سه راهی ساز
از سال 1338 و محله «سرچشمه» تهران باید 10 سال می گذشت تا «حسن » دهساله، پایش جدای از مدرسه به مسجد حضرت زینب(س) و درس های دین و زندگی آیت الله لواسانی باز بشود. «حسن» شاید از همین درسها اندوخته ای ساخت برای روزهای آینده زندگی پر فراز و فرودش. جوری که سال 1356 به عنوان یکی از بچه مسلمان هایی که مشابهش کمتر پیدا می شد در رشته صنایع وارد دانشگاه شد. یک سال پس از آن هم به صف انقلابیونی پیوست که فراتر از راهپیمایی های مختلف در زیر زمین خانه هایشان «سه راهی» می ساختند و به جنگ تانکها می رفتند. نمونه اش شب 22 بهمن ، میدان امام حسین(ع) و تانکی که خودش و سرنشینانش تسلیم «سه راهی» دست ساز «حسن» شدند.
توپخانه بدون توپ
جنگ با همه ویرانگری اش ، با همه آنچه از ما گرفت به گفته امام «ره» یک نعمت بود چون توانایی هایی را در ما بارور کرد که پیش از آن خودمان هم باورشان نداشتیم. از آن همه نعمتی که دیر شناختیم و باورشان کردیم ، یکی «تهرانی مقدم» است که در سالهای آغازین دهه 60 وقتی سپاه تمام دارایی اش از سلاحهای سنگین و دور بُرد فقط خمپاره بود و بس ، نشست ، فکر کرد و طرح «تطبیق و فرماندهی آتش پراکنده» را آماده کرد تا همان بضاعت های اندک را ذره ذره جمع کند ، آتش سوزنده ای بسازد و بیندازد به جان دشمن. سال 61 خیلی ها وقتی برای «حسن» حکم فرماندهی توپخانه سپاه صادر شد خندیدند که : فرمانده توپخانه ای که هنوز توپ ندارد! خنده شان خیلی هم بی سبب نبود فقط چند قبضه توپ غنیمتی عملیاتهای طریق القدس و ثامن الائمه و همچنین ایده تمرکز آتش های پراکنده «حسن» را فراموش کرده بودند. فکرش را هم نمی کردند از عملیات بعدی هم 165 توپ غنیمتی به دست بیاید و توپخانه سپاه سروسامان بگیرد تا «تهرانی مقدم» و توپهایش مثل حادثه خراب شوند روی سر دشمن.
از دست زدن به موشک خودداری کنید!
روزی که «محسن رضایی» گفت فرماندهی توپخانه را بسپار به فلانی و تیم موشکی را راه بینداز ، نه حیرت کرد، نه پرسید با کدام موشک و امکانات و نه البته خندید! 12 نفر از نیروهای نخبه اش را برداشت و به سوریه برد تا آموزش موشکی ببینند. کمترین زمان لازم برای این دوره سه سال بود و پس از آن می شد امیدوار بود آنها موشک را راه بیندازند، آتش کنند و احتمالاً بخورد به هدف. «تهرانی مقدم» و نیروهایش در میان بهت نظامیان سوری این دوره را سه ماهه گذراندند. مگر می شد تا سه سال صبر کرد و موشک بارانی های صدام را بی پاسخ گذاشت؟ سوری ها البته همه چیز را تئوری گفته بودند و موشکها را فقط نشان «تهرانی مقدم» و همکارانش داده بودند. آرزوی دست زدن به موشکها به دل بچه ها مانده بود!
خرابکاری قذافی
«قذافی» که با صدام سر لج افتاد ، موشک و سکوی پرتابش را فرستاد به ایران. حالا فرصتی شده بود « تهرانی مقدم» و تیم موشکی اش بیفتند به جان موشکها برای مهندسی معکوس. البته کارشناسان نظامی لیبایی هم آمده بودند تا اگر فردا سیاست بازی «قذافی» گل کرد بتوانند دست ایرانی ها را توی حنا بگذارند.با زیرکی «تهرانی مقدم» اعضای واحد موشکی به عنوان نیروی ساده نظامی و ناشناس رفته بودند کنار دست کارشناسان لیبایی تا فوت و فن موشک هوا کردن را این بار عملی یادبگیرند. موشک های نخست ایران همین زمان رها شد و خورد به پالایشگاه کرکوک ، بانک رافادین و نزدیکی ها کاخ صدام. بعدها که کشورهای مختلف «قذافی» را زیر فشار گذاشتند ، کارشناسان نظامی لیبی یکباره وسایلشان را جمع کردند و رفتند. خیلی از قطعات کلیدی را بردند ، روی سکوهای پرتاب و موشک های باقیمانده هم جوری خرابکاری کردند که هیچ کارشناسی نتواند درستشان کند.
موشک مستقل
«تهرانی مقدم» سری به نشانه تأسف تکان داد و به همکارانش گفت: دستمان را می گیرم به زانوی خودمان و بلند می شویم... چهل یا پنجاه روز از دست به زانو شدنشان گذشت و ساعت 6 و 20 دقیقه بامداد 21 دی ماه سال 1365 نخستین موشک مستقل ایران ، با برخورد به ستاد نیروی هوایی ارتش عراق ، خواب صدام را آشفته کرد. هیچکس ، شاید حتی کارشناسان داخلی خودمان باور شان نمی شد « تهرانی مقدم» و همکارانش در کمتر از 2 ماه همه آن خرابکاری های پیچیده را بر طرف کنند ، سکوی پرتاب و موشکها را سرپا و موفقیت آمیز آتش کنند. شاید برای همین بود که خبر اصابت به هدف را رادیو بغداد زودتر از صدا و سیمای خودمان اعلام کرد!
شهاب و نازعات
مگر «تهرانی مقدم» به اینها بسنده می کرد؟ آموزش سه ماه در سوریه، موشکهای اسکادی که از لیبی رسید ، آن تلاش شبانه روزی برای رفع خرابکاری های لیبایی ها ، نخستین شلیک های مستقل و شلیک های مستقل بعدی او را راضی نمی کرد. او و تیمش حالا مهندس معکوس را آغاز کرده بودند و مقدمات ساخت پرتابگر ها هم آغاز شده بود. سال 68 نخستین پرتابگرهای ایرانی آماده شدند و «تهرانی مقدم» و همکارانش بلافاصله دست به کار تولید موشکهای مختلف سوخت جامد و مایع شدند. در روزهای پایانی دهه 60 نخستین راکت سوخت جامد – نازعات - با برد 130 کیلومتر و سال 1372 موشک شهاب 1 با برد 300 کیلومتر متولد شد. صنعت دفاعی – موشکی ایران حالا جان گرفته بود.
هرکجای دنیا
همه چیز از همان دست به زانو شدن سال 65 آغاز شد. جنگ دو سال بعد پایان یافت اما برای «تهرانی» مقدم و همکارانش ، جهاد انگار تازه آغاز شده بود. هر بار کار پیش نرفته بود ، فرمولها ، تجربه ها و تخصص شان جواب نداده بودند و موشک ها در خوردن به هدف نافرمانی کرده بودند،دست به دامان مشهد و امام رضا (ع) شده بود. مثل وقتی نخستین موشک نقطه زن ایرانی ادا واصول در آورد ، «حاج حسن» را خسته و مستأصل فرستاد مشهد ، حرم ، صحن انقلاب ، ایوان طلا... چند ساعت بعد توی هتل سراسیمه و سرحال رفاه بود سراغ اولین کاغذ دم دستش...دفترچه نقاشی دخترش ... نوشت ... محاسبه کرد ...نوشت و دست پر برگشت تهران. با همان دست به زانو گرفتن ها و این دست به دامان شدن ها برای ما ایرانی ها شد «عطراقتدار» ی که رایحه اش حالا و 5 سال پس از شهادتش می تواند هزاران کیلومتر دورتر ، هر کجای دنیا را معطر کند.
نظر شما