قدس آنلاین - گروه استانها، رقیه توسلی: همیشه وقت روبروشدن با دیگرانی که سردرگم پرپرکردن دقیقه هایشان هستند، پریشان می شوم... دلم می خواهد بی محابا پا پیش بگذارم و عاجزانه بپرسم آیا کتاب «جزء از کل» استیو تولتز را خوانده اید؟ آثار خانم «وفی» را چطور؟ و چندبار غیر از شب های احیا، با دعای هزار نام خدا، عاشق شده اید؟
بروم و با بند بند وجودم برایشان توضیح دهم که فیلم هایی در دنیا تولید می شوند که ندیدن شان، فقر محض است!
دوست دارم بی رودربایستی کنارشان بنشینم و از دلپذیری گلدان هایی بگویم که در سایه مهربانی و مراقبت آدم ها، قد می کشند و پُر از کلمه و شورند. بگویم کمی گلدان بان بشوید. گل ها حرف زدن و شنونده بودنشان، حرف ندارد.
همه چیز را نمی دانم... اما به نظرم حالا که سروکله تابستان پیدا شده، خیلی خوب می شود که عقل مان را بدهیم دست کتاب ها و چشم مان را تحویل دیدنی های شریف.
آخر حقیقت این است که با بی برنامگی و بی هدفی، ما عمداً و سهواً قاتل می شویم. قاتل دقیقه ها و روزها و سال های گرانبهایمان. قاتل لحظات جوانی و کهنسالی مان.
پ . ن: به عقیده تان چند صباح دیگر در خانه های ایرانی - جای غیبت و بیهوده گویی و بی حرفی - خوب خواندن و خوب دیدن و خوب گفت و گو کردن مُد می شود...؟
نظر شما