود اختصاص داده است. شاید سرآغاز جدی این تحولات را باید در سفر دونالد ترامپ به ریاض جستجو کرد. اجتماع نمادین حکام برخی کشورهای عربی و اسلامی در این شهر و در کنار رئیس جمهور تازه کار آمریکا، نشان از پخت و پز جدی آلسعود برای یارگیری و لشکرکشی منطقهای داشت. سعودیها با جمع کردن حکام و مقامات درجه یک و دو کشورهای کوچک و بزرگ، همه توان خود را بکار بستند تا زمینه را برای نشان دادن رهبریشان بر جهان اسلام بخصوص در حوزه عربی بکار ببندند و در بیانیه پایانی آن اجلاس، مواردی را بیان کردند که به عیان نوک سوگیری این جبهه سست بنیه را نشان میداد؛ تقابل با ایران.
در خصوص آنچه این روزها به بحران روابط عربستان و قطر مطرح شده، نکات مختلفی قابل طرح است که به برخی از آنها در ادامه اشاره میشود؛
- برخی بر این باورند که اساسا ریاض و دوحه با هم اختلاف ویژهای نداشته و بحران کنونی کاملا ساختگی است تا از رهگذر آن آلسعود بار دیگر به یارکشی پرداخته و در ادامه نشست ریاض، قدرت خود را در رهبری جهان اسلام به رخ بکشد. در این سناریو قطر پس از مدتی کوتاهی به همراهی با عربستان تن داده و در مقابل امتیازاتی را در پس پرده خواهد گرفت. با نگاهی به سابقه و دامنه اختلافات این دو کشور تقریبا میتوان با قاطعیت این گزینه را رد کرد و سهمی برای آن قائل نشد.
- آمریکا متهم دیگر این سناریو است. بدین شکل که در پی نشست ریاض و ائتلاف شکل گرفته در آن، آلسعود اکنون از ترامپ توقع دارد تا ما به ازای قرارداد پر حرف و حدیث صدها میلیارد دلاری، حمله ای ولو محدود به ایران داشته باشد تا کارآمدی نشست و ائتلاف ناشی از آنرا نشان دهد اما ایالات متحده براساس واقعیتهای میدانی میداند که عملا هرگونه تعرضی به ایران بهایی سنگین برای این کشور و منافعش در پی دارد و به شدت از وقوع آن گریزان است لذا مقامات این کشور چاره را در تحریک قطر، بعنوان کشوری که از قدیم الایام با سعودیها سرناسازگاری داشته، برای حمله به منافع عربستان میدانند، اقدامی که در پی آن عملا ائتلاف ریاض از هم پاشیده شده و دیگر توقعی از واشنگتن نیست که به میل چنین جبهه ای به ایران حمله کند. این سناریو اگرچه قرائنی دارد و مدافعانی، اما در نهایت سهمی بیش از 15 تا 20 درصد در میان سناریوهای محتمل نمیتوان برایش قائل بود.
- در این میان آنچه از احتمال بالاتری برخوردار است اصیل بودن این اختلافات است. امارههای متعدد میدانی در کنار سوابق تاریخی حکایت از جدیت دو حکومت در تقابل با هم دارد. تشریح همه موارد اختلافی دوحه- ریاض مجال موسعی را میطلبد اما به هر حال قطر در یک دهه اخیر توانسته در برخی شاخصهای توسعه رشد قابل توجهی را به مدد مشاوران و مدیران غربی بدست آورد، همچنین در عرصه سیاست خارجی با توفیقاتی در ارتباط گرفتن با کنشگران دولتی و غیردولتی در سطح منطقه روبرو بوده است، لذا طبیعی است که نمی تواند همچون گذشته جایگاه آلسعود را بعنوان برادر بزرگتر که بدنبال القای خواستههای خودش هست، بپذیرد.
براساس این سناریو، بحران به سادگی قابل خاتمه یافتن نیست اگرچه ممکن است عمر کوتاهی داشته باشد اما حتما نتیجه آن با تغییر و تحولات جدی در جبههبندیهای منطقهای همراه خواهد بود. اکنون قطر در مقام اتخاذ تصمیمی سخت قرار گرفته است؛ «تمیم بن حمد» اکنون باید تکلیف خود را مشخص کند که بلاخره در تمامی میادین میخواهد در جبهه عربستان توپ بزند یا اینکه آنگونه که در سخنانش، که البته ظاهرا تکذیب شد، مطرح کرده معتقد است بدون نقشآفرینی ایران نمیتوان به بحرانهای منطقهای پایان داد. حمایت یا عدم حمایت از اخوانالمسلمین، حماس، جبهه النصره و ... دیگر تصمیمهای سخت این روزهای پادشاه جوان قطر است. او اگر میخواهد تاج و تختش محفوظ بماند باید بداند دوران شترسواری دولا دولا سپری شده است./
انتهای پیام
محمد مهدی رحیمی
ویژه نامه بیت المقدس دوشنبه هر هفته ضمیمه روزنامه قدس منتشر می شود.
نظر شما