فرهنگ/ ساحل عباسی: هرچند هوا گرم بود و ضعف روزه تابوتوان را از مردم گرفته بود، اما عشق به معبود و تلاش برای جلب رضایت خداوند و خدمت به بندگانش طاقت مضاعفی به بعضیها میدهد که همهچیزشان فقط برای خداست و همیشه برای خداست. مجلس شورای اسلامی در میدان قدیمی و تاریخی بهارستان تهران، ساعت ده و سیدقیقه صبح شاهد رویدادی عجیب و تاریخی بود.
صدای اولین گلوله مراجعهکنندگانی را که با زبان روزه منتظر دیدار نماینده شهرشان بودند، متوجه حمله تروریستی به مجلس کرد. هرکسی بهدنبال آن بود که جانش را از معرکه مرگی که تروریستها رقم میزدند، نجات دهد، غیر از جانبرکفانی که قسم خوردهاند جانشان را در راه نجات وطن و دفاع از اسلام و ولایت فدا کنند.
بیستوهشتسال از شهادت محمدرضا تیموری در جاده اهواز - خرمشهر میگذرد. درست در بحبوحه عملیات مرصاد و خیانتی که منافقین در همپیمانی با صدام به ایران کردند. محمدرضا تیموری در سن 18سالگی به شهادت رسید و جای شگفتی است که برادر بزرگترش درکنار مزار خود، بیستوهشت سال برای برادر نادیدهاش جایی خالی گذاشته باشد. سعید تیموری برادر بزرگ شهید جواد تیموری، اولین شهید حادثه تروریستی مجلس در گفتوگوی پیش رو با عشقستان از برادرش و 17خرداد 96، از آنروز و خاطراتی که از برادرش دارد گفت.
میگفت تا پای جان باید از نظام دفاع کرد
جواد تیموری متولد سال 70 بود و تقریباً نزدیک به سهسال از ازدواجش میگذرد. با اینکه بسیار جوان بود، اما بسیار پختهتر و عاقلتر از سنش بهنظر میرسید. شهید جواد تیموری بهدلیل عشق و علاقهای که به خدمت به اسلام و وطن داشت، سال 1390 وارد بخش حفاظت سپاه پاسداران انقلاب اسلامی شد. شهید جواد بهشدت به نظام مقدس جمهوری اسلامی و ولایتفقیه اعتقاد داشت و همواره به دیگران وکوچکترها خاطرنشان میکرد که باید تا پای جان از کشور و از اوامر رهبری حفاظت و حمایت کرد. شهید جواد تیموری میگفت حمایت از رهبری و ایستادگی دربرابر دشمنان، تنها رمز مقاومت اسلام دربرابر دشمنان قسمخورده انقلاب و اسلام است و شاید بهخاطر این عقیده راسخش بود که قدرت و مقاومت و ایستادگیاش دربرابر تروریستهای خائن و فریبخورده منجر به حفاظت و سلامت جان نمایندگان مردم در مجلس شورای اسلامی شد.
او همانند سایر دوستانش در سپاه پاسداران دوست داشت یکی از مدافعان حرم حضرت زینب(س) شود، اما مقدر بود که در حفاظت از مردم متدین و ولایتمدار ایران و نمایندگان مجلس در خاک میهن خودش به فیض شهادت نائل شود. بهشدت علاقهمند به امامحسین(ع) بود، از اینرو مجلس عزاداری را از چندسال گذشته با اصرار تمام در 5روز اول ماه صفر بهپا کرد و بعد از اینکه زندگی مشترکش آغاز شد، هرچند آپارتمان کوچکی داشت، اما هیئت را به خانهاش برد تا نور حسینی در خانهاش متجلی شود.
آن جای خالی برایش مقدر شده بود
سعید تیموری ادامه میدهد: شهید جواد تیموری در خانوادهای شهیدپرور دیده به جهان گشود. برادرمان محمدرضا که بهدست منافقین خائن به شهادت رسید، از 15سالگی در جبهههای حق علیه باطل با دشمنان مبارزه میکرد تا در سن 18سالگی به جمع شهدا راه یافت. شاید باورکردنی نباشد که از آنروز تاکنون یک جای خالی کنار مقبره ایشان بود. با آنکه بعضی از اعضای خانواده امیدوار بودند بعد از فوت درکنار این شهید جوان آرام بگیرند، اما همه بارها و بارها از شهید جواد شنیده بودند که اینجا خانه ابدی من است و من درکنار برادر شهید نادیدهای که سهسال بعد از شهادتش به دنیا آمدهام، آرام خواهم گرفت.
وی درباره روز حادثه میگوید: روز 17خردادماه از ساعت 10 بهبعد که رسانهها خبر حملات تروریستی به مجلس شورای اسلامی و حرم مطهر امام خمینی(ره) را منتشر کردند، ما بهصورت کموبیش در جریان اخبار بودیم، اما نمیتوانستیم بهطور قطع از روند ماجرا و اینکه چهکسانی درگیر شدهاند، مطلع شویم. بنابراین ما هم همانند سایر مردم اخبار را ازطریق رسانهها دنبال میکردیم. خانم شهید جواد تیموری ساعت یازده بود که به بنده زنگ زدند که هرچه به آقاجواد زنگ میزنم جواب نمیدهد. نمیدانم باید چهکار کنم. من ایشان را به آرامش دعوت کردم و شماره یکی از همکاران آقاجواد را از همسرش گرفتم. هرچند همکاران آقاجواد در ساعتهای اولیه خبر شهادتش را به ما ندادند و هرکدام حرفی میزدند مبنیبر اینکه آقاجواد تیر خورده و زخمی شده، اما مشخص بود که جواد به آرزوی دیرینهاش، یعنی شهادت در راه اسلام و ولایت رسیده است. وقتی به بیمارستان بقیهالله رسیدیم، با دیدن پیکری که تروریستها دهها گلوله به او زده بودند، متوجه شدیم که جواد در اوج مظلومیت، اما اقتدار و شجاعت، بارش را از روی دوش زمین جمع کرده و در آنسوی آسمانها در بهشت برین خداوندی پهن کرده و چه سبکبال و آرام پر کشیده و رفته است. شهید جواد و همکارانش و تمامی شهدایی که آنروز به آن درجه عظیم نائل شدند، به دست شقیترین اشقیا به شهادت رسیدند. یقیناً همه ما بهحال آنان غبطه میخوریم؛ آنانکه در ماه رمضان، چندروز مانده به شب شهادت امیرالمؤمنین به دست شقیترین اشقیای قرن به شهادت رسیدند.
همسر شهید جواد تیموری نیز درباره روز آخر زندگی شهید میگوید: هرروز بهصورت معمولی خداحافظی میکرد و برای رفتن به محل کارش از منزل خارج میشد، اما آنروز یکبار خداحافظی کرد و دوباره چندثانیه بعد برگشت، انگار بخواهد چیزی بگوید، به من نگاهی کرد و یکبار دیگر گفت خداحافظ. اما اینبار درحالیکه دستش را بلند کرد و «یاعلی» محکمی با لبخند گفت، برای آخرینبار با من خداحافظی کرد، انگار به او الهام شده بود که این آخرین خداحافظی است، پس چه بهتر که این بدرود را با نام مولیالموحدین متبرک کند و بهسوی شهادت گام بردارد.
نظر شما