*خسرو معتضد
انگلستان نمیخواست پای کمپانیهای نفتی آمریکا بخصوص کمپانیهای کوچکی مانند سوکولی اویل به ایران باز شود. با استاندارد اویلی شریک بود، ولی نمیخواست رقبای کوچکتر آن به فعالیتهای استخراج نفت در ایران بپردازند و با دادن حقوق مالکانه بیشتر ایرانیها را پررو کنند. ماژور رابرت ایمبری کنسولیار آمریکا در تهران عکاس و فیلمبردار ورزیدهای بود و با مجله نشنال جئوگرافیگ همکاری داشت. ناگهان در تهران شایع شد، سقاخانه خیابان آقا شیخ هادی معجزه کرده و چند کور را شفا داده است.
دستهای مرموزی مردم را به جلوی سقاخانه میکشاند و به سقاخانه که یکی دو متری هم عرض نداشت دخیل بسته در آن شمع روشن میکردند. روزی ایمبری برای عکسبرداری رفت تا خواست عکس بگیرد مردم مخالفت کردند. او سماجت کرد. کار بالا گرفت. زد و خورد شد. عدهای دوربین او را خورد کردند. ایمبری گریخت. عدهای اوباش به جمعیت پیوستند. او را تعقیب و به وضع فجیعی مجروح کردند و سپس حتی پس از رسیدن پیکر زخمیاش به مریضخانه نظمیه جمعیت وارد شده او را کشتند.
این واقعه برای ایران بسیار گران شد. همه حتی مطبوعات آمریکا دست پنهان شرکت نفت انگلیس و ایران و عوامل ایرانی آن را در این واقعه دخیل میدانستند. هفتهها و بلکه ماهها موضوع کشته شدن ایمبری به صورت معمایی درآمده بود و جراید خارجه درباره آن مینوشتند. سقاخانه و اینکه سقاخانه چیست و چگونه جایی است برای اروپاییها بسیار جالب بود.
یک خانم فرانسوی روزنامه نگار که مدتی در ایران به سر برده بود، مقاله مبسوطی در یک روزنامه فرانسوی درباره سقاخانه نوشت و چون هرگز سقاخانه خیابان آقاشیخ هادی را ندیده بود، درباره آن قلمفرسایی کرد.
«سقاخانه آقاشیخ هادی دریاچه عمیق و بسیار زیبایی در نزدیک شهر تهران است که در میان جنگلی انبوه قرار دارد. وسعت این سقاخانه حدود دو فرسنگ در یک فرسنگ است. (دوازده کیلومتر در ۶ کیلومتر) آب زلالی در میان این دریاچه تموجی عجیب و درخشان دارد.
روزها مردم در این سقاخانه به قایقرانی و گرفتن ماهیهای قزل آلا میپردازند. ماهیهای دریاچه سقاخانه بسیار ماکول و اغلب پوست آنها خالدار است. من بارها در کنار دریاچه سقاخانه آقاشیخ هادی نشسته و از آن ماهیهای کباب شده خوردهام. رسم چنان است که خانمهای تهرانی شمع به دست میگیرند و کنار این دریاچه مینشینند. آب آشامیدنی مردم تهران از سقاخانه آقاشیخ هادی تأمین میشود. آقا شیخ هادی مرد شاعر و فیلسوفی مانند سعدی و حافظ و خیام بوده که این دریاچه را احداث کرده است. منبع آب این سقاخانه یا این دریاچه نامعلوم است. من شنیدهام از چشمههایی پنهان و مرموز در کوههای البرز تأمین میشود.
من مدتی است وقی تصاویر و مطالب تاریخی فضای مجازی را رصد میکنم، بسیار میخندم و به یاد مقاله آن خانم فرانسوی میافتم. پریروز دیدم تصویر یکی از ستارگان معروف سینمای هالیورد را در سایتی گذاشته و آن را تصویر مرحوم خانمی که نقش مادر قمر خانم و نیز همسر دوستعلی خان در سریال دایی جان ناپلئون بازی میکرد دانستهاند. به قدری این سایتهای به اصطلاح تاریخی پر از عکسهای غلط و مطالب دروغ و مهمل و بیاساس هستند که انسان تأسف میخورد، چقدر مقام تاریخ و اطلاعات عمومی در ایران تنزل کرده است.
شاهزادهای از سلسله گذشته اخیراً در ۹۳ سالگی مرده است. خاطرات عَلَم را بخوانید. چقدر شاه از گداصفتی و دلالی و حق و حساب بگیری این برادرش که او را هارپاگون ایران میخواندند گله و شکایت نزد عَلَم میبرده است و میگفت او را جایی نفرستید برای چند دلار آبروی ما را میبرد. در سایت نوشته بودند، این شخص کامیون اینترناش میخریده پس از سه سال کار باربری (وی۹۰۰ تریلی داشته است) آن را به رانندگان میبخشیده است.
[برای درک میزان خست و پول پرستی او باید نگاه کرد به کتاب افق سرخ نوشته ژنرال ین میحای پاسپارئیس سازمان اطلاعات و ضد جاسوسی رومانی عصر نیکلای چائوشسکو]. ماتم برد چقدر در باب وطن پرستی، دست و دلبازی و فتوت او قلمفرسایی کردهاند.
چاپلوسی بار دیگر و به شکل مهوع آغاز شده است. در کشور هم که رسانه ملی و سایر رسانهها خاموشند و عدهای دست اندرکارند از گذشته تصاویری خیالی و رنگ آمیزی شده ترسیم کنند و آن همه فساد در بالادستیها و عدم رضایت عمومی ملت را که به انقلاب انجامید لاپوشانی کنند.
نظر شما