همکلاسی «بوش»
فیلسماز 70 ساله آمریکایی پیشتر از اینها اصلاً قرار نبود فیلمساز شود. کودکی و نوجوانی اش داستان کسل کننده ای داشت. در مدارس محافظه کار نیویورک درس خواند و زمانی به خودش آمد که آماده ورود به دانشگاه «ییل» شده بود ، پدر و مادرش از هم جدا شده بودند و احساس می کرد دنیا پیش چشمش تیره و تار شده است. احساس تنهایی و ترس و وحشت جوری به جانش افتاده بود که اصلاً نمی دانست از دنیا چه می خواهد و چه هدفی دارد. تنها این را می دانست که چه چیزهایی را دوست ندارد و نمی خواهد! اول از این متنفر بود که درسش را تمام کند و بعد مانند همسن و سالهایش در «وال استریت» مشغول به کار شود ، دوم نیز از همکلاسی اش «جورج بوش» ! برای همین نتوانست به تحصیل در «ییل» و همکلاسی بودن با رئیس جمهور آینده کشورش ادامه دهد.
ویتنام
با خودش قرار گذاشته بود نویسنده شود. رمان اولش را هم در 19 سالگی نوشت. پیش از آن شانس یا بد شانسی اش زده بود و جوانی اش همزمان شده بود با اوضاع قمر در عقرب شهر نیویورک و بعد هم جنگ ویتنام. مدتی به عنوان معلم به ویتنام رفته و برگشته بود ، مدتی داستان نوشته بود و بعد حساب کار دستش آمده بود که با نوشتن زندگی اش نمی گذرد برای همین دوباره هوای ارتش و جنگ به سرش زده و به ویتنام برگشته بود. عکاسی در ویتنام تجربه بعدی بود تا کمک کند که پس از پایان جنگ به فکر کلاس های فیلمنامه نویسی بیفتد. فیلمنامه نویسی هم یکجور نویسندگی به حساب می آمد که «اولیور»آن را با تجربه های عکاسی اش تلفیق کرد و خلاصه رسید به فیلمسازی! به قول خودش میان میل به عکاسی و استعداد نوشتن ، فیلمسازی یه راه میانه بود که می توانست او را به هدفش برساند.
بیشتر از دو فیلم
فکر نکنید از همان اول با شهرت و موفقیت شروع کرد. کارهای نخستش ، شکست های ناجوری را برایش رقم زدند. او از دهها فیلمنامه که روی دستش ماند و هنوز هم ممکن است مانده باشد کارش را اغاز کرد اما یکباره در سال 1978 با « قطار سریع نیمه شب» برنده اسکار شد و سرشناس. روزی منتقدی در باره اش نوشته بود:« او سازنده دو تا از بهترین ها و همچنین دو تا از بدترین فیلمهای تاریخ سینماست و این یعنی او از جسورترین آدمهای دنیاست». این اظهار نظر سبب شد عده ای از طرفدارانش با ردیف کردن فهرست فیلمهایش ثابت کنند که سازنده فیلمهای درجه یکی چون : «جوخه، وال استریت، متولد چهارم جولای، قاتلین بالفطره، نیکسون و جیافکی» علاوه بر جسارت ، مهارت خاصی هم در ساختن فیلمهای بیاد ماندنی دارد و نمی شود او را تنها به دو فیلم محدود کرد.
همیشه پای یک اسلحه ساز در میان است
سالهاست زده است توی خط سیاست هرچند که در گفت گو با خبرنگاران می گوید : «من سیاستمدار نیستم... من فیلمسازم و قدرتم در قصه گویی است».
او از همان روزهای جوانی و تجربه جنگ ویتنام به این اعتقاد رسید که کشورش اگر در هرجای دنیا جنگ به راه می اندازد و یا با کشوری دچار مشکل می شود و حتی در مسایل داخلی آمریکا همیشه پای منافع کارخانه اسلحه سازی در میان است. این را بخوبی می شود در فیلم «جی اف کی» که ماجرای زندگی و ترور جان اف کندی را به نمایش در می آورد و یا در فیلم «اسنودن» دید. در یک مصاحبه وقتی خبرنگاری از او پرسیده بود سود اصلی را چه کسانی می برند؟ گفته بود: « سود به کسانی میرسد که امروزه در آمریکا با چیزی به نام انتخابات زندگی ما را کنترل میکنند... خود دموکراتها و جمهوریخواهان نیز اختیار چندانی ندارند. کارها باید مطابق یک برنامه کلی پیش برود. دلیل جنگهای تکراری آمریکا همین بیاختیاری عمومی است. ما همگی تماشاگران این بازی هستیم. سوئیچ این ماشین دست کسانی دیگر است که یکی را میتوان «والاستریت» خواند.
تا حدودی مسلمان شد!
خیلی ها که ممکن است در ایران اهل فیلم و سینما نباشند ، پسرش را بیشتر از خودش می شناسند. «شان علی استون» که تا حدودی پایش را گذاشته جای پای پدر، بازیگر و کمی هم فیلمساز است، چند سال پیش به ایران آمد ، در حاشیه جشنواره فیلم فجر و در نشست «هالیوودیسم و سینما» شرکت کرد، مسلمان شد و از فعالیت های هسته ای ایران هم دفاع کرد. هرچند اسلام آوردنش جنجالی و چند بار تأیید و تکذیب شد اما «اولیور استون» در این باره به خبرگزاری ها گفت :« ... او عاشق ایران است ، با آنجا سفر کرد ، مدتی ماند و تا حدودی به اسلام گروید! هیچ وقت درباره تصمیمش به من چیزی نگفته بود... او پسر بزرگ من است، قوی است و به ندرت هم به حرف های من گوش می دهد... من تصمیم او را درک می کنم».
یعنی ممکن است؟
تنها فیمهای داستانی اش – از جمله «وال استریت ، اسنودن و جی اف کی» جنجالی نشدند. با مستند هایش هم توانست دیدگاههای متفاوت خودش را در باره آمریکا و سیاستمدارانش به مردم دنیا معرفی کند. مستند «به دنبال فیدل» که در آن از « فیدل کاسترو» سخن می گوید سبب شد آمریکایی به بهانه شکستن تحریم کوبا برایش جریمه 6 هزار دلاری ببرند. بعدها چند مصاحبه مفصل با « پوتین » انجام داد و مستندی هم در باره او ساخت. البته نام « بوش» نیز در فهرست فیلمهای مستند او دیده می شود. لابد تلاش و نامه نگاری هایش را برای ساختن مستندی در باره رئیس جمهور دولت دهم فراموش نکرده اید. تلاشهایی که در اوج تنش های میان ایران و آمریکا و شایعه حمله اسرائیل به جایی نرسید. شما فکر می کنید آقای کارگردان چپگرای آمریکایی که همواره به سیاست های کشورش در برابر دیگر کشورها گیر می دهد، باز هم به سرش بزند برای سوژه مستند بعدی اش سراغ یک شخصیت ایرانی بیاید؟
نظر شما