یکنفر نیست دست خودش را بگیرد و برود به ملاقات خدا.
یکنفر نیست بیاید و این سکوت ضخیم را پس بزند، یکنفر نیست توی گوش این هوس بزند.
لذت خودبینی زیر دندان همه مانده، همینروزها یکی میخواست ماه را به خانهاش ببرد!
آسمان نگران ستارههایی است که کوچیدهاند، آفتابگردانها سرگیجه گرفتهاند ازبسکه گشتهاند پی خورشید.
ای آغازترین آغاز!
[ایکه] آفتاب در بیدریغترین تابش/ و ماه در باشکوهترین درخشش/ و روز در روشنترین گسترش/ و شب در کاملترین پوشش/ و آسمان در بلندترین گردش/ و زمین در بسیطترین کُرنش/ و نفس در نیکوترین آفرینش/ وامدار کرامت توست!/ ما را سرگردان در فجورها و تقویها مگذار/ در رستگاری توفیقمان ده/ و از پلیدی نومیدمان گردان(۱)
با ما مهربانتر باش و بگذار از حیرت باز آییم، آنگاه غیرت بندگی خواهیم یافت و شوقِ ستایش تو، ما را فرا خواهد گرفت. پس ما را دیگر هراسی از آمدن و رفتن نخواهد بود و دست در گردن مرگ از تمام کوچههای زندگی خواهیم گذشت و لبخندزنان در آیینه روزگار خویش خواهیم نگریست؛ آیینهای که زندگی ماست.
راستی در زندگی ما سهم دیگران چهقدر است؟ دیگرانی که بهاندازه روح و جان به ما نزدیکاند، دیگرانی که تنها بهوقت آب و نان به یاد میآوریمشان، دیگرانی که دورتر حتی، تنها بهاندازه یک نام در خاطر شلوغمان جا دارند!
سهم خود ما در این جهان چه اندازه است؟ کوچک آیا، آنقدرکه گاه حتی فراموش میکنیم و فراموش میشویم که هستیم، یا بزرگ آنقدرکه جز برای چهره خود در آیینه جهان جایی برای دیگران باقی نگذاشتهایم؟
کاش کمی خود را جابهجا کنیم، جلوتر یا عقبتر فرقی ندارد؛ جابهجایی به خودی خود کافی است تا جای واقعی و شایسته خود را دقیقتر پیدا کنیم. آنوقت ممکن است دیگران را هم ببینیم؛ آنها که از ما بالاترند، آنها که اگر نبودند ما هم نبودیم، آنها که اگر نباشند ما هم نیستیم، و سرانجام آنها که همواره بودهاند اما هرگز بودنشان را درکنار خودمان احساس نکردهایم.
بیایید دست دلمان را بگیریم و به ملاقات خودمان برویم، آنجا نامهای زیادی منتظرمان هستند!
(۱)برداشتی شاعرانه از آیات ۱تا ۹ سوره شمس
نظر شما